🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
👈بانو جان بعداز ازدواج خانه نشین نشو 🍃🌹
یک زن امروزی باش 👍
پیشرفت کن 👌
کلاس های مورد علاقه ات را برو 😉😃
باشگاه برو✊
ورزش کن 💪👯♀
دوستای جدید پیدا کن 👩❤️👩
حتی اگر تونستی شاغل شو 💇♀
👈 بانو جان مراقب باش خانه نشینی تو رو و روحتو وافکارتو زود پیر میکند
خانه داری باید بخشی از زندگیت باشه نه تمام زندگیت 👍👊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
چرا همسرمان گاهی به ما دروغ می گویند؟
ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
ترس بیش از اندازه نسبت به انتقاد و سرزنش
پنهان کردن عیب و ایرادهای خود
وابستگی بیش از حد به همسر که به هر نحوی حتی با رفتارهای نامناسب از جمله دروغگویی علاقمند به گرفتن تاییدیه از همسرش است.
ترس از انتقادها و سختگیریهای پی در پی اعتماد به نفس پایین.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
🎀سیاست های زنانه🎀👠
#خانومها_بخوانند
خانوم گلم
برای خودت #ارزش قائل باش. خودت رو دوست داشته باش
❌مردا با همه #بی_دقتیشون عزت نفس رو #میفهمن و خودتم تا خودتو دوس نداشته باشی نمیتونی کس دیگه ای رو دوس داشته باشی!!
کتابای #روانشناسی بخون. کلاسای مشاوره برو
یا حتی اگه نمیخوای روزی نیم ساعت برو جلوی اینه و خوبیاتو بلند بلند بگو
نتیجه ش #معجزه میکنه.
نه تنها خودتو بیشتر دوس داری که #عشقت به زندگیتم بیشتر میشه❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
#هشدار
آقای عزیز!
لطفا از گفتن این کلمات به همسرتان به شدت پرهیز کنید چون این کلمات چاقویی هستند که شخصیت لطیف او را پاره پاره می کند:
⛔️واقعا فکر میکنی خیلی جذابی؟
⛔️برو شوهرداری را از زن فلانی یاد بگیر!
⛔️تو تقصیر نداری همه زنها یک دنده شان کم است!
⛔️راه بازه و جاده دراز، بفرمایید...
⛔️ تو باید یا من را انتخاب کنی یا خانواده ات را!
⛔️جای تاسفه که چنین پدر و مادری داری!
⛔️از قدیم گفتن: عقل زن کمتر از مردِ!
⛔️دست پخت تو مرا یاد دوران سربازی ام می اندازه!
⛔️چند بار باید در این باره حرف بزنیم؟
⛔️تو اگر خرج خانه را می دادی چی می شد؟
⛔️ همه زن دارن ما هم زن داریم!
#مکالمه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
اگر درگیر مشکلی هستی اینو بخون:
1. تو فقط یه انسان هستی.
2. اشکالی نداره گریه کنی.
3. این لحظه برای همیشه دوام نخواهد داشت.
4- برای زنده موندن باید غذا بخوری.
5. تو تنها نیستی.
6. درخواست کمک از دیگران تو رو ضعیف نمیکنه.
7. تو زیبا هستی.
8. فقط نفس بکش.
9. همه در حال تلاشند.
۱۰- همون که هستی رو دوست داشته باش.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
مراقب معاشرت هات باش..
با فک فامیل و دوست و اشنات....
همه اونایی که حرفاشون،کنایه و تیکه و زخم زبون و دخالت هاشون،مشاوره هاشون،میتونه تو و روحیت و زیر و رو کنه...
🍃محکم باش...
🍃نه گفتن رو یاد بگیر...
ارامش خودت، همسرت و زندگیت در نظر بگیر...
اینا یه حرفی میزنن و میرن پی خوشی و زندگی خودشون ولی تو میمونی و زندگیت و یه مغز شسته شده و عواقب اهمیت دادن به حرفاشون و دهن بینی هات...
