📙📙📙📙
عقرب توی آبگوشت
🌸یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه. دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن.
🌸سفره ناهار چیده شد: ماست، سبزی و نون.
🌸دو تا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی روی سر این دیگ رسید و یه فضله انداخت تو دیگ آبگوشت.
🌸اون روز اردو برای ما زهرمار شد، تو کوه گشنه بودیم، همه ماست و سبزی خوردیم.
🌸خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن به کلاغ کردن. گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.
🌸وقت رفتن دو تا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن. دیگ رو که خالی کردن، دیدیم یه عقرب سیاه ته دیگ هست!
🌸اگر خدا این کلاغ رو نرسونده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همهمون میمردیم کسی هم نمیفهمید!
🌸و اگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون رو گرفت. در حالیکه حالت رو نگرفت، جونت رو نجات داد!
🌸خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پردهشون چیه.
🌸🌸 امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند:
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند، آن را در بر گرفته است.
#داستان
#داستان_آموزنده