eitaa logo
الهه عشق
41.2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
7.2هزار ویدیو
2 فایل
«وأنت في طريقك للبحث عن حياة، لا تنسى أن تعيش.» در راه یافتنِ زندگی، زندگی را فراموش نکن.🤍🍃 بهم‌ پیام بده رفیق🥰💕 @Rogaiee جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
الهه عشق
منو چجوری پیدا کرده خدا عالم بود روزها میگذشت و همچنان این معجزه در درون بدن من رشد میکرد تکامل پیدا می‌کرد هیچ حسی زیبا تر از این نبود برام هیچ وقت سه ماهیگیم یادم نمیره با بهارک آماده شدیم رفتم سونوگرافی کلینیک بعد سونو خانوم دکتر یه نگاه به من و بهارک کرد گفت به به چه آقا پسری بهارک عین جت پرید داد کشید می گفت وای باورم نمیشه مادر یه پسر میشم همنجا با همسرش تماس گرفت خبر پسر دار شدنشو داد دکتر گفت هنوزم باید خیلی مراعات کنم استراحت مطلق باشم ولی خطر کمتر شده برای حالت تهوع صبحگاهی هم چند بسه قرص نوشت بهارک منو رسوند خونه خودش رفت..... حرفهای دکتر تو ذهنم مرور کردم خطر رفع شده احتمال سقط کمتر شده به مادر شدنش کمتر مونده با خنده گفت حالا اسمتو چی بزارم آقا پسر جعبه شیرینی خرید تا این خبر خوش رو با همسرش جشن بگیرن .... .... دم ساختمان دو تا خانوم ایستاده بود بهارک رفت براش دست تکون دادم میخاستم برم داخل یکی از خانوما گفت خانم نفیسه؟؟! متعجب برگشتم سمتش .‌. یه حس بدی آومد سراغم متعجب گفتم بله اون دوتا زن به همدیگر نگاه کردن بعد کوچه رو چک کردن اومدن نزدیک فهمیدم میخان کاری کنن یا بهم حمله کنن ولی چرا کی هستن بهم رسیدن فرصت نکردم در باز کنم و یا کاری کنم یکیشون هولم داد افتادم با لگد افتادن به جون و فحش رکیک میداد داد میگفتن دفعه دیگه تو کار کسی دخالت کنی بدتر سرت میاد .....داد و فریاد کردم همسایه ها اومدن تا برسن فرار کردن ... همسایه ها منو رسوندن بیمارستان همه جونم درد میکرد وقتی افتادم فقط شکممو با دستم گرفته بودم که مبادا اتفاقی برای بچه بیافته ولی متوجه شدم که خونریزی کردم با گریه منو بردن اورژانس بعد دکتر شیفت برام سونوگرافی نوشت دعا میخوندم به خدا التماس میکردم که اتفاق بدتری نیوفته وقتی دکتر سونوگرافی ام میکرد تو حال خودم نبودم هر لحظه احساس میکردم خونریزیم داره بیشتر میشه یا از استرس همیچین حسی داشتم نمیدونم وقتی دکتر خبر.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستگاه پوست کن جدیدم رسید، واسه راحتی کار خانوما😂 😂😂 ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
30.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*فالوده شیرازی 😍👌* اگه بدونید درست کردن فالوده شیرازی تو خونه چقدر راحته حتما هر روز درستش کنید چون تو این گرما شدیدا میچسبه😋 *مواد لازم برای شربت👇* آب جوش: یک لیتر شکر: ۷۰۰گرم گلاب: یک سوم یا نصف لیوان زعفران دم کرده . آب رو میذاریم جوش بیاد بعد از رو حرارت برمیداریم و شکرو گلابو بهش اضافه میکنیم وقتی شکر کامل حل شد شربتو دو قسمت میکنیم به یه قسمتش زعفرون اضافه میکنیمو برای ۱۰ تا۱۲ ساعت میذاریم تو فریزر تا ببنده. یه بسته رشته فالودمونو یکم خورد میکنیمو تو سه چهار لیتر آب در حال جوش میریزیمو ۱۵دقیقه میجوشونیم بعد آبکش میکنیم و تو یه کاسه که آبو یخ ریختیم میریزیمو میذاریم ده دقیقه بمونه تا حسابی خنک بشه دوباره آبکش میکنیم میذاریم آبش بره. شرباتومون که یخ زد و حالت پوره ای پیدا کرد میتراشیم و بلافاصله رشته هارو باهاشون مخلوط میکنیم اینقدر هم میزنیم تا رشته ها سفید رنگو سفت بشن بعدم سرو میکنیمو با آب لیموترشو شربت آلبالو سرو میکنیم😍 از بازایشم خوشمزه تر میشه حتما امتحانش کنید👌 درست کنید و لذتشو ببرید😋 ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
