eitaa logo
الهه عشق
40.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
7.2هزار ویدیو
2 فایل
«وأنت في طريقك للبحث عن حياة، لا تنسى أن تعيش.» در راه یافتنِ زندگی، زندگی را فراموش نکن.🤍🍃 بهم‌ پیام بده رفیق🥰💕 @Rogaiee جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عقیده‌ی من، امید، گلی‌ست که سنگ را شکافته و جسورانه از شکاف کوچکی بیرون زده. بارانی‌ست که میانه‌ی تابستان و بی‌هیچ دلیل منطقیِ قانع کننده‌ای به کویر تشنه‌ای باریده، لبخندی‌ست که پس از اشک‌های فراوان، بی‌اختیار بر لبی نقش بسته و نوزادی‌ست که پس از سی و چندسال انتظار و درست زمانی که هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرده، متولد شده... امید تنها چیزی‌ست که ما را کنار هم و به زیستن متصل نگاه داشته و تنها چیزی که به خاطر آن دوام آورده‌ایم... به همدیگر امید تعارف کنیم. این چیزی از ما کم نمی‌کند اما باعث می‌شود تاریکی‌های حوالی‌مان کمتر شود و در جهان روشن‌تری به بقا فکر کنیم. ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
32.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈رفیق اینو گوش کن👌 چند روز ﺩﯾﮕﺮ اﻣﺮﻭﺯ میشود پاﺭﺳﺎﻝ ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ و کمی ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ و ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ چشم داریم به فردا ﺍﻓﺴﻮﺱ به فکر پاییز ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ فدا ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ عید ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ و ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ با اﺧﺘﻼف ﭼﻨﺪ ﺗﺎ موی بیشتر سفید شده… ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی آفتاب باشد ، بهترین چیز سایه است ... وقتی سایه باشد ، بهترین چیز آفتاب ... وقتی هیاهو باشد ، بهترین چیز سکوت است ... وقتی سکوت باشد ، بهترین چیز هیاهو ... همیشه «نبودن و خواستن» ، «بودن و نخواستن» ، با هم دست‌شان توی یک کاسه است. همیشه بهترین‌‌ها ، چیزهایی هستند که نیستند … ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زندگی با همون لباس نامزدی همراهش راه افتادم.حمید در ماشین سمت منو باز کرد و با لبخند گفت:بفرمایید خوشگل خانوم؛ لبخند زدمو سوار شدم، حمید پشت فرمون نشست و راه افتاد؛ از سر کوچه که پیچید گفت:دوست داری کجا بریم.. گفتم:نمیدونم نگاهی به من کرد و گفت:اما من میدونم میخوام ببرمت یه جای خوب نفس عمیقی کشیدمو گفتم:باشه،،، منتظر بودم ببینم کجا میخواد منو ببره دیدم داره میره سمت خیابونی که شنیده بودم خونشون توش هست نگاهی به حمید کردم لبخندی زد و گفت:نمیخوام ببرمت خونه ی بابام اینا نترس یه کم بعد پیچید تو یه کوچه و کنار در یه خونه وایساد و گفت: حدس بزن اینجا کجاست نگاهی به حمید کردم چندتا کلید رو از زیر داشبورد برداشت و در ماشین رو باز کرد و رفت سمت در خونه و در خونه رو باز کرد و بعدم در اومد سمت ماشین و گفت:نمیخوای بیای خونه ات رو ببینی از ماشین پیاده شدم زیر لب زمزمه کردم خونه ام حمید دستمو گرفت و گفت:بیا خانومی رفتیم داخل حمید چراغ حیاط رو روشن کرد خونه یه حیاط کوچیک داشت و یه ساختمان یه طبقه خیلی قشنگ نوساز؛ نگاهی به حمید انداختم و گفتم:خیلی قشنگه حمید دستشو پشت کمرم