📝زوال تدریجی دولت و بحران تأمین منافع عمومی
✍️دکتر سید آرش وکیلیان
[یادداشت مهمان]
در حالی که اخبار رسانههای جهان هر شب خبر از کشتههای بیشتر همهگیری کرونا میدهد، بیش از پیش احساس میکنیم که ما در جامعه خود با دیگران سرنوشت مشترکی داریم و نمیتوانیم سلامت را به عنوان کالای خصوصی بفروشیم. البته در این میان کشورهایی که طی سه دهه گذشته با شعارهای مختلف تحت لوای ایدئولوژی نئولیبرالیسم پیوسته از حوزه تصدی امور عمومی به نفع بخش خصوصی عقب نشستند بیشترین تلفات را دادند که سرآمدشان آمریکا و انگلستان است. قبلاً هم مطالعات متعدد از جمله پژوهشهای OECD نشان داده بود که افزایش برابری در فرصتهای آموزشی در قیاس با خصوصیسازی، تأثیر چند برابری بر رشد اقتصادی دارد، اما به هر حال این کرونا بود که تشت رسوایی نئولیبرالیسم را بر زمین افکند تا صدایش به گوش همگان برسد.
اما این فقط مساله آنها نیست و ما هم ۳۰ سال است که در همین مسیر کم و بیش پیش رفتهایم. دولت (نه فقط قوه مجریه) را تضعیف کردهایم و امور عمومی به خصوص بهداشت و آموزش را به بخش غیر دولتی (اعم از خصوصی و خصولتی) سپردهایم. فراموش کردهایم بازار برای تأمین کالا و خدمات قابل شخصیسازی یک سازوکار بهینه است، ولیکن کالاهای عمومی چنین قابلیتی ندارند و لازم است دولت نقش محوری در تأمین همگانی آنها را برعهده گیرد.
زوال دولت در ایران هم به شدت احساس میشود، به طوری که مردم خود را در بحران اقتصادی بیپناه میبینند، اما سراسیمه به آغوش سرمایهداری پلتفرمی میگریزند. غافل از آنکه امروز تهدید بسیار بزرگتری در پیش روی ماست. سرمایه داری پلتفرمی با مدل خاص تولید ارزش افزوده خود، مردم را تبدیل به کاربران ارزانی کرده که دانسته و ندانسته در حال تولید یک ارزش افزوده جدید موسوم به دادههای عظیم هستند. این دادههای عظیم نه تنها ثروت بلکه قدرت بسیار بزرگی را برای صاحبان پلتفرمها به خصوص آگفام (آمازون، گوگل، اپل، فیسبوک و مایکروسافت) فراهم کرده است و این قدرت به آنها امکان داده تا نه تنها در تعیین دولت ایالات متحده (و البته دیگر کشورها) مداخله موثر کنند بلکه قدرت ارتباطی رییس جمهور آمریکا را در پیش چشم عموم مردم کاملاً بستانند.
با این رویه دیر یا زود دولت به مثابه نماینده منافع عمومی مضمحل میشود و جای آن را داروینیسم اجتماعی پر میکند، تا هر کس توانمندتر باشد ماهی بزرگتری از این آب گل آلود بگیرد و در نهایت اکثریت مردم اعم از طبقه متوسط و فرودست مورد استضعاف قرار گیرند و حقوق عمومیشان، بخصوص در حوزه آموزش و سلامت را از دست بدهند.
امروز هیچ موضوعی از کارآمدی گرفته تا مبارزه با فساد و یا آزادی، در قیاس با احیای دولت به عنوان نماینده جامعه ملی به منظور مقاومت برای حراست از منافع عمومی در برابر غارت آن از سوی زرسالاران داخلی و خارجی اولویت ندارد. این موضع را باید از دستبرد دستهبندیهای بیهوده سیاسی و اجتماعی اعم از مذهبی و سکولار یا اصولگرا و اصلاح طلب و ... حراست کرد تا یک عزم جمعی برای تحقق دولت ملی مبتنی بر حقوق اساسی مندرج در قانون اساسی شکل بگیرد.
▪️
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی 🔸
@elmosiasatfarsi
📝چه کسی میتواند برنده انتخابات 1400 باشد؟
چند صباحی بیش تا انتخابات 1400 نمانده و همین چند صباح شاید دههها مسائل سیاست ایران را تعیین کند. مسئله اصلی انتخابات پیش رو مشارکت است، نه برای آنکه باز هم خیال حکومت از مردم راحت باشد، بلکه برای آنکه تنها دولتی با پشتوانه نمادینِ مردمی میتواند بر چالشهای داخلی و خارجی امروز فائق بیاید. بدون چنین پشتوانهای، هر دولتی شکل بگیرد اعتماد به نفس مواجهه با چالشها را نخواهد داشت، به زودی دچار مسائل ریز و درشت پراکنده خواهد شد و از پیش بردن یک برنامه منسجم و هدفمند باز خواهد ماند. این در شرایطی است که اعتماد مردم به تشخیص، صداقت و توانمندی سیاستمداران کم شده و بعید است این بار، با تعهد به ارائهی انواع خدمات توسط دولت، بتوان کمیت و کیفیت مشارکت را بالا برد.
عمدهی نامزدهای احتمالی انتخابات آتی در حال آماده کردن فهرستی بلند از خدمات نظیر آبادانی عمرانی، کارآمدی اداری، اقتدار و امنیت داخلی و خارجی یا حتی کاهش فاصله طبقاتی و افزایش تولید و رونق اقتصادی هستند. اما نمیتوانند جمعیتی مردمی، یعنی افرادی بدون وابستگی تشکیلاتی خاص به میدان بیاورند که آنها را بفهمد و از آنها در مجامع عمومی و خصوصی دفاع کند، در راستای برنامههایشان هزینه بدهد و در یک کلمه بار دولت را به دوش بکشد. به همین دلیل، نامزدهای احتمالی گفته و ناگفته در حال ساده سازی مسئله دولت و تقلیل آن به یک دستگاه اجرایی صرفند. منشأ این ساده سازی ناامیدی از جلب مشارکت مردم است، اما نباید به سادگی تسلیم این ناامیدی شد.