⚖مجازات حمل اسپری فلفل و شوکر چیست؟ 🔹 چنانچه شغل شما و یا کارتان به گونه ای باشد که نیاز به حمل اسپری فلفل و یا سایر وسایل دفاع شخصی داشته باشید می توانید با توجه به نوع شغلتان و با مراجعه به پلیس پیشگیری درخواستی مبنی بر استفاده از این وسایل را ارائه کنید. 🔹 بعد از درخواست شما کمیسیونی در پلیس پیشگیری تشکیل شده و اعضای کمیسیون تشخیص می دهند که آیا این فرد توان و اجازه استفاده از این وسایل و امکانات را دارد؟ 🔹 چنانچه فرد توانایی استفاده از این وسایل را داشته باشد و این توانایی توسط کمیسیون احراز شود، باید مراحل دیگری را طی نماید. 📌 اما تمامی مراحل توسط نیروی انتظامی پیگیری می شود. بنابراین، نیازی به مراجعه به دادگاه و طرح دادخواست یا شکایت نیست. ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
شب عاشقان بی‌دل ،چه شبی دراز باشد تو بیا کز اوّل شب، درِ صبح باز باشد🌱 عجبست اگر توانم ،که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر ،که اسیر باز باشد🌱 سخنی که نیست طاقت،که زخویشتن بپوشم به کدام دوست گویم، که محلِّ راز باشد🌱 چه نماز باشد آن را ،که تو در خیال باشی تو صنم نمی‌گذاری، که مرا نماز باشد...🌱 🌱 سعدی🌱 ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
9 تکنیک روانشناسی که بدردت میخوره : 1- اگه میخواید حرف مهمی رو به شخصی بزنین اون رو اول مکالمه یا آخر مکالمتون بگین چون مغز سعی میکنه بیشتر اول و آخر هرچیزی رو یادش بمونه. 2- برای برقراری ارتباط با شخصی که به شما استرس وارد میکنه سعی کنید، نفس کشیدنتان را با او هماهنگ کنید 3- اگه فکر میکنید یکی توی جمع از شما خوشش میاد یا شما مورد توجه اش هستین کافیه به نقطه ای که کسی نگاهش نمیکنه زل بزنید چند لحظه بعد شخص مورد نظر همون نقطه رو نگاه میکنه. 4- اگه با شنیدن یک آهنگ تا مدتها اون آهنگ تو ذهنت تکرار میشه و خسته‌ت کرده، کافیه فقط به انتهای اون آهنگ فکر کنی! 5- اگه با کسی دعواتون شده به جای روبروش، کنارش وایسین، اینجوری ناخودآگاه آروم تر میشه. 6- وقتی توی خیابون راه میرید صاف و مستقیم نگاه کنید نه آدما و مغازه ها و درودیوارو. 7- اگه در مترو یا اتوبوس کسی بی دلیل به شما خیره شد، سعی کنید بلافاصله به کفش های او خیره بشید. ( این کار بازی مستقیم با اعصاب اوست ) 8- اگر میخوایید کسی به حرفتون گوش بده جملتون رو با « راستش نمیخواستم بدونی اما.. » شروع کنید، خیلی جواب میده. 9- وقتی میخواید حرف مهمی بزنید یا کسی رو تحت تاثیر قرار بدید، شکسته و با شک حرف نزنید، با سرعت زیادتری حرف بزنید چون باعث میشه توان جواب دادن فرد مقابلتون رو بگیرید و اون فرد ناخودآگاه فکر کنه که حرفای شما درسته. ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
برشی از یک
الهه عشق
برشی از یک #زندگی
دکتر اومد بالای سرم صورتم رو معاینه کرد و گفت لباساشو در بیارین ،با کمک پرستارها لباسامو در آوردم ،یه طرفم کلاً سوخته بود و نصف صورتم داشت از درد می ترکید فقط گریه میکردم و التماس میکردم به دکتر که یک کاری کنه دردم تموم بشه ،زخمم رو پانسمان کردن و مسکن بهم زدن تا کمی آروم بشم ،دکتر هم کلی پماد و دارو برام نوشت و گفت اصلاً پانسمان پات رو تا یک هفته باز نمیکنی ،همون موقع که از تخت اومدم پایین رضا در اتاق رو باز کرد و اومد تو ،وقتی من رو با اون وضع و با اون صورت سوخته دید ،با دو تا دستش کوبید توی سرش و گفت ،چه بلایی سرت اومده نگار،چیزی بهش نگفتم و با صاحب خونه از بیمارستان اومدم بیرون ،بغض گلومو گرفته بود و نمیتونستم که حرفی بزنم ،وقتی اومدیم خونه رضا میخواست زنگ بزنه برای مامانم ،ولی نذاشتم، چون سر کار بود نمیخواستم که بترسه، شب که شد اینقدراز درد ناله میکردم که رضا از خواب پرید، بهش نگاه کردم و با گریه گفتم، رضا خیلی درد