یادت باشه که ساعات زندگیت رو به افق آدم های ارزون قیمت کوک نکنی؛
یا خواب میمونی یا از زندگی عقب...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
الهه عشق
دست و صورتمو شستم و برگشتم تو اتاقم اختر :گفت: خانم جان با من کاری ندارین گفتم نه برو داشت میرفت که
گفتم مثلا چیکار؟ یکی از این برنامههایی که برای زندگیت داری بگو خودم میرم رضایت باباتو میگیرم گفت: مامان باز داری گیر میدی
گفتم من تورو بزرگ کردم منکه میدونم غیر از عیاشی و خوشگذرانی کاری نداری غر غر کنان از اتاق بیرون رفت هر وقت با این پسر جرو بحث میکنم سردرد میشم معلوم نیست میخواد چی بشه چند دقیقه بعد از رفتن عماد اختر و عالیه اومدن تو اتاقم
اختر گفت: خانم بزرگ یکی از لباسای خودمو بهش دادم دست و روشم شست حالا میتونه بره پیش زمرد و نگین خانم؟
با دیدن عالیه خیلی تعجب کردم خیلی خوشگل بود انگار اون لباسای پاره و رنگ و رو رفته و صورت ژولیده زیباییشو مخفی کرده بود اجازه دادم بره پیش زمرد و نگین ولی بازم دلشوره بدی داشتم چون یک پسر جوون .داشتم میترسیدم عاشق این رعیت بشه عماد هم که لجباز و یکدنده من حریفش نمیشدم باید هر جوری بود ردش میکردم بره
تقریبا دو ساعت بعد با یک کیسه سکه و پولی که دستم بود رفتم طرف اتاق زمرد متوجه شدم از اتاق خان صدای خنده میادرفتم پشت در ایستادم ولی هر چی گوش کردم چیزی دستگیرم نشددر زدم رفتم داخل اتاق
دیدم خان و عالیه نشستن پشت میز رو میز هم وسایل پذیرایی و چایی و میوه براه بود از عصبانیت سرخ شدم بیخود نبود که ازش خوشم نمیومد .نیومده سرو گوشش داره میجنبه رفتم طرفش روسریشو کشیدم و گفتم قدیما راست میگفتن تا نباشد چوب تر فرمان مبرد گاو نر اینجا چه غلطی میکنی گیس بریده هنوز دو ساعت نشده پا گذاشتی تو این خونه بذار یکم بگذره بعد بیا دلبری کن خان گفت: خانم بزرگ از شما بعید دیدم عالیه خانم تازه وارد گفتم یک پذیرایی ازشون بشه چرا داد میزنی؟ الان همه فضولا جمع میشن گفتم: جدا؟؟ تازه امروز این تصمیم گرفتین؟ هر روز هزار تا کارگر و رعیت به این خونه رفت و آمد میکنه چطور اونا رو دعوت نمیکنی داخل خونه خان گفت: لا اله الا الله
رو کردم به عالیه و گفتم از فردا حق نداری بیای اینجا گورتو گم کن همون سگدونی ای که بودی افتاد به دست و پام گفت خانم بزرگ بخدا اگر شما بخوایین من از طرف اتاق خان رد نمیشم تا آخر عمر کنیزیتو میکنم پدر و مادرم پیرو مریضن منو از اینجا بیرون نکنید
خان گفت: خانم بزرگ تقصیر من بود این بدبختو از نون خوردن ننداز
از سرو صدای همه اهالی خونه پشت در جمع میشدن
زمرد گفت: مامان چیشده؟؟؟ میتونم بیام تو؟...
دست عالیه رو گرفتم با خودم کشوندم دم در درو باز کردم و هلش دادم بیرون رو به بقیه گفتم این خونه بی صاحاب شده جیره مواجب مفتی میخورین که هر تازه از راه رسیده ای برای ما دردسر درست میکنه حالا هم برید رد کارتون يالا..
#قدیمی