eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
18.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3هزار ویدیو
17 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥سرباز🔥 💚🍀 متوجه فاطمه نشده بود. فاطمه ماشینش رو جای ماشین افشین پارک کرد و داخل مؤسسه رفت.در اتاق حاج آقا موسوی باز بود.در زد. -سلام حاج آقا،اجازه هست؟ -سلام خانم نادری،بفرمایید. بعد از احوالپرسی،فاطمه روی صندلی نشست.میخواست درمورد افشین بپرسه ولی نمیدونست چجوری. حاج آقا گفت: -آقای مشرقی رو دیدید؟ الان پیش پای شما از اینجا رفتن. -فقط دیدم سوار ماشینشون شدن و رفتن.میان پیش شما؟! -بله.خیلی پیگیر موضوعات مختلف هست. معمولا یک روز درمیان میاد اینجا. سوالهای خیلی سختی میپرسه.بعضی هاشو همون موقع نمیتونم جواب بدم. خودم میرم تحقیق میکنم،بعد میاد جوابش رو میگیره و سوالهای دیگه میپرسه و میره.حق با شما بود،جواب های خیلی تخصصی هم میخواد.حتی به جواب های منم اشکال میکنه.ازش خوشم میاد.منم سر ذوق آورده. -در عمل چطوره؟!! -عمل هم میکنه.واجباتش رو انجام میده. کارهای حرام انجام نمیده.حتی مستحبات هم سعی میکنه انجام بده.روی اخلاقش هم خیلی کار میکنه. فاطمه تو دلش گفت یعنی دیگه مغرور و کینه ای نیست؟!! -خانم نادری -بفرمایید -شما ازش خبری نداشتین؟! -بعد از اون روزی که آوردمشون اینجا،یه روز کتاب هایی که شما بهش دادین رو بهم داد و دیگه ندیدمش. حاج آقا تعجب کرد. تا حدی متوجه علاقه افشین به فاطمه شده بود. همون موقع برادر حاج آقا وارد شد. فاطمه ایستاد و سلام کرد. مهدی هم مؤدب و محجوب سلام و احوالپرسی کرد. فاطمه به حاج آقا گفت: _با اجازه تون من میرم پیش خانم مومن. -خواهش میکنم.بفرمایید. دو قدم رفت،برگشت و گفت: _دختر خاله ما حالش چطوره؟ دیگه مؤسسه نمیاد؟ حاج آقا با لبخند گفت: _خداروشکر خوبه.هفته ای یک روز میاد. دخترها اینجا رو میذارن رو سرشون. -سلام برسونید،بهش بگین همین روزها میرم دیدنش. -حتما،خوشحال میشه. وقتی فاطمه رفت،مهدی روی صندلی نشست و گفت: _داداش. حاج آقا همزمان که برگه ای رو مطالعه میکرد،گفت: _جانم. -نمیخوای برای داداشت آستین بالا بزنی؟ حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: _ما که از خدا میخوایم.تا حالا هزار بار بهت گفتیم،خودت همیشه میگفتی نه.. حالا کسی هم درنظر داری یا بریم سراغ مورد هایی که مامان برات پیدا کرده؟ مهدی سرشو انداخت پایین و با خجالت گفت: _خانم نادری. حاج آقا جاخورد.یاد افشین افتاد. دو روز بعد بازهم افشین رفت مؤسسه. وقتی سوالهاشو پرسید و جواب گرفت، حاج آقا گفت: _افشین جان میتونم یه سوال خصوصی ازت بپرسم؟ -بفرمایید حاج آقا. -تا حالا کسی بوده که بخوای باهاش ازدواج کنی؟ افشین موند چی بگه. نمیدونست اگه بگه عاشق فاطمه ست حاج آقا درموردش چه فکری میکنه. حاج آقا خنده ای کرد و گفت: _رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون.. اگه دوست داری درموردش حرف بزنی، من گوش میدم. افشین به دستهاش نگاه میکرد. -فعلا نه...شاید یه وقت دیگه ای بگم. حاج آقا سکوت کرد.نفس بلندی کشید و با ناراحتی گفت: _باشه،هرجوری خودت راحتی. با خودش گفت ولی خدا کنه اون موقع دیر نشده باشه. مادر مهدی با زهره خانوم تماس گرفت.. و برای هفته بعدش قرار خاستگاری گذاشتن. شب خاستگاری رسید. افشین نماز مغرب مسجد بود.