10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پندانه
این فیلم ۴ دقیقه ای را حتما ببینید
و به اطرافیان خود، ارسال کنید...
🎥 @pandaaneh
#پندانه
🚨عمری را که همچون دقایق میگذرد غنیمت شمار
✍پدر پیری در حال احتضار و در بستر بیماری فرزندش را نصیحتی کرد. پدر گفت :
🔹پسرم! هرگز منتظر هیچ دستی در هیچجای این دنیا مباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن،
چرا که همه رهگذرند.
🔸پسرم! زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی است که بتواند بهراحتی سری سخت را بشکند.
پس مراقب حرفهایت باش.
🔹فرزندم! به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بیاعتنا باش؛ آنها جایشان همانجاست، دقیقا پشت سرت، و هرگز نمیتوانند از تو جلوتر بیفتند.
پس نسبت به آنان گذشت داشته باش.
🔸پسرم! سن من 80 سال است ولی مانند هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان میرسد؛ پس در این دقیقههای کوتاه زندگی،
هرگز کسی را از خودت ناراحت نکن و مرنجان!
🔹پسر عزیزم! قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشتههایت را پیش خدا شکوه و گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و
از داشتههایت شاکر باش!
🔆 #پندانه
آب و سنگ
🔹دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر را میدهند اما دو تکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمیشوند!
🔸پس هر چه سختتر و قالبیتر باشیم، فهم دیگران برایمان مشکلتر و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش مییابد.
🔹آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سرسختتر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصممتر است.
🔸سنگ، پشت اولین مانع جدی میایستد اما آب راه خود را به سمت دریا مییابد.
🔹در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.
🔰گاهی لازم است کوتاه بیایی،
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت... اما میتوان چشمان را بست و عبور کرد،
گاهی مجبور میشوی نادیده بگیری،
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت.
حرفهای رسمی آقا در جلسات غیررسمی
«آقا» در چند وقت اخیر بخشی از مهمترین مبانی فکری خودشان را در جلسات «غیررسمی» مطرح کردند.
به عنوان مثال در دیدار اعضای ستاد کنگرهی ملی شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد فرمودند: «عقبنشینی غیرتاکتیکی در هر میدانی غضب الهی را به دنبال دارد.»
یا در محفل روضهی خودشان در سخنانی کوتاه فرمودند: «کوتاهیهای ما، یک جا دهنلقّیمان، یک جا کمک نکردنمان، یک جا اعتراض کردن بیخودیمان، یک جا صبر نکردنمان، یک جا تحلیل غلطی که از اوضاع میکنیم، گاهی تأثیر میگذارد ــ [آن هم] تأثیرات تاریخی ــ یعنی اینجور مسیر را عوض میکند؛ لذا خیلی باید مراقبت کرد.»
حالا درست دو روز قبل «آقا» در دیدار دستاندرکاران کنگرهی شهدای امدادگر فرمودند: «باطل ماندنی نیست، باطل رفتنی است، بلاشک، منتها باید اقدام کرد. اینجور نیست که ما بنشینیم تماشا کنیم تا باطل خودش آب بشود و از بین برود؛ نه، اینکه خدای متعال باطل را رفتنی اعلام میکند، این یعنی اگر چنانچه در مقابلش ایستادی، مبارزه کردی، کار کردی، این ماندنی نیست، این قدرت بر مقاومت ندارد.
وَ لَو قاتَلَكُمُ الَّذينَ كَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لا يَجِدونَ وَلِيًّا وَ لا نَصيرًا؛ شما اگر سینه سپر کردید، اگر ایستادید، بدون تردید او پشت خواهد کرد؛
امّا اگر شما یا نشستید یا روی خوش نشان دادید یا لبخند زدید یا فرار کردید یا او را به کارهایش تحسین کردید، نه، او از بین نمیرود، روزبهروز بیشتر هم پُرروتر خواهد شد.»
میخواهم رمزگشایی کوتاهی از این بیانات راهبردی داشتهباشم:
مصداق اتمِّ «باطل» در بیانات ایشان «آمریکا»ست.
باطل رفتنی است؛ البته با «مبارزه».
امروز «مبارزه» دو مصداق روشن در بیانات ایشان دارد که دومی نتیجهی اولی است: «جهاد تبیین» و «استقامت».
