جناب اقای تذروی:
🚫 #شایعه
جبران نمازهای قضا فقط با یک نماز !!؟
‼️در فضای مجازی روایتی منتسب به پیامبر(ص) منتشر شده، که اگر نماز قضا دارید: قبل از ظهر آخرین جمعه ماه مبارک رمضان چهار رکعت نماز (۲تا دو رکعتی) بخوانید و در هر رکعت بعد از حمد یک مرتبه آیة الکرسی و ....الی آخر روایت» که خواندن این نماز میتواند همه نمازهای قضای شما را جبران کند!!!
#پاسخ
🔹اولا: طبق جستجو در منابع معتبر روايی شيعه، اين روايت یافت نشده است.
🔹ثانيا: مفاد آن با ساير روايات قطعی و معتبر دیگر شیعه در تعارض است، زيرا روايات متعددی دلالت بر «وجوب قضاء ما فات کما فات» دارد يعنی قضاء نمازی که از دست رفته، بايد همانگونه که بوده بجا آورده شود، اگر دو رکعت بود دو رکعت، اگر چهار رکعت بود چهار رکعت، اگر شکسته بوده شکسته و...
🔹لذا هيچ عملی جز بجا آوردن عین نماز قضا شده، نمیتواند جايگزين آن گردد.
#وصیت_شهید
چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟!
چه کسی می داند فرود یک خمپاره ، قلب چند نفر را می درد ؟!!
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ، یعنی آتش ، یعنی گریز به هر جا ، به هر جا که اینجا نباشد !!
یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟! ، جوانم چه می کند؟! ، دخترم چه شد ؟!
به راستی ما کجای این سؤال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟!!....
#شهیداحمدرضا_احدی
« اللهم عجل لولیک الفرج »
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✨﷽✨
💠ملاقات امام زمان با دلاک💠
✍سید محمد موسوی رضوی نجفی از شیخ باقر بن شیخ هادی کاظمی نقل کرد: شخص صادقی که دلاک بود و پدر پیری داشت که در خدمتگزاری به او کوتاهی نمیکرد. حتی آنکه برای پدر آب در مستراح حاضر میکرد و منتظر می ایستاد که او بیرون آید و به مکانش برساند. همیشه مواظب خدمت او بود مگر در شب چهارشنبه که به مسجد سهله میرفت.
تا اینکه مسجد رفتن را ترک نمود. علت ترک کردن مسجد را از او جویا شدم. گفت: چهل شب چهارشنبه به مسجد رفتم، چون چهارشنبه ی دیگر شد بخاطر خدمت به پدر میسر نشد به مسجد بروم تا اینکه شب شد، عازم مسجد شدم، در راه شخص اعرابی را دیدم که بر اسبی سوار است، چون نزدیکم رسید رو به من کرد و از مقصد من پرسید.گفتم: مسجد سهله. فرمود: "اوصیک بالعود اوصیک بالعود" (یعنی: وصیت میکنم تو را به پدر پیرت)
📝 و آن را سه مرتبه تکرار کرد. آنگاه از نظرم غایب شد. دانستم که او مهدی است و آن جناب راضی نیست به جدا شدن من از پدرم، حتی در شب چهارشنبه. پس دیگر به مسجد نرفتم...
📚 منتهی الامال، باب۱۴، ص۱۳۵۸
داستان دلنشین منبر
💠شوهر آهنگر💠
✅حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
✍️وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند! حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
👌حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود.
📚مجموعه شهرحکایات
داستان دلنشین منبر
یاصاحب الزمان:
🖊 پاسخ سوالات روز بیست و ششم:
1️⃣ د
2️⃣ الف
3️⃣ ب
4️⃣ ب
سلام ممنون از دختر ای گلم که جواب رو ارسال کردند و تشکر ویژه از خانم ها زینلی وصالحی