برای تشکیل دولتی با مشارکت مردمی فراگیر، باید نقاطی را که مردم در آنها با هم مشارکت داشتهاند دید. آخرین بار این مشارکت در سوگوارهی شهادت قاسم سلیمانی هویدا شد. سوگ مردم ایران در شهادت قاسم سلیمانی، یک سوگ ریشهدار بود. اینجا معلوم شد ایرانیان با وجودِ گروهبندیهای گوناگونِ عرفی، جایی به هم گره خوردهاند، جایی که قاسم سلیمانی ایستاده بود. گرایشهای گوناگون سیاسی اینجا به هم فرصت دادند. آیا میتوان قاسم سلیمانی را به نقطهی اتفاق و مشارکت در سیاست تبدیل کرد؟
پس از شهادت قاسم سلیمانی تعابیر مختلفی از شخصیت وی مطرح شد، تعابیری مثل مرد میدان، قهرمان، سردار دلها و ... . همه این تعابیر به وضوح از اینکه قاسم سلیمانی یک شخصیت سیاسی باشد فاصله میگرفتند. حتی در نقلقولهایی مستقیم گفته شد که او پیوسته تمایل خود به نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری را رد کرده است. در وضعیتی که نامزد شدن شخص او بلاموضوع بود، منظور از این نقلقولها آن بود که شخصیت او نمیتوانست شخصیت یک رئیس جمهور باشد. اما قاسم سلیمانی راهی را برای سیاست عمومی ما باز کرده است، چرا نباید این راه را رفت؟ اگر نخواهیم صرفاً با او عکس یادگاری داشته باشیم، اگر بخواهیم روح او را در سیاست حاضر کنیم، تبدیل به طرحی از شخصیت سیاسی یا دولت رسمی کنیم چه باید بکنیم؟
قاسم سلیمانی به خصوص پس از شهادتش، اگر باشد میتواند برنده انتخابات 1400 باشد. مردم مشارکتی نمادین در چنین انتخاباتی خواهند داشت و به دولت او امیدوار خواهند بود. این یک فرض است. با این فرض برخی به دست و پای شبیهسازی خود با او میافتند. اما با سیاهکاری نمیتوان به او ولو اندکی شبیه شد، تنها میتوان آب خود را در سیاست بُرد. اما اگر کسی بتواند «مقاومت» را به عنوان یک عنصر اساسی در سیاست بفهمد، دولتی با «مقاومت» و برای «مقاومت» تشکیل دهد، به او شبیه میشود.
مقاومتی که قاسم سلیمانی میفهمد نه صرفاً مقاومت در برابر امریکا یا داعش یا هر عنصر مهاجم خارجی است. این «مقاومت» یک مقاومت ذاتی است، تودار و توپُر است. بیش از هر چیز در برابر خویش مقاومت میکند، برای باز نگه داشتن نقطهای که در آن هست. اینگونه درکی از شیوهی عمومی به نتیجه رسیدن دارد، اینکه چگونه میتوان نیروهای پراکنده را جمع و تجمیع کرد و ذره ذره و گام به گام چیزی را ساخت که از آن همه باشد، همه خود را در آن ببینند و بیابند. این مقاومتی است بر و برای مردم بودن و مردم داشتن. اینگونه یک فرمانده نظامی برون مرزی، تبدیل به یک شخصیت ملی میشود.
این مقاومت به مشارکت ختم نمیشود، بلکه همان نقطه مشارکت است. چنین مقاومتی را باید در میان نامزدهای احتمالی انتخابات آتی ببینیم تا به مشارکت امیدوار باشیم. میتوانیم این مقاومت را فرابخوانیم، با جدی گرفتن آن فرض و طرح آن به عنوان یک طرح سیاسی، طرح دولت. این طرح نیاز به تفکر، همفکری، گفتگو و همکاری دارد. هر روز که به انتخابات 1400 نزدیک میشویم، یک روز از فرصت این طرح از دست میدهیم.
▪️
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی 🔸
@elmosiasatfarsi
📝دست ناپیدای انتخابات، پای صندوق
✍️ روح الله نادری
پس از انقلاب همیشه «دستی ناپیدا» مردم را به پای صندوقهای رأی کشانده است. بسیار شده است که همه، حتی خود مردم، گفتهاند «این بار دیگر نه»، اما باز هم آمدهاند و رأی دادهاند. حتی کسانی که در نهایت رأی ندادهاند هم زور این دست را درک کرده و با مقاومت در برابر آن در خانه ماندهاند. آیا ممکن است این بار دستی در کار نباشد؟ مشارکت پایین در انتخابات مجلس این گمان را تقویت کرده است. متخصصان انتخابات نگرانند و با وسواس بیشتری دادهها را وارسی میکنند و منحنی روند هفتهبههفتهی میزان مشارکت و محبوبیت رجال سیاسی را میکشند؛ تحلیلگران، پیامدهای ناگوار مشارکت پایین را گوشزد میکنند و از احتمال دولت ضعیف و مردم پراکنده و جامعهی از هم گسیختهای میگویند که ممکن است از پس چنین انتخاباتی پیش بیاید؛ سیاستمداران بانفوذ، نقشههایی برای افزایش مشارکت در سر میپرورانند؛ و خود مردم ... خود مردم چه؟ مردم، آنهایی که آن دست ناپیدا را همیشه احساس کردهاند، دربارهی آن دست، دربارهی پای صندوق، دربارهی رأی دادن چه نظری دارند؟ آیا این بار هم دست ناپیدایی مردم را پای صندوق میبرد؟
هر روز صبح در ایران چند میلیون نفر بیدار میشوند و بدون آنکه دستی در کار باشد، خواهناخواه سر کار میروند. چرا آن روز جمعه روزی میان روزها و رأی دادن کاری میان کارها نباشد؟ ظاهرا در امریکا (که ما به انتخاباتش بسیار توجه داریم) برای شرکت در انتخابات باید پیشاپیش ثبت نام کرد و لابد بلیط گرفت. شاید آنجا هم رأی دادن کاری روزمره نباشد، اما نهایتا مانند شرکت در مراسمی است. اما ما حتی وقتی بنا داریم در انتخابات شرکت کنیم، باز هم چیزی از تصمیممان را به روز جمعه موکول میکنیم. منتظر میمانیم تا ببینیم رأی دادن کار همه هست یا نه. با رأی دادن میتوانیم یکی از همه باشیم یا نه. در انتخابات باید همه را ببینیم، خودمان را هم همه ببینیم.
