آن عشق را چطور فراموش کردهای
آن شعله را چگونه تو خاموش کردهای؟
بر شیشۀ دل تو نوشتم سلام عشق!
خط مرا در آینه مخدوش کردهای
حالا مرا که پشت سر انداختی بگو
از نو که را به شعبده مدهوش کردهای
دیگر غزل برای تو جاری نمیشود
از هر لبی که شد، غزلی نوش کردهای
نگذاشت دوست دارم من را تو بشنوی
آن چند لای پنبه که در گوش کردهای
سردم شده! جفای خودت را برای من
در این سرای یخزده تنپوش کردهای
میسوخت از حرارت مهر تو جان من
آن شعله را چطور تو خاموش کردهای!