✍پیامبررحمت(صلی الله علیه و آله):زمستان بهارمومن است،ازشب های طولانی اش برای شب زنده داری،و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد.
📚وسائل الشیعه،ج۷،ص۳۰۲
@elmikowsar
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در دوران درخشان محمدرضا پهلوی، رهبران سه کشورِ انگلستان، شوروی و آمریکا تصمیم گرفتند برای مذاکرات به تهران بیایند. حتی به شاه خبر هم ندادند چه برسد به اجازه! مثل اینکه وارد خانهی خودشان شده باشند.
فیلم واقعی این رویداد شرمآور ☝️😞
✨#تاریخ_پژوهش
@elmikowsar 🕸
هدایت شده از کوثر فرهنگی اجتماعی
#طلبگی_انتخاب_من_است!
فصل اول [قسمت سوم]
- راستی چرا خود حاج آقا تا صبح نگهش نداشت؟
همه ی سرها به طرفش چرخید و طاهره گفت:
- خوبه مشورت کردیم ها، حالا که گذشت!
مهسا بلند شد استکان های چای دبش را که طعم اختلاس می داد جمع کرد و با چند قدم از اُپن آشپزخانه ی کوچک، با کابینت های فلزی کِرم رنگ گذشت و استکان ها را بالای ظرف های تلنبار شده روی سینک، جاساز کرد و از گوشه ی هالِ چهل متری به هر کدام از دخترها پتو داد و همگی کنار هم آماده ی خواب شدند... ناگهان طاهره با صدای سگ سفید کوچولو که از داخل حمامِ انتهای آشپزخانه می آمد بیدار شد و با چشم های نیم باز به طرف صدا رفت. در حمام را با صدای قریچ همیشگی باز کرد و گفت:
-چته؟ حاج آقا خدا بگم چه کارت نکنه!
هر چه صحبت کرد فایده نداشت و سگ به صدا دادن ادامه داد تا این که بهاره فریاد زد:
-طاهره جان بیرون روی داره!
- چی چی روی؟
مهسا و حسنا که از سر و صدا بیدار شده بودند به همراه بهاره گفتند:
- بابا! پی پی داره! زحمتشو بکش!
تا این جمله را گفتند همگی با هم خندیدند و با صدای خروپف قلابی خودشان را به خواب زدند...
طاهره که همچنان زیر لب به آقا محسن غرولند می زد، سگ سفید کوچولو را به بیرون روی برد... .
ساعت نزدیک هشت صبح بود، تلفن های همراه یکی یکی زنگ بیدار باش را زدند. طاهره برپا زد و همراه مهسا با سرعت برق آماده شدند.
طاهره رو به و حسنا و بهاره گفت:
- من میرم سرکار، مهسا هم میره دانشگاه! در و برا هیشکی وا نکنین، فقط آقا محسن اومد، این سگ سفید زشتو بهش بدین... .
چند ساعتی گذشته بود که...
🙏 ادامه دارد
✍عشق آبادی
@farhangikowsar
توجه توجه
همراهان گرامی تا فردا شنبه فرصت دارند پاسخ تمرین و خودازمایی درس سوم #نویسندگی_خلاق را به آیدی زیر ارسال کنند.
@ahmadiashgabadi
💐
@elmikowsar
شب و روزْ مونسِ من، غمِ آن نِگارْ بادا
سرِ منْ بَر آستانِ سرِ کویِ یارْ بادا
🌕شبتان الهی!
@elmikowsar
#سلام_امام_زمانم✋
✨صدای آمدنت را به گوش ما برسان
زمان غیبت خود را به انتها برسان...
✨نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز
برای درد نهفته کمی دوا برسان...
✨اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری
بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان...
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرج_
@elmikowsar
هیچ علمی برای انسان، ضروری تر از
«علم به عیب های خویشتن» نیست.
🌟 #علم_عالم_عیب
@elmikowsar
﷽❣#سلام_امام_زمانم❣﷽
بیاکهرنجِفراقتبریدامانِمرا
بهیُمنِآمدنتتازهکنجهانِمرا...💚
#السلامعلیڪیابقیةاللھ
@elmikowsar
هیچ وقت از خودش حرف نمی زد
کلمه ی من در کلامش راه نداشت.
@elmikowsar
#سلام_امام_زمانم
#مهدی_جان
مےنویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده ای
بیقرارٺ شدم و صبر و قرارم شده ای
من ڪہ بیتاب توأم اۍ همہ تاب وتبم
تو همہ دلخوشے لیل و نهارم شده ای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@elmikowsar
راه را با عقلانیت انتخاب کنید و با انگیزه و احساسات به پیش بروید.
✨#عقلانیت_احساسات_انگیزه
@elmikowsar
💢 توجه توجه
✨همراهان گرامی می توانند هم اکنون قسمت پنجم رمان
✨طلبگی انتخاب من است ✨
را از کانال زیر مطالعه و دنبال کنند.
https://eitaa.com/farhangikowsar