عرفاً همه برابر نیستند. هرکس کاری و جایگاهی دارد؛ جایگاههایی نابرابر. ارزش کار سیاستمدار و کارگر یکی نیست. ما این نابرابری را به تفاوت خود افراد بازمیگردانیم. اگر کارگر کار سیاستمدار را نمیکند لابد نمیتواند؛ در وجود سیاستمدار چیزی هست که در کارگر نیست. این نابرابری لازمهی شهر و حکومت است. باید نانوایی باشد که همیشه نان بپزد تا سیاستمداری همیشه سیاست بورزد. این نابرابری عرفی را تحمل میکنیم، چون تنها اینطور همه میشویم. فکر میکنیم این نابرابری عرفی بازی روزگار است؛ از این بازی که بگذریم همه برابریم. اما اگر بهای نابرابریهای عرفی را بدهیم و همه هم نشویم، دیگر چرا بدهیم؟ ما میدانیم که مزد و سودی که از کارمان به دست میآوریم، کم باشد یا زیاد، بهای جان و عمری که صرف کردهایم نیست. همهی ما برای همه بودنمان جانمان را وسط گذاشتهایم؛ کارگر به قدر سیاستمدار، سرباز به قدر سردار. اگر روزی نیاید که همهبودنمان را ببینیم و آن را جشن بگیریم دیگر بازی روزگار را نمیخوریم. روز انتخابات انگار باید رسید این بهای عمرمان را دریافت کنیم و باز به همان جایگاههای نابرابر هر روز باز گردیم.
آیا میتوان کاری کرد که در روز انتخابات همه را به یاد بیاوریم؟ چگونه میتوان؟ شاید سیاستمدار گمان کند که چون مردم در برابر دروغ مصلحتآمیز روزگار خود را به تغافل زدهاند پس هر دروغ و مردمفریبی و ظلمی مجاز است. میتوان از چند روز مانده به انتخابات رسانهها را با ایران وطنم و وطنم ایران پر کرد و جشنوارهای از رنگ و فریاد و سوت و کف به راه انداخت تا شاید مردم جشنی را که چشمانتظارند فراموش کنند. مردم میدانند سیاست نمیتواند یکسره دروغ و فریب باشد. مردم جانهای فرسوده شده و خونهای ریخته شده برای شهر را نگه داشتهاند. رسانهها واسطههای خوبی برای نشان دادن حقیقت نیستند. اگر سیاستمداران در این چند روز باقی مانده دندان طمع فریب و تصویرسازی و موجسواری را بِکِشند و به جای چسبیدن به تیمهای تبلیغاتیشان، آنجا که مردم همه هستند و آنطور که هستند حاضر شوند و دیده شوند، شاید بتوانند برادری خود را به مردم ثابت کنند و بعد ادعای ارث و میراث دولت کنند.
▪️
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
📝چه امیدی میتوان داشت؟
✍️محمد هادی محمودی
صحنه سیاست ما هر چه به انتخابات نزدیکتر میشویم، تباهی و تُنُکی خود را بیشتر آشکار میکند. انتخابات مثل ضربهای است که هر چه محکمتر بر تبل توخالی سیاست میخورد، صدایش به گوش أهل معنی هولناکتر میرسد. کار دولت به شوخی و مسخره کشیده. عمدهی گفتگوها پیرامون انتخابات به استخراج لیستهای بیسروته، دست و پا زدن برای نظرسازی و موج سواری و نهایتاً ائتلافهای شکنندهای ختم میشود که هیچ معنایی دنبال نمیکند جز پیروزی. چنین پیروزی صاحب خود را چه زود شکست میدهد. مسخرهبازان صحنه سیاست در هر گام بیشتر در باتلاق آشی که خود میپزند فرو میروند و طرفه آنکه با تزویری تمام گمان میبرند هنوز دستهاشان پنهان و پاک است. آنچه روی میدهد آنقدر نامعقول است که آدمی به عقل خودش شک میکند. بسیاری که روزی مسئولیتی در سیاست احساس میکردند، امروز در تحیر و اعتزال به صحنه نگاه میکنند و از خرابی حال آن، رمقی برای به زبان آوردن کلمه حقی هم در خود نمییابند. چه امیدی میتوان داشت؟
شهود زوال و تباهی سیاست شهود فریبندهای است. میتواند صاحب خود را به این گمان بیندازد که با اظهار ناامیدی میتوان دستکم کمی از تباهی این صحنه دوری جست. با این حال ناامیدی معتزلان سیاست و امید مسخرهبازانش از یک چشمه آب میخورد. این هر دو امید و ناامیدی مبتنی بر درک واحدی از چیستی سیاست و امکانات آن است. هر دو سیاست را مجال فعالیتهای أهل سیاست میدانند و از فاصلهی گزافی که به خصوص در روزگار ما میان فعالیتها و ماحصل آنها است غافلند. این فاصله فاصلهی نامعقولی است. با این حال لازم است فهمی از آن داشته باشیم تا ببینیم چطور جایی که امروز هستیم ادامه طبیعی راهی است که آمدهایم، ولو خود نمیخواستهایم. سیاست از فعالیت خالی نیست، اما چه بسا از رهآورد فعالیتهای سیاسی، چیزی غیر از ارادهی فعالان به فعلیت برسد، چیزی همچون امکاناتی که پیشتر مجال فعالیت به اهل سیاست داده است و در ادامه نیز او را به مصرف خویش میرساند. دیدن و پرسیدن از امکانات اولاً جسارت میخواهد، جسارت مواجهه با این یافت که ما هر که باشیم در سیاست، فعال مایشاء نیستیم، صرفاً میتوانیم کاری را در جایی و با شرایطی و آن هم تا حدی به انجام برسانیم، تا پس از آن خود چه بشود. اگر به خود جسارت بدهیم و رنج یافت نادانی و ناتوانی را بکشیم چه بسا بتوانیم ببینیم که شکست و زوالی که در صحنه سیاست موج میزند، لحظهی باشکوه رونمایی از حقیقتی است که زندگی را انسانی و قابل ادامه میکند. چه بسا به سیاست، بیش از پیروزیها به خاطر شکستهامان مدیون باشیم.
