eitaa logo
Elahi(معاون پرورشی)
359 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
118 فایل
لطفا در صورت نیاز به این ایدی پیام دهید @TElahi
مشاهده در ایتا
دانلود
سرباز بود. تازه از مرحله استانی مسابقات به مرحله کشوری صعود کرده بود. قبل از مسابقات باید می رفت در سرما نگهبانی می داد. به مسولان آن جا گفته بود : _ من مسابقات در پیش دارم. حنجره ام آسیب می بینه توی سرما. گفته بودند : _ سربازی شما مهم تره!❗️ 🔮 وقتی از مالزی برگشت گفتند : _سریعا پاسپورتت رو بیار پادگان. شما سرباز هستی و حق خروج از ایران رو نداری. تحویل داد و مشغول سربازی اش شد. برای حج آخر که دعوت شد، پادگان پاسپورتش را نمی داد. محسن خودش را به هزار در زد تا بالاخره گرفت. به چندین نفر نامه نوشت و تماس گرفت. آخر، نامه رهبر گره گشا شد. آقا به پادگان محل خدمتش نوشته بود که محسن را آزاد کنند. 🌹چهارشنبه بود. روز قبل از پرواز حجش. با هادی رفته بود پادگان برای انجام کار های خروج از کشور. به چندین اتاق سرزدند و چندتا امضا گرفتند. 😍😅 وقتی امضای آخر پای مدارکش زده شد، سر از پا نمی شناخت. بدو بدو داشتند از پله ها پایین می رفتند که محسن یکدفعه از خوشحالی با همان کیف سامسونت و هیبتِ کت و شلواری، از پله چهارم پرید پایین! 🌸 هادی گفت : _تو الان اینقدر خوشحالی، عروسیت بشه خوشحالیت دیدن داره! فورا زنگ زد به مامان : ❤️ _ خوش خبری! الان گذرنامه ام رو گرفتم و دارم میرم فرودگاه! می خوام برسونم دفتر آقا که برام ویزا بگیرن! من دو روز دیگه ان شاالله عازم عربستانم! مامان ساک منو ببندید! .... ادامه دارد...