eitaa logo
اخلاص
439 دنبال‌کننده
13هزار عکس
21.5هزار ویدیو
185 فایل
مدیر کانال: @NSalam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ✍ وقتی با آن شهید (در برزخ) صحبت می کردم، توصیفات جالبی از آن سوی هستی داشت. او اشاره می کرد که بسیاری از مشکلات شما با توکل به خدا و درخواست از شهدا بر طرف می گردد. مقام شهادت آنقدر در پیشگاه خداوند با عظمت است که تا وارد برزخ نشوید متوجه نمی شوید. در این مدت عمر، با اخلاص بندگی کنید و به بندگان خداوند خدمت کنید و دعا کنید مرگ شماهم شهادت باشد. بعد گفت: «اینجا بهشتیان همچون پروانه به گرد شمع وجودی اهل بیت علیهم السلام حلقه می زنند و از وجود نورانی آنها استفاده می کنند.» من از نعمت های بهشت که برای شهداست سؤال کردم. از قصرها و حوریه ها و... گفت: «تمام نعمت‌ها زیباست، اما اگر لذت حضور در جمع اهل بیت را درک کنی، لحظه‌ای حاضر به ترک محضر آنها نخواهی بود. من دیده ام که برخی از شهدا، تاکنون سراغ حوریه های بهشتی نرفته اند، از بس که مجذوب جمال نورانی محمد و آل محمد (ع) شده‌اند.» 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت @ekhlasse
🥀ـ﷽ـ🥀 ۲۵ کوچکترین ظلم 📌 همه چیز در پیشگاه خداوند دقیق بود، هیچ عمل ناپسند یا کوچکترین ظلمی در آن سوی هستی بی جواب نمی ماند. حتی اگر کسی فقط براساس شنیده ها یا به دلایل دیگر، از ظالمی حمایت کرده باشد، این کار او یک ظلم است و باید جوابگو باشد. 📌 نقل است که عارف بزرگ، شیخ رجبعلی خیاط، وقتی برای زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی به میدان شهرری رفته بود، از آسفالت شدن اطراف حرم تعریف کرد. همان موقع در قلب خود تاریکی مشاهده نمود. به او گفتند: رضا خان ظالم، خانه های بسیاری را مصادره نموده، ظلم های بسیاری به مردم این منطقه نموده و در مقابل این مکان را آسفالت کرده، نباید از این ظالم تعریف کنی. 📌 اما یکی از چیزهایی که من در آن لحظات دیدم، مربوط می شد به ظلم هر چند کوچک من به مردم. چیزی که ما هر روزه با آن روبه رو هستیم و به سادگی از کنار آن می گذریم! 📌 مدتی قبل میخواستم ماشین را در یک خیابان باریک پارک کنم و به بیمارستان همسرم بروم. می توانستم کمی جلوتر بروم که جای پارک زیاد بود، اما گفتم همین جا، لابه لای خودروها پارک می کنم. در این فاصله چند بار جلو و عقب رفتم تا ماشین در جا پارک قرار بگیرد. حدود یک دقیقه این ماجرا طول کشید. هفت دستگاه خودرو منتظر بودند تا من داخل جا پارک بروم و راه برای آنها باز شود. 📌 این صحنه را در مرور زندگی ام دیدم. من، هر چند کوتاه، اما وقت آنها را گرفته و اعصاب آنها را خراب کرده بودم. دو نفر از آنها مرتب بوق می زدند. خیلی عجله داشتند. اما به محل کارشان دیر رسیدند. من تاحدودی مقصر این ماجرا بودم. در مرور اعمال می خواستم بگویم که خیابان باریک بود و پارک کردن سخت، اما به من فهماندند که کمی جلوتر جا بود و تو می خواستی نزدیک تر باشی. دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. 📌 به من گفتند که در وادی حق الناس از این هفت نفر باید حلالیت بطلبی! با خودم گفتم: پس این همه آدم هایی که با توقف نابجا و پارک دوبل و مسائل دیگر، مزاحم مردم می شوند، وای... عجیب جایی است این وادی حق الناس! 📌 یک بار دیگر همسرم با پراید به بیمارستان رفت. من هم از محل کار به آنجا رفتم و قرار شد با هم برگردیم، همین که به ماشین رسیدیم، مشاهده کردم که یک خط سرتاسری روی بدنه ماشین کشیده شده! همسرم ماشین را درست پارک نکرده بود. کاملا مشخص بود که یک ماشین سنگین از اینجا رد شده و به ماشین ما خط انداخته. طبق عادت دنیا همان جا آن راننده را بخشیدم که حق الناس به گردن او نباشد. چون ما هم به خاطر پارک کردن نادرست، مقصر بودیم. اما در مرور اعمال، این صحنه را کامل و با جزئیات دیدم. ماشین حمل زباله از آن خیابان در حال عبور بود که به ماشین ما خط انداخت. من راننده مقصر را هم دیدم. نکته مهم تر این که او می توانست به راحتی عبور کند، اما از عمد این خط را به روی ماشین من کشید! البته برای اینکه گرفتار نباشد او را بخشیدم. 🖌 ادامه دارد... @ekhlasse