دارم خواهش می کنم پاشو منو ببر بیمارستان ،رضا از جاش بلند شدو زنگ زد تاکسی تلفنی و منو برد بیمارستان، دوتا مسکن بهم زدن تا کمی آروم بشم و برگشتیم خونه ،ولی چند ساعت بعدش دوباره دردام شروع شد ،خیلی اوضاع بدی داشتم ،فقط ناله میکردم و خدا رو صدا میزدم ،فقط از خدا میخواستم جونمو بگیره و راحتم کنه ،صبح که شد رضا گفت بذار برم به مادرت بگم ولی قبول نکردم نمیخواستم کسی رو ناراحت کنم ،وقتی رضا رفت سر کار و جواد بیدار شد هر کاری کردم نتونستم از جام بلند بشم خودم را روی زمین میکشیدم و همراه گریه و درد به کارای جواد میرسیدم، یه هفته گذشت و کمی بهتر شده بودم ،رضا رفت و به مامان گفت که مامان و
ده نشانه عملکرد خوب یا خوشبختی شما: ۱- سقفی بالای سرتونه. ۲- امروز چیزی خوردین! ۳- خوش قلبین. ۴- برای دیگران هم آرزوی کامیابی می‌کنین. ۵- دسترسی به آب پاک دارین ۶- کسی دوستتون داره و دغدغه مراقبت و‌مهربانی کردن بهتون رو داره. ۷- می‌کوشین که مرتب بهتر بشین و خودتون رو ارتقا بدین. ۸- لباس تمیز به تن دارین ۹- رؤیایی در سر دارین ۱۰- نفس می‌کشین! ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
📗 : ▫️در زمان‌های دور که شکل زندگی مردم با حالا خیلی فرق داشت ، درس خواندن و باسواد شدن کار بسیار سخت و دشواری بود که از عهده‌ی هرکسی برنمی‌آمد. در آن دوره بچه‌ها باید به مکتبخانه می‌رفتند تا سواد خواندن و نوشتن و سواد دینی به آن‌ها آموخته شود. دانش آموزان هر روز باید درس‌شان را می‌خواندن تا فردا به سوالات استاد پاسخ دهند. در غیر این صورت تنبیه در انتظارشان بود. ▪️در یکی از شهرها مکتب خانه‌ای بود با استادی بسیار باسواد و فرزانه و آشنا به علوم زمانه‌ی خود. تنها اشکال استاد این بود که چون خیلی پیر و کم حوصله بود ، حوصله بازیگوشی و کم کاری بچه‌ها را نداشت و با کوچکترین نافرمانی بچه‌ها را به شدت تنبیه می‌کرد و حتی گاهی به فلک می‌بست. (وسیله‌ای چوبی که به کمک آن پای دانش آموز را ثابت نگه می‌داشتند و استاد می‌توانست با ترکه به کف پای دانش آموز بزند). ▫️به همین دلیل هر روز وقتی بچه‌ها به خانه بازمی‌گشتند از دست استاد نزد پدر و مادران‌شان شکایت می‌کردند و از آن‌ها می‌خواستند آن‌ها را به استادی خوش اخلاق‌تر و مهربان‌تر بسپارند. تا این‌که خانواده‌ی چند تا از بچه‌ها استاد دیگری یافتند که قبول کرد آن‌ها را به شاگردی بپذیرد. ولی خانواده گروهی از شاگردان دوست داشتند فرزندان‌شان نزد استاد پیر بمانند. ▪️استاد جدید که می‌دانست این دانش آموزان نزد استادی بزرگ شاگرد بودند ، دلیل خانواده‌ها را برای تغییر استاد پرسید و فهمید که آن‌ها فقط به خاطر اخلاق تند استاد و تنبیه دائم به سراغ او آمده‌اند. استاد جدید تصمیم گرفت کمترین تکلیف را به آن‌ها بدهد و کمترین سوال و جواب را از این دانش آموزان داشته باشد. ▫️شاگردان استاد جدید که خیلی خوشحال بودند اغلب در مکتبخانه با بازی ، خوشگذرانی و تفریح اوقات خود را سپری می‌کردند و در کل خیلی به این گروه از دانش آموزان خوش می‌گذشت. تا این‌که پایان سال تحصیلی فرارسید ▪️بچه‌هایی که در مکتب خانه‌ی استاد پیر درس خوانده بودند و تلاش بیشتری کرده بودند قادر به خواندن و نوشتن بودند. ولی بچه‌های مکتب خانه استاد مهربان و جوان که تمام سال را به بازیگوشی سپری کرده بودند از حداقل سواد و حساب هم بهره نبرده بودند و یک سال خود را به هدر داده بودند. 🌱اینجا بود که خانواده‌ها فهمیدند #‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
27.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مشکلات افرادی که در سن بالا و سن کم ازدواج کردند. ❌باید به صورت علمی به موضوع نگاه کرد. ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
برشی از یک