آنچه این «مبارزه» را به حاشیه میبرد چیست؟
نشستن؛
رویخوشنشاندادن به دشمن؛
لبخندزدن به دشمن؛
فرارکردن؛
تحسینکردن کارهای دشمن.
«جهاد تبیین نکردن»، همان نشستن است که به دنبالش فاصلهگرفتن از «مقاومت» در میان مسئولان و مردم شکل میگیرد.
«رویخوشنشاندادن به دشمن و لبخندزدن به او» زمانی محقق میشود که مردم و مدیران به وعدههای او اعتماد کنند.
«فرارکردن از دشمن» هم زمانی اتفاق میافتد که شما به تواناییهای خود اعتماد و اعتقادی نداشته باشید.
«تحسینکردن دشمن» هم زمانی است که ارعاب او شما را بترساند و تواناییهایش را بیش از اندازهی واقعی ببینید.
تکلیف چیست؟
۱) همه باید «مجاهد میدان جهاد تبیین» شویم؛
۲) «نظریهی مقاومت» را اول باور کنیم و بعد ترویج؛
۳) «افول آمریکا» را عالمانه بپذیریم و بعد آن را فریاد کنیم تا ذرهای هم اعتماد به او صورت نگیرد.
۴) «پیشرفتهای انقلاب» را عالمانه بپذیریم و بعد آن را فریاد کنیم تا احدی از «مردم حرم جمهوری اسلامی» از مقابل او فرار نکند.
۵) شیری که نه دندان دارد و نه یال و کوپال، نباید از نعرهاش دچار هراس شد.
#امام_زمان #پندانه #مسجد
#پندانه
نون سنگک
🔹مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
🔸اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم.
🔹مامان گفت: خب، دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم.
🔸گفتم: چرا سنگک، مگه لواش چه عیبی داره؟
🔹مامان گفت: میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.
🔸گفتم: صف سنگک شلوغه. اگه نون میخواید لواش میخرم.
🔹مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
🔸این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شسته بودم، داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!
🔹داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست.
🔸با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ۱۰ کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی.
🔹راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصابم خرد بود.
🔸یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم، صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود.
🔹دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خرد میکرد.
نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده و مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
🔸گفتم: نفهمیدی کی بود؟
🔹گفت: من اصلاً جلو نرفتم.
🔸دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود.
🔹دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم.
🔸وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟
🔹تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قولهایی که به خودت دادی یادت نره!
🔰پدر و مادر از جمله اون نعمتهایی هستند كه دومی ندارند پس تا هستند قدرشون رو بدونيم!
افسوسِ بعد از اونها هيچ دردی رو دوا نمیكنه؛
نه برای ما، نه برای اونها...
🔆 #پندانه
✍ مواظب قضاوتهایمان باشیم
🔹اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است، پیشداوری نکن. خانوادهاش را مسخره و متهم به بدتربيتکردن فرزندانشان نکن، چراکه نوح (علیهالسلام) با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود، در حالی که مشهور به صفیالله بود.
🔸کسی را که از قومش اخراج کردهاند، مسخره مکن و نگو بیارزش و بیجایگاه است، چراکه ابراهیم (علیهالسلام) را راندند، در حالی که مشهور به خلیلالله بود.
🔹زندانرفته و زندانی را مسخره نکن، چراکه يوسف (علیهالسلام) سالها زندان بود، در حالی که مشهور به صدیقالله بود.
🔸ثروتمند ورشکسته و بیپول را مسخره نکن، چراکه ايوب (علیهالسلام) بعد از غنا، مفلس و بیچیز شد، در حالی که مشهور به نبیالله بود.
🔹شغل و حرفه دیگران را تمسخر نکن، چراکه لقمان (علیهالسلام) نجار، خیاط و چوپان بود، در حالی که خداوند در قرآن مجید به حکيمبودن او اذعان دارد.
🔸کسی را که همه به او ناسزا میگویند و از او به بدی یاد میکنند، مسخره نکن و نگو که وضعيت شبههبرانگیزی دارد، چراکه به حضرت محمد (صلیالله علیه وآله) ساحر، مجنون و دیوانه میگفتند، در حالی که حبیبالله بود.
🔹پس دیگران را پیشداوری و مسخره نکنیم و حسنظن به دیگران داشته باشیم.
♥️ همراه ماباشید
https://eitaa.com/emam_ali_alnaghi