بیماریهای تاریخی ما در حال عود کردنند؛ همان بیماریها که به آنها خو گرفتهایم و زندگی را صرفاً از رهگذر آنها میخواهیم؛ همان بیماریها که طبیبانه گمان میکردیم با بیمارکُشی کشته میشوند، حالا دوباره به جانمان افتادهاند و از این تن به آن تن سرایت میکنند. بیماریها برمیگردند. رنج روانی خاطرات روزهای بیماری دل آدمی را آشوب میکند، در عین حال خارخار لذت رنجوری او را نشئه میکند. نه آن آشوب و نه این لذت، هیچ یک حکمی در باب آن بیماری نمیدهد، جز آنکه آن بیماریِ خود ما است، به ما نزدیکتر و اساسیتر از آن است که بتوان با دارویی رفع و رجوعش کرد. هرچند مدافعان سلامت و امنیت حق داشته باشند آدمی را از بیماری بر حذر دارند، باز حقیقت تلخ زندگی آن است که بیماری هست و بیماران هستند و تلختر آنکه بیماری اغواگر است و آدمی را به کام خویش میکشد و باز هم تلختر آنکه اگر خوب ببینیم، زندگی بی این بیماری چندان رو و رنگی ندارد و آنقدر دندانگیر نیست که به زیستنش بیرزد. چه امیدی میتوان داشت؟ اگر امید مقتضای جان بیمار و رنجور باشد، آنگاه به این سؤال چه پاسخی میتوان داد؟
▪️
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
✍️ تحویل سال اولاً اتفاق ناممکنی است. از ما میطلبد هر اتفاقی که افتاده را پشت سر بگذاریم. چطور میتوان؟ اضطراب آرزوها و غم ناکامیها، که گاه میخواهیم هرچه زودتر دوباره دست به کار شویم و بر آن غلبه کنیم. حال آنکه میدانیم با این زخمها، آن آدم سابق نیستیم و نمیشویم. «نسیمِ باد نوروزی» مدد میدهد تا از اتفاقها فاصله بگیریم؛ آنها را به مثابه یک گام از عمر خلاصه کنیم. عمر خود همچون بهاری کوتاه جلوه میکند؛ میپرسیم: از ما چه باقی خواهد ماند؟ تازه لحظهها سنجیده میشوند؛ در آنها به فراخورشان دوباره حاضر میشویم. بیجا نیست که بعضیها به شکرانه عمر وقت نوروز آشتی میکنند. نوروز موسم آشتی با بخت است.
قرنهاست اوضاع عالم برای ما ایرانیها بر وفق مراد نیست. یا باید بسازیم و بسوزیم یا جلاء وطن کنیم. خصوصاً که در زمانهای هستیم که بالاخره -همانطور که وعدهاش داده شده بود- خستگانِ بیوطن در قارهای تازه و به قدر کافی دور صاحب سرزمینی شدهاند. انقلاب اسلامی اما انفجار امید ما بود برای آنکه بالاخره چرخ بخت به مراد ما بچرخد. ولی اوضاع همان ابتدا در همپیچید؛ اختلاف و جنگ و تحریم سرازیر شد. در این بین همیشه سیاستمداران و متفکرانی پیدا شدند که گفتند آنچه هستیم و آنجا و آن زمان که در آن قرار داریم بخت ما نیست، و اصلاً در برابر موهبت پیشرفت اینها چه اهمیتی دارد؟ نگذاشتند هر بار ببینیم آنجایی که قرار گرفتهایم درست همانجاست که به ما وعده داده شده بود. حال آنکه چندان نابینا نبودهایم و این دشواریها را با چشم باز خریدیم. دولتها و دولتمردان نگذاشتند با قبول سرنوشتی که درکِ ما از راستی و درستی در جهان برایمان رقم زده، قدمی از آنِ خودمان برداریم. نگذاشتند عزم ایستادنی که داشتیم به جریان بیفتد و با وعدهیِ ترقیِ یکباره ما را به لانه و خانه باز فرستادند.
بهار 1400 ایبسا طلیعه سال آشتی دوباره ایرانیان با بخت باشد، تا این گامِ هنوز برداشته نشده و عقب انداخته را برداریم. این دلخستگی از وعدههای موفقیت میتواند در این قرنِ تازه تحویل تاریخی عبرتآموز شود تا قرنی جدید را حقیقتاً آغاز کنیم. نوروز مبارک. 🌺🌹💐
▪️
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
✍️ به نظر میرسد نتیجهی همه انتخاباتهای پس از جنگ را نیرویی نامرئی رقم زده است؛ نیرویی که گاه تا ساعاتی پیش از آغاز زمان رأیگیری هم عزم و خودآگاهی ندارد، اما یکباره حاضر میشود و نتیجهای ظاهراً خارج از محاسبات عادی سیاسی رقم میزند. به هم زدن محاسبات نه یکی از عوارض این نیرو، بلکه کارِ آن است؛ اینگونه ظاهر میشود. ماجرای تکراری انتخابات ما، دست کم در آغاز دورههای 8 ساله، این بوده: سناریوهایی حساب شده برای انتخابات طراحی و اجرا میشوند، اما حماسهی انتخابات به نتیجهای حساب نشده میانجامد. با این حال پس از چندی معلوم میشود با نظر به روند سیاست ایران، نتیجه معقول بوده، هرچند اهل سیاست حسابش را نمیکردهاند؛ در رهگذر سیاست سالها، نیرویی تجمیع شده بوده و در انتخابات آزاد شده. این مکانیسم آزاد شدن نیرو است که مبهم و خلاف انتظار سیاستمداران بوده.