🔴 ✍ من در سال سوم متوسطه، دبیری داشتم که خیلی سختگیر بود. (دبیر ریاضی) راستش، از ریاضی خوشم نمی آمد. به همین دلیل، از دبیر ریاضی بیزار بودم. به حدی که چندین بار در جمع همشاگردی هایم به او فحش دادم. دور از چشم و گوش دبیر. مسلم است. در غیاب دبیر. من، در آن عالم، صورت وکیلش را دیدم. اعتراض داشت که چرا حیثیت دبیرم را لکه دار کرده ام؛ در حالی که او با دلسوزی به من ریاضی یاد داده.،،، خوب، من شروع به معذرت خواهی کردم؛ اما وکیل از من خواست که آبروی ریخته شده دبیرم را برگردانم. او خواسته اش را به این راحتی که دارم می گویم مطرح نکرد. مانند بقیه وکلا، خواسته اش را با بی رحمی و سماجت، چکه چکه بر وجودم ریخت. مثل چکه هایی از سرب داغ. - (نویسنده کتاب): مگر می توانستید آبروی دبیرتان را برگردانید؟! _ همین! چنین کاری ممکن نبود. بنابراین، با عجز، باضجه های درونی به مأمورانی که پشت سرم بودند گفتم: "من چه باید بکنم؟ چه طوری می توانم حیثیت معلمم را برگردانم؟! جواب شان سکوت بود. سکوت شان به من فهماند که باید خواسته آن وکیل را برآورده کنم... 📚 کتاب آن سوی مرگ ‌‌➥ @ansuiemarg_ir
هدایت شده از آن سوی مرگ
🔴 🔹بسیاری‌ از مشکلات‌ با این‌کار حل می‌شود! ✍ وقتی با آن شهید (در برزخ) صحبت می کردم، توصیفات جالبی از آن سوی هستی داشت. او اشاره می کرد که بسیاری از مشکلات شما با توکل به خدا و درخواست از شهدا بر طرف می گردد. مقام شهادت آنقدر در پیشگاه خداوند با عظمت است که تا وارد برزخ نشوید متوجه نمی شوید. در این مدت عمر، با اخلاص بندگی کنید و به بندگان خداوند خدمت کنید و دعا کنید مرگ شماهم شهادت باشد. بعد گفت: «اینجا بهشتیان همچون پروانه به گرد شمع وجودی اهل بیت علیهم السلام حلقه می زنند و از وجود نورانی آنها استفاده می کنند.» من از نعمت های بهشت که برای شهداست سؤال کردم. از قصرها و حوریه ها و... گفت: «تمام نعمت‌ها زیباست، اما اگر لذت حضور در جمع اهل بیت را درک کنی، لحظه‌ای حاضر به ترک محضر آنها نخواهی بود. من دیده ام که برخی از شهدا، تاکنون سراغ حوریه های بهشتی نرفته اند، از بس که مجذوب جمال نورانی محمد و آل محمد (ع) شده‌اند.» 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت@ansuiemarg_ir
🔴 يكی از تجربه گران نزديك به مرگ مي گفت: پدرم را در آنسوي عالم ديدم. آنجا در بهشت و نعمت های الهی بود، اما بعضی از ساعات روز، او را از جمع بهشتيان جدا كرده و مدتي در سختي بود! از پدر سوال كردم كه اين گرفتاري چيست؟ در جواب گفت: من براي دنياي بچه هايم خيلي زحمت كشيدم. اما براي آخرت و تربيت ديني آنها وقت نگذاشتم. ای کاش برای تربیت آنها کاری انجام می دادم... اين سختي به همين دليل است. هر وقت آنها بي حيايي و گناه و... مي كنند، من گرفتار مي شوم. 📚 کتاب نسیمی از ملکوت @ansuiemarg_ir
هدایت شده از آن سوی مرگ
🔴 🔹مثل فیلم سه بعدی با تمام جزئیات! تازه فهمیدم که «فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آن‌ ها جدی نوشته بودند؛ در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می‌شدیم، مثل‌فیلم به نمایش در می‌آمد. درست مثـل قسمت ویدئو در موبایل هـای جدید، فـیلـم آن مـاجـرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جـزئیات! یعنی در مواجـه بـا دیگران حتی فکر افراد را هم می‌دیدیم. لذا نمی‌شد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آن‌ها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود... 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ‌‌➥ @ansuiemarg_ir
🔴 🔹 یـکی از حـسـرت های مـن، وجود اسراف بسیار در زندگی‌ام بود. من فهمیدم که اسراف فقط ضایع کردن نعمت های الهی مانند خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست، بدترین نوع اسراف، تلف کردن وقت و عمر بود... چه روزهایی که فقط صرف خوردن و خوابیدن شد و هیچ کار درستی انجام ندادم... 📙نسیمی از ملکوت. پنجاه حکایت از تجربه های نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/ekhlasse