قفل کرد و گفت: حالا کجاشو دیدی بیا بریم داخل ساختمان رو هم ببین رفتیم اونقد همه چیز به نظرم خوب و رویایی میومد که باورم نمیشد داشتم خونه رو نگاه میکردم که دستشو دور بدنم قفل کرد چقد از اینکارش خجالت کشیدم حمید سرش رو برد تو گردنم و شروع کرد بوسیدنم بعدم دستمو گرفت و منو برد سمت تختی که گوشه ی هال بود اما وقتی دید من خجالت میکشم یکم ازم فاصله گرفت و کنارم نشست و بالحن شیطنت آمیزی گفت:دیگه خجالت برا چیته!!.... خونه ی مقدار کمی وسیله توش داشت برای اینکه بحث رو عوض کنم گفتم اینجا زندگی میکنی حمید گفت: زندگی که نمیشه گفت دوسالی هست اینجا تکمیل شده گاهی برای فرار از غرغر کردنای مادرم میام اینجا با حرف حمید یاد رفتارای مادرش و خواهراش افتادم انگار ذهنمو خونده باشه گفت:یه چیزی ازت میخوام اونم اینکه اگه مادرم و خواهرام حرفی زدند و کاری کردند سکوت کنی اومدم چیزی بگم که زنگ در به صدا در اومد هیچکدوممون اون موقع شب انتظار اومدن کسی رو نداشتم حمید بلند شد و رفت پشت آیفون و گفت: کیه بعدم مکثی کرد و در باز کن رو زد و بعد رو برگردوند و گفت: نیا بیرون تا من بیام، هول و ولا افتاده بود تو دلم با خودم گفتم:یعنی کیه اولش فقط صدای نامفهوم حرف زدن میومد ولی بعدش صداها بیشتر شد تا جایی که انگار شنیدم یه زن داره جیغ و فریاد میکنه ترسیده بودم پشت پنجره ی قدی هال رفتمو بیرون رو نگاه کردم مادرش داشت سر حمید داد میزد نمیدونستم چرا داره اینکار رو میکنه مونده بودم چیکار کنم یه دفعه از پله ها اومد بالا و گفت:کجاست این بی حیا که رو نشون نمیده هنوز هیچی نشده تو رو پخته باورم نمیشد که روی صحبتش با من باشه.. نمیخواستم فکر کنه خودمو قایم کردم رفتم سمت در ورودی و در رو باز کردم و سلام کردم حمید گفت: رویا مگه نگفتم نیا مادرش بجای جواب سلام نگاهی به سرتا پای من انداخت و گفت: به به هنوز نیومده خوب قاپ پسر ساده ی منو دزدیدی اونقد از طرز برخوردش تعجب کرده بودم که نتونستم چیزی بگم حمید شروع کرد دعوا کردن با مادرش همون موقع پدر حمید هم رسید و شروع کرد دعوا کردن با مادرش و میگفت: بیا بریم چرا اینقد بی فکری تو به این دختر چیکار داری؟ مادرش گفت: ولم کن سر اون دوتا هم از همین حرفها زدی نذاشتی سنگامو باهاشون وا بکنم هر دوشون شدند بنده ی زناشون دستام یخ کرده بود کنار در وایساده بودم پدر حمید به حمید گفت: رویا رو ببر تو تا منم مادرت رو ببرم بعدم به زور مادر حمید رو که داشت ناله و نفرین میکرد رو با خودش برد حمید رو برگردوند و گفت: حالت خوبه ؟ نباید نیومدی بیرون گفتم: ولی خب شاید اونجوری فکر میکردن دارم بهشون کم محلی میکنم اما چون نمیخواستم جوری رفتار کنم که حمید شرمنده بشه دیگه ادامه ندادم؛ دیگه نتونستم بمونم به حمید گفتم؛ منو برسون خونمون خانواده ام نگران میشند تو راه حمید گفت: رویا میشه یه خواهش بکنم؛ راجع به این موضوع با کسی حرفی نزن امشب مادرم از سر چیزی ناراحت بود این رفتار رو کرد.وقتی رسیدیم در خونه باز بود از ماشین پیاده شدمو تو خونه رو نگاه کردم و الهه با دختر عموهام تو ایوان خونه نشسته بودند برگشتم سمت ماشین حمید کنار ماشین وایساده بود لبخندی زد گفت:فردا میام دنبالت نمیدونستم چی بگم نمیخواستم مجبور بشم با مادرش دوباره رو به رو بشم گفتم: فردا تو بیا خونه ی ما حتما عموهام هم اینجان حمید گفت:فدای خانوم مهربونم باشه خداحافظی کرد و رفت برگشتم تو خونه.