طبیعتاً هر سیاست 8 سالهای ناخرسندان و ناخرسندیهایی ایجاد میکند، فقر و ظلم و ویژهخواری و نابرابری در هر دولتی کم و بیش هست، تفاوت دولتها در جغرافیای سیاسی وقوع اینها است. «مردم» هم همیشه حق دارند ناخرسند باشند و از این کمترین حق بیشترین استفاده را میکنند. با این حال، گرچه عوامل ناخرسندی و ناخرسندان از سیاستی خاص معلوم باشد، باز معلوم نیست این ناخرسندیها چگونه در سیاست ظهور و بروز میکند یا چه کسی و با چه شمایلی آنها را نمایندگی میکند. سادهانگاری است که کسی گمان کند میتواند مقابل هر ناخرسندیِ مشخص راه حلی بگذارد و اینگونه نمایندگی طوایف مختلف ناخرسندان را بگیرد، یا صرفاً به هوای اینکه اگر او بود این ناخرسندیها کمتر میبود پا پیش بگذارد. نمیتوان به فزونی این ناخرسندیها دل بست، بلکه باید آنها را به کیفیتی بدل کرد. این یک عمل سیاسی است: کیفی کردن ناخرسندیهای خرد و کلان. تلاش برای کاستن از ناخرسندیها بدون کشف ریشهای آنها نیرویی در سیاست تولید نمیکند. بایست ریشهی ناخرسندیها را در قضاوتی ساده و قاطع کشف و عرضه کرد. در این قضاوت ریشهای است که نیرو تولید میشود. هر که حضورش بیشتر شمایل چنان قضاوتی داشته باشد به نمایندگی نیرو نزدیکتر است.
سادگی و قاطعیت دو ویژگی بیدوام در سیاستند. سیاست از یک سو سیاستمداران را وارد روابط پیچیده و سردرگم میکند و از سوی دیگر با پیشِ رو گذاشتن انبوهی از پرسشهای بیپاسخ و مصالحِ مبهم قاطعیت را از سیاستمدار میگیرد، مگر سیاستمداری که بتواند پیوسته با رجوع به ریشهی قضاوتش از سیاست، سادگی و قاطعیت خود را تجدید کند. این رجوع پیوسته به ریشه و حفظ وحدت موضع همان وظیفهی بسیار دشواری است که برعهده گرفتنش شرط مسئولیت سیاستمدار است. اینکه چقدر بتواند چنین وظیفهای را بر عهده بگیرد به تاب آوری شخصیت او از یک سو و تاب آوری اصلی که در مقام ریشه گذاشته است از سوی دیگر باز میگردد. از این رو تنها از پس یک فعالیت سیاسی بلند مدت است که میتوان درباره شخصیت سیاستمدار قضاوتی درست داشت. اینکه او عملاً توانسته موضعی واحد را در صحنه نگه دارد یا نه نیازمند چنان آزمونی است. اما سادگی و قاطعیتی که از سیاستمدار انتظار میرود همزمان مستعد فریب و اغوایی نیز هست. چهرههای ناآزموده میتوانند با بهره بردن از فرصت حوادث یا به اتکاء تکنیکهای چهرهسازی، ساده و قاطع به نظر برسند و در حرکتی برقآسا به جای سیاستمدار بنشینند، به ویژه وقتی صحنه سیاست از چنان سیاستمدارانی خالی باشد.
صحنه انتخابات پیش رو فی الجمله چنین به نظر میرسد؛ خالی از سیاستمدارانی (در سطح انتخابات) که توانسته باشند قضاوتی ریشهای را در قالب موضعی واحد در سیاست نگه دارند، با حضور چهرههایی ناآزموده که میتوانند از این خلأ بهره ببرند. اگر این چهرههای ناآزموده در سیاست، جسارت، ذکاوت و پشتیبانی کافی داشته باشند، بعید است در انتخابات به نتیجه نرسند. با این حال، اینکه نتیجه این انتخابات در شکل دهی به ساخت سیاسی ما چه خواهد بود مبهم و بلکه آشوبناک و خطیر به نظر میرسد؛ مصالح کلی و کلان در معرض از دست رفتنند. در چنین شرایطی دو کار میتوان کرد؛ یکی آنکه کناره گرفت و تماشاگر بود، اما میتوان هم در حفظ مصالح جزئی در هر حوزه کوشید، به این امید که حاصل این تلاشها امروز یا در آینده سهمی از مصالح کلان ما را تأمین کند. به قدرت رسیدن چهرههای ناآزموده، فعالیتهای سیاسی متنوع و متکثری از بازیگران غیرحرفهای سیاست طلب میکند تا خلأ سیاست کلان قدری جبران شود. به نظر میرسد به یک احساس مسئولیت عمومی و فراگیر برای فعالیت سیاسی محتاجیم. از منظری دیگر، چه بسا همین احساس مسئولیت عمومی برای فعالیت سیاسی مصلحت کلانی باشد که صرفاً در چنین وضعیتی میتوانست تأمین شود.
