eitaa logo
Ejtemaeeosku
129 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
38 فایل
سالم سازی اجتماع یک رسالت اجتماعي است ارتباط با ادمین کانال👇 @mahdighodrati
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 🔸ابوعلی سینا در سفر بود، در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. 🔹 خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. 🔸 شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند. 🔹خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. 🔸خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. 🔹شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. 🔸صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. 🔴 قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. 🔹قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است؟ 🔸روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد.... 🔹قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟چه گفت؟ 🔸صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند....... قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. 🔹قاضی به ابوعلی سینا گفت: حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!! 🔸ابوعلی سینا جوابی داد که از آن بعد به مثلی تبدیل شد; 🤔🔴 «جواب ابلهان خاموشی ست»🔴🤔 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 🆔: @ejtomaeeosku
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔸ظلم نکن 🔹آخرش مسافر خودمی! 🚑 ✅ @Masaf
🔆 🔴 پنج گنج حکمت 🔸حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت: 🔸چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می‌کنی؟ 🔹چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته‌ام. 🔸حكيم گفت: خلاصه دانش‌ها چیست؟ 🔹چوپان گفت: پنج چیز است - تا راست تمام نشده، دروغ نگویم - تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم - تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم. - تا روزی خدا تمام نشده، به در خانه دیگری نروم. - تا قدم به بهشت نگذاشته‌ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم. 🔸حكيم گفت: حقا که تمام علوم را دریافته‌ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده. 🌾 @ejtomaeeosku
🔆 🔸گویند: دانایی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا می‌کنند. 🔸به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد. 🔸یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند. 🔹فرد دانا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. 🔸پرسیدند: تو چرا گریه می‌کنی؟ 🔹گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا می‌کردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت. 🔹دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم یا پیر شدیم، آن را رها کرده و برای همیشه می‌رویم. 🌾 @ejtomaeeosku
🔆 چقدر این جمله زیباست انسان‌های ناپخته همیشه می‌خواهند در مشاجرات پیروز شوند حتی اگر به قیمت از دست دادن "رابطه" باشد ... اما انسان‌های عاقل درک می‌کنند که گاهی بهتر است در مشاجره‌ای کوتاه بیایند تا در رابطه‌ای که برایشان با ارزش‌تر است "پیروز" شوند ... ┏⊰✾🍀✾⊱━━━━━┓ 🌾 @ejtomaeeosku ✾ ┗━─━━━⊰✾🍀✾⊱┛
دوست‌واقعی‌خداست...: 🔆 ✍ پهلوان کیست!؟ 🔹‌از عالمی پرسیدند: بالاترین وزنه چند کیلوست که یه نفر بزنه و بهش بگن پهلوان؟ 🔸عالم در جواب گفت: بالاترین وزنه یه پتوی نیم کیلویی است که یه نفر بتواند هنگام نماز صبح از روی خود بلند کند. 🔹هرکس بتونه اون وزنه رو بلند کنه باید بهش گفت: پهلوان. معرفت وپایبندی به احکام محارم سبک زندگی ایرانی اسلامی ┏⊰✾🍀✾⊱━━━━━┓ 🌾 @ejtomaeeosku ✾ ┗━─━━━⊰✾🍀✾⊱┛
🔅 ✍ اگر می‌توانی گره از کار دیگران باز کنی، دریغ نکن 🔹بچه كه بودم گاهی با مادرم به عطاری می‌رفتم. 🔸بر دیوار عطاری دو تابلو نصب بود كه خيلی برايم جذاب و بامعنی بود و تاثیر زیادی در زندگی‌ام داشت. 🔹در طول زمان خرید مادرم بارها آن‌ها را نگاه می‌کردم و‌ می‌خواندم. 🔸يكی نقاشی جالبی بود از دو مرد كه یکی مردی مفلوک و‌ فقیر بود و ‌زیر آن نوشته شده بود: «عاقبت نسيه‌فروش» و كنار او‌ مردی چاق با گاوصندوقی پر از پول که زیر آن نوشته شده بود: «عاقبت نقدفروش». 🔹دومی تابلويی بود كه روی آن با خط خوش اين شعر نوشته شده بود: 🔸دانی كه چرا خدا تو را داده دو دست؟ من معتقدم كه اندر آن سری هست ▫️يک دست به كار خويشتن پردازی ▫️با دست دگر ز دیگران گيری دست