هدایت شده از کربلایی شو
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قربون اون صدای قشنگت روحش شاد🏴😔 اولین شب جمعه ۱۴۰۳ با زبان روزه با لب تشنه و گرسنه به دیدار اربابش شتافت چه غوغایی به پا کرد چه با خوندنش چه با رفتنش مداحی های بیشتر👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3714122139C828499617a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موافقی رابطه و‌ رفاقت واقعی اینجوریه ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
آدم ها همیشه ... نیاز به "نصیحت" ندارن ... گاهی تنها چیزی که به آن محتاج اند؛ دستی است که بگیرد، گوشی است که بشنود، و قلبی است که آن ها را درک کند ...❤️ ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه مورد از قوی ترین چیزهایی که انسان را شاد می‌کند : 🌺اولین مورد: ارتباط‌های انسانی است دوست داشتن و دوست داشته شدن 🌺دومین مورد: طبیعت است ( کوه، کویر دریا و شاید گل‌ها و گیاهان کمی بیشتر! ) 🌺سومین مورد: خندیدن است خندیدن از ته دل فکرش را بکنید، هر سه، مجانی هستند بی هیچ بهایی!!! اما با ارزش ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 بهترین دوستم کتاب : مردى كه زنها را فهمید 💜من معتقدم زنها باید دیوانه باشند كه فكر میكنند با مردها مساوى هستند. همیشه خیلی بالاتر بوده اند. 💜هر چیزى را به یك زن بدهى آن را به بهترین مبدل میسازد... 💜اگر به او یك محل اقامت بدهى او آنجا را به یك خانه تبدیل میكند 💜اگر به او ماده اى غذائی بدهى او به تو یك وعده غذائی میدهد 💜اگر به او لبخند بدهى او قلبش را به تـو میدهد... 💜زنها هدیه هایی را كه دریافت میكنند چندین برابر و بهترینش میكنند... ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دوستان کهنه و آزموده را با پنجه هایت نگه دار ولی! هر تازه وارد نا آزموده ای را به دوستی مگزین تا شرافتت لکه دارنشود.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم ! به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم ! به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت، گریستیم و باز نفهمیدیم ! به کیف صورتی گلدار، به دوچرخه آبی شبرنگ، به ... بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم ! چقدر این درس تنهایی تکرار شد و ما رفوزه شدیم ... این بند ناف را روز اول بریده بودند ولی ما هر روز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم و نفهمیدیم ...! افسوس نفهمیدیم که قرارست روی پای خود بایستیم؛ نفس از کسی قرض نگیریم؛ قرار از کسی طلب نکنیم؛ عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم؛ دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم؛ به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم؛ دربند نباشیم، رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم؛ عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم ...! ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی را دارید که دوستتان دارد این نصحیت غسان کنفان را آویزه ی گوشتان کنید: "هرچه ميخواهی از دست بده به جز دلی كه تلاش ميكند برای خوشحال كردنت دست به كارهای بسياری بزند، بعضی دل ها هيچ جايگزينی ندارند... کاش قدر داشته ها بدانیم تا افسوس از دست رفته ها... بهترین های زندگی خودتون تگ کنید... کسانی که با عشق آنها زندگی زیباست برای شما... ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