▪️
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
⬅️مسئلهی انتخابات 1400 و زندگی عمومی ایرانیان، درخواستی برای مشارکت
دو ماه مانده به انتخابات 1400، هنوز صحنهی این انتخابات شکل نگرفته، مهمتر آنکه معلوم نشده این صحنه و ماجراهایش حول محور چه مسئلهای شکل میگیرد. انتخابات پیشِ رو دورهی جدیدی از زندگی عمومی ایرانیان را به هر ترتیب رقم خواهد زد. دولت در ایران، اگرچه در ضعف باشد، هنوز در زندگی ایرانیان بسیار مهم و تعیینکننده است. برای دورهای جدید باید به هر ترتیب آماده بود. مسئلهی اصلی این انتخابات را، باید یکبار هم نه همچون رقابتی سیاسی، بلکه همچون آغاز دورهی جدیدی از زندگی عمومی ایرانیان، آن هم برای مدتی نامعلوم دید. در اینصورت، سیاست میتواند نه صرفاً اهدافی عینی برای أهل سیاست، بلکه جهتی عمومی برای همه نیز داشته باشد. ما تلاش کردهایم و میکنیم تا به سهم خویش این مسئلهی عمومی را تعیین و تبیین کنیم. در این مدت کوتاه اما شاید سازنده تا انتخابات، از شما دوستان أهل نظر میخواهیم در این تلاش و تقلا مشارکت کنید. به نظر شما، عملاً در آستانهی چه تغییری در «زندگی عمومی ایرانیان» هستیم، این تغییر چرا و چگونه رخ خواهد داد و چطور میتوان برای آن آماده بود؟
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
📝انتخابات 1400؛ فرصت شکوفایی نیروهای مولد
✍️ محمد مهدی میرزایی پور
همه دولتهای پس از جنگ برای تعبیر و بلکه تحقق یک رؤیا روی کار آمدند؛ هر بار دولتی که روی کار میآید چیزی از خواستِ مردم را برآورده نشده باقی میگذارد، آن خواست به تدریج تجمیع میشود، تبدیل به آرزویی نجاتبخش شده و نهایتاً همچون نیرویی شگفتانگیز و با ابعادی پیشبینی نشده فوران میکند. نامش رؤیاست چرا که همواره چیزی را طلب میکند که اساساً از عهده دولت مستقر بیرون است؛ خواستار امکانات به کلی تازه و مناسبات به کلی متفاوتی است که به سختی در دایرهی عقلانیتِ مسئولان وقت میگنجد. این نامعقولیت و محاسبهناپذیری درست چیزی است که رؤیا میجوید و مییابد. دولتها خودشان والد آن چیزی هستند که علیهشان وارد صحنه میشود و کنارشان میزند؛ رؤیای جدید طی سالها پرورده و تثبیت شده، کسی را میخواهد که آن را در کالبد دولت بدمد؛ او میتواند رئیسجمهور شود.
این رؤیا به سیاست نیرو میدمد و با این نیرو است که انجام کار امکانپذیر میشود. این نیروها «مولد» هستند به این معنی که در کار خلق امکانات تازهاند، امکاناتی که تا پیش از وجود آنها چندان قابل تصور نبود. در حقیقت محصول اصیل نیرو خود تجربه امکان برای یک کشور است. آنها معمولاً هستههای جوانیاند که از پایگاهی دانشگاهی برخاستهاند، چندان تازهوارد نیستند که از اوضاع بیخبر باشند، با نسیمی بشکنند یا با دیدن کژیهای کوچک از جایشان بِدَر شوند، بلکه نظرگاهی کلان درباره شرایط دارند، منعطف و استوارند. چندان هم پیر نیستند که شکستها به کلی فرسودهشان کرده باشد. حرف ناگفتهای دارند و مصمماند در کنار یکدیگر بمانند تا آن سخن را به عرصه بیاورند. بار سخن را با خود حمل میکنند؛ آن را به این محفل و آن موقعیت میبرند تا در معرض سنجش دیگران بگذارند. عمرشان را پای حرفشان گذاشتهاند و جویای نام و بخت خویشاند. نقطهی اساساً بالقوهاند و بیم و امید همه معطوف به آنهاست. صاحبان امر از نیروی جوانی آنها میترسند؛ آنها کارهای بزرگ را کوچک میشمرند و ای بسا راست بگویند؛ شاید راه هفتاد ساله را یک شبه بپیمایند. ابعاد و همزمان اساسِ امور به دست آنها به چالش کشیده میشود. ممکن است در علم، در سیاست، در اقتصاد یا فرهنگ و عرصههای دیگر باشند، ولی اگر پرورده شوند تبدیل به شخصیتهای آن عرصه میشوند.
اما همواره، خصوصاً طی ده سال اخیر، اصل نیاز سیاست به نیرو ذیل سیاستی واحد، به صورت همهجانبهای زیر سؤال برده شده است. جهت اصلی سیاست در طول دههی منتهی به این انتخابات را باید رؤیازدایی از زندگی و از سیاست دانست. فضای مجازی به عنوان روح حاکم بر این دوره قدرت گرفت تا نوید تحقق رؤیای پایان همه اسارتهای بشر را بدهد؛ رؤیای پایان اخلاق، پایان دین، پایان فلسفه و پایان هر چیز که میان شخصیتِ روزمره ما با هم فاصله بیندازد و مردم را در مناسباتی وارد کند. در اضطراب این لحظه پایان دیگر اما با هیچ رؤیایی نمیتوان زندگی کرد و زمان و عمر به پایش گذاشت. برنامههای سیاسی و اقتصادی دیگر باید کاملاً واضح و بدور از رؤیاپردازی باشند تا در این فضا جریان پیدا کنند. وضوحی که پیشاپیش امکان و بلکه نیاز به مشارکت اساسی نیروهای فعال و مولد را رد میکند. این برنامهها فقط واضح نیستند، بلکه برای جنگ با هرگونه ابهام در زندگی بشری طراحی شدهاند، به این امید که بتوانند با مردم سخن بگویند. موکول کردن عزم ملی به مذاکره و توافق، در کنار احاله امور به بازار و واگذاری مسئولیتهای اساسی دولت همگی جلوههای مختلف تلاش پنهان و آشکار علیه نیروهای امیدوار در این دوران بود.
ادامه در 👇
ادامه از 👆
حالا اما چیزی که امروز انباشت شده و قصد دارد در این انتخابات به عرصه بیاید نه نیرویی در جهتی خاص بلکه خودِ نیرو-بودگی و تولید است. خود این است که هنوز میشود و میتوان دست به خلق و خلاقیت زد و امکانهای تازهای ایجاد کرد. ممکن است حتی هیچیک از نامزدهای مطرح نتوانند این نیرو را به تمامه نمایندگی کنند، و از اینجا برخی بیرون افتادگان به فکر بیفتند تا آن نیروی هنوز آزاد نشده را تبدیل به نیرویی مخرب و کور کنند، ولی ای بسا آنها ذات جوان و طراوت سازنده و صبور این نیرو را نشناختهاند که به هر ترتیب راه خود را باز خواهد کرد. نیرویی که یک بار خود را در شهادت سردار سلیمانی نشان داد و منتظر فرصت است.
کاری که از این نیروها ساخته است آن است که یکدیگر را پیدا کنند و عزمهای پراکندهشان را تجمیع نمایند. دولت را این بار نمیتوان به متصدیان رسمی و برنامههای از پیش طراحی شدهاش وا نهاد، بلکه باید از این فرصت برای تعمیق تلاشها و تبدیل کردن آن به صفی واحد بهره جست. فشار روحی و مادی فراوانی که امروز ایرانیان متحمل میشوند پاسخ پرسشی است که جهانیان از آنان درباره صدق مدعا و مسیرشان در تاریخ میپرسند. این فشار عظیم و حقیقتاً بی سابقه جز با زایشی جدید پاسخ نمیگیرد. این زایش را تنها و تنها همین نیروها هستند که میتوانند محقق کنند و نوید فضای به کلی تازهای بدهند. پیشنهادی که در این شرایط میتوان برای این نیروها ارائه داد حضور واقعبینانه ولی مصمم در انتخابات و معطوف به پس از انتخابات است. به این ترتیب ای بسا بتوانیم در انتظار اتفاقی نامنتظره در «زندگی عمومی» ایرانیان باشیم.
▪️
امروز فرصت ماست
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
⬅️اشاره:
انتشار فایل صوتی گفتگوی محمد جواد ظریف که مربوط به گذشته و اکنون سیاست خارجی دولت اعتدال بود در آستانهی انتخابات ریاستجمهوری دریچهای به اصلیترین مباحث سیاسی کشور گشود. مباحثی که پشت تعارفات و مصلحتسنجیها پوشانده شده بودند تا در وقت مناسب به عرصه بیایند و خرج اتفاقهای آینده شوند. ظریف در حالی این سخنان را ایراد کرده که پس از هشت سال وزارت نمادینترین چهره یکی از دو جریان اصلی سیاسی کشور محسوب میشود و قرار بود در انتخابات ریاستجمهوری هم این جریان را نمایندگی کند. محتوا و موقعیت سخنان او نیز وضعیت کاملاً نمادینی دارد و عصاره و خلاصه ایده سیاسی جریان نیرومندی در سیاست کشور را دوباره در معرض دید میآورد. جریانی که تبار آن فراتر از دولت حاضر است. عکس العمل به یاد ماندنی رهبر انقلاب به این سخنان نیز نشان حساسیت این اتفاق است. همه این شرایط گواهی میدهد با اتفاقی تاریخی فراتر از مسائل روزمره سیاسی مواجهیم و نباید از کنار آن به سادگی بگذریم. اما در عین حال رسیدن به تحلیلی اساسی درباره این اتفاق مشکل مینماید.
دوگانهی دیپلماسی در برابر میدان به درستی به عنوان کانون اظهارات ظریف شناسایی شد و بیشترین نقد را به خود معطوف کرد. مسائلی که درباره مذاکرات و مسائل منطقه طرح شد را باید فرع بر این موضع دانست. دفاع از اصالت میدان در برابر میز مذاکره، خصوصاً هنگامی که نام سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان نماد میدان طرح و نقد شد، سرفصل انتقادها از ظریف درباره این فایل صوتی بود. میتوانیم میدان و دیپلماسی را مکمل یکدیگر بدانیم ولی موضوعی که کمتر بحث شده این است که این دوگانه چگونه بوجود آمده و مقام نخست دیپلماسی کشور را نهایتاً به اتخاذ چنین مواضعی کشانده است. صورتبندی این دوگانه -و دوگانههای مشابهش- از سرچشمه کدام طرح سیاسی آب میخورد؟ ای بسا انتقاداتی با ناتوانی از بیان مسأله اصلی عملاً همراه و همکار جهات اصلی این اظهارات باشند. آیا باید ریشه این صورتبندی از مسائل کشور را در تحلیل شخصی وزیر بجوئیم یا در اصل ایده دولت اعتدال؟ چنین رویکردی با سیاست ایران چه کرده و چه برنامهای برای آینده آن دارد؟
از سوی دیگر خود شیوهی تحلیل وزیر باید مورد توجه قرار گیرد. تحلیلهایی که او درباره رابطه ایران با غرب، با روسیه و حرکت جمهوری اسلامی در منطقه بدست میدهد تا چه اندازه استوار است؟ به جای آنکه بخواهیم از موضعی پیشینی از سیاستهای جمهوری اسلامی در برابر رویکرد ظریف دفاع کنیم باید ببینیم خود ظریف در گفتههایش و نیز در ندامتنامههای پس از آن تا چه حد به عنوان یک شخصیت سیاسی ظاهر شد. نمیتوان مشکل اصلی این اظهارات را افشای اسرار دانست و بدنبال مقصر این افشا گشت، بلکه باید به آن شیوه سیاسی رایج تأمل کنیم که موجب شده مسائل اساسی کشور به مواضع شخصی و غیر عمومی و پشت پرده واگذار شوند تا آنجا که به محض آشکار شدن موجب خجلت آن مسئول درجه اول در برابر حتی حامیانش شود. آیا این گفتگو میتواند برآوردی از وضعیت رجال و روندهای سیاسی کشور بدست دهد؟
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
❗️دعوت به جلسه آنلاین گفتگو با موضوع انتشار فایل صوتی وزیر امور خارجه در کانال علم و سیاست فارسی در بستر تلگرام
امشب ساعت 22 الی 24 قصد داریم به عنوان نویسندگان کانال علم و سیاست فارسی میزبان جلسه گفتگوی آنلاینی در این کانال با حضور و مشارکت شما مخاطبان محترم باشیم. در این جلسه نویسندگان و اعضای کانال با یکدیگر تلاش میکنند درباره فایل صوتی منتشر شده از محمد جواد ظریف به تحلیلی قابل اتکا برسند. دکتر جلیل محبی -معاون مطالعات حکمرانی مرکز پژوهشهای مجلس- هم به عنوان مهمان در جلسه حاضر میشوند.
موارد مطرح در اشارهای که گذشت در کنار بررسی اثرات مستقیم این اتفاق بر انتخابات ریاستجمهوری، مذاکرات وین و دیدگاه عمومی در قبال دولت اعتدال موضوع گفتگوی امشب را شکل خواهد داد. علاقمندیم در طول این گفتگو از نظرات شما مخاطبان محترم کانال بهره ببریم. رسیدن به تحلیلی استوار در قبال اتفاق راهی است که با کمک یکدیگر باید بپیمائیم.
🔸علم و سیاست فارسی🔸
@elmosiasatfarsi
📝شبهای روشن
✍️مریم جایروند
شهر آنقدر روزهای شلوغ و پر سر و صدایی دارد که فرصت چندانی برای فکر کردن به شبهای شهر باقی نمیگذارد. همینکه همه در شب آرام و خوابند خیالمان را راحت میکند که شهر بدون نگرانی برقرار است. در مقابل اخبار و تکاپوهای روزانه، شب نقطۀ خاموش شهر است؛ آیا در تاریکی مطلق شب میتوان شهری داشت؟ اگر زیست عمومی ما مردم به معنای تجربهمان از امری مشترک باشد باید گفت هیچ چیز از خاموشیِ شب عمومیتر نیست. اما اتفاق ما در خاموشیِ شب را لابهلای اخبار هیچکدام از رسانهها اعلام نمیکنند. حق دارند، تیرگیِ شب با اینکه همه را در خود میبلعد، نمیتوان به راحتی چیزی دربارهاش گفت. این شب عمومی که داریم فقط ساعاتی از شبانه روز نیست، بلکه هر زمان و مکان خاموش است؛ طبیعت است که به آرامی پیرامونمان استقرار دارد و انگار زیر پاهایمان خفته است، عاداتی است که شبیه خوابگردها هر روز طبق آنها رفتار میکنیم، تکراری است که در آن گرفتاریم.
مسئولیت یا تقصیر شب را نمیتوان متوجه کسی خاص دانست، چه کسی میداند از کجا میآید و چگونه میگسترد؟ اما با همۀ بیتفاوتی نخستینی که دارد، آنگاه که به نام وضع روزمره از آن چشم میپوشیم روزی میآید که میبینیم چیزی در خود انباشته و جایی که انتظارش را نداریم خود را تخلیه میکند. سیاستمداران باتجربه احتمالا با این چهرۀ شب آشنا هستند، برای همین میخواهند قلمرو نظارتشان را تا تاریکترین خلوتخانهها بکشانند که مبادا جایی شر و جنونی شبانه در حال رشد باشد. شب چیست که وقتی در آن نگاه میکنیم چیزی نمیبینیم و آنگاه که از آن چشم میگیریم چنین مرموز میشود؟
اگر خاموشی عمیقترین اتحاد ما باشد، بنیاد شهر در شب خودش را نشان میدهد. هر کدام از ما بی آنکه به خاطر بیاوریم در یکی از شهرها یا روستاهای ایران به دنیا آمدهایم، همۀ شهرهای ایران هم هر کدام در روزهایی بسیار دور تاسیس شدهاند. سرآغازهای بودنِ ما در شهر به این ترتیب شاید چندان به اختیارِ خودمان نبوده باشد، با چنین نگاهی شهر هم ضروریاتِ زیستِ یک انسان را برایمان فراهم میکند. با چنین نگاهی شهر هم ضرورتی است در ادامۀ اضطراری دیگر. اگر در لحظۀ تاسیس شهر غایب بوده باشیم هرگز شهر نمیتواند جایی برای ما باشد تا در آن آزاد زندگی کنیم. با اینکه شهرها در طول و عرضی جغرافیایی مستقرند ولی تاسیس میشوند، دروازهای دارند که باید پیدا کنیم. ما همه در شهریم ولی شاید همه از دروازههای شهر وارد نشدهایم، همه ریشههای پنهان در خاکِ شهر را نمیبینیم. ورود به شهر خواستنِ زندگیای است که خالی و بدون توضیح به ما داده شده است، پیمانی است دوباره با بودنمان روی کرۀ خاکی. کسی از دروازۀ شهر وارد میشود که در خاموشی چشم میدوزد، در خاموشی چراغی روشن میکند، چراغی نه برای از بین بردن تاریکی، برای دیدنِ خود خاموشی.
خاموشی شب با سکوت فضایی خالی فرق دارد. خاموشی شب را احساس میکنیم، حتی میشنویم، نمیتوانیم بگوییم پوچ است. میدانیم خاموشی در دل هر کدام از ما چیزی میگذارد، به گوشهای میکشدمان و رویایی پیش چشممان میآورد. تصویر مردمی غوطهور در افکار و خیالات، تصویر شهر پریشانی است، اما آن روی اجتماع آرام و بیصدای شبانۀ ما این شوریدگی است. در تاریخ تفکر ایرانی، شهروند شهر شب یک زن است، زنی که در شعر فارسی رخ نشان داده است. شاعران فارسی که برجستهترین چهرههای زیست عمومی ایرانیان هستند هر کدام او را به نحوی خواسته و توصیف کردهاند. درازا و وسعت شب در شعر فارسی در کالبد نحیف این زن جمع شده است. او در غزلی میپذیرد و در غزلی پس میزند، در غزلی آری گو و در غزلی نه گو است، پاسخ نهایی او هرچه باشد او در شعر زنده است، شاعران او را مییابند و گوش به سخنش دارند، با شعر میتوان به او نزدیک شد. شهر شب، شهر مردم، شهر زن است. آن شهری است که زنی بتواند در آن زندگی کند، دیده و خواسته شود.
ادامه در 👇