بعد از نماز با حاج آقا صحبت میکرد که مهدی نزدیک شد.با افشین احوالپرسی کرد.به حاج آقا گفت: _خانواده تو ماشین منتظرن. افشین گفت: _مزاحمتون نمیشم.فردا میام مؤسسه درمورد بقیه ش صحبت میکنیم. به مهدی گفت: _خبریه؟ تیپ دامادی زدی؟ مهدی لبخندی زد و گفت: _اگه خدا بخواد میخوام قاطی مرغا بشم. افشین هم خندید و گفت: _مبارک باشه. -البته فعلا خاستگاریه.اگه جوابشون مثبت بود،برای عقد حتما دعوتت میکنم. -پسر به این خوبی،از خداشون هم باشه. -اینجوری هام نیست افشین جان.تا حالا به بهتر از من جواب رد دادن. -سراغ دختر شاه پریون رفتی؟ -آره تقریبا..میشناسی شون،خانم نادری. حاج آقا به افشین نگاه میکرد.لبخند افشین خشک شد.رنگش پرید.حاج آقا به مهدی گفت: _شما برو،من الان میام. مهدی خداحافظی کرد و رفت.حاج آقا گفت: _من ازت پرسیدم که اگه قصدت برای ازدواج با خانم نادری جدیه،مهدی رو منصرف کنم.ولی تو حتی نخواستی درموردش حرف بزنی.حالا هم چیزی معلوم نیست.بسپر به خدا.ان شاءالله هرچی خیره پیش میاد. افشین با خودش گفت *مهدی پسر خیلی خوبیه.حتما فاطمه بهش جواب مثبت میده.خدایا پس من چی؟ حواست به من هست؟ اینبار پدر حاج آقا صداش کرد. -چشم،الان میام. به افشین گفت: _افشین جان،آخرشب باهات تماس میگیرم.حتما جوابمو بده..فعلا خداحافظ. حاج آقا رفت.افشین همونجا نشست..... 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌻وقایع شگفت انگیز بعد از ظهور💫🌻 واقعا هر اتفاقی که قراره بعد از ظهور رخ بده، یه جون دوباره بهمون می ده که خودمون رو منتظر واقعی کنیم. 🙃 و اینقدر دوران بعد از ظهور زیباست که دعا میکنیم حضرت زودتر ظهور کنن 🥹🤲🏻 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🌙🌼 واقعا هر اتفاقی که قراره بعد از ظهور رخ بده، یه جون دوباره بهمون می ده که خودمون رو منتظر واقعی کنیم. 🙃 و اینقدر دوران بعد از ظهور زیباست که دعا میکنیم حضرت زودتر ظهور کنن 🥹🤲🏻 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🌙🌼 🌷@emam_zmn🌷
یك نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد ! :♥️🌱") 🌷@emam_zmn🌷
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
در این فصل قبل از بیان چگونگی تولد امام مهدی (عج) به احادیث و روایاتی که قبل از تولد حضرت بیان شده به تفکیک اشاره و آنگاه به نحوه تولد امام پرداخته می‌شود، تا واضح شود که مسئله امام مهدی (عج) قبل از تولد آن عزیز و حتی قبل از بعثت نبی اکرم (ص) در بین انبیاء الهی گذشته مطرح بوده است. ۱. امام مهدی (عج) قبل از بعثت پیامبر خدا (ص) آنچه که در اینجا ذکر آن ضروری است آن است که چند مسئله از قدیم‌الایام در بین انبیاء و ملت‌های گذشته مطرح بوده است از جمله یادکرد امام مهدی (عج)، پاسداشت عید غدیر و شهادت سیدالکونین مولانا امام حسین (ع) است در اینجا به این موضوع اشاره‌ای کوتاه می‌نماید تا معلوم گردد که مبحث ظهور منجی نجات‌بخش حضرت امام مهدی (عج) در بین ادیان و انبیاء گذشته به‌وضوح مطرح بوده است؛ در ثانی طبق روایات خداوند متعال نور پاک ائمه اطهار (ع) را حتی سال‌ها قبل از خلقت حضرت آدم (ع) آفریده بود. ۲. حضرت موسی (ع) و امام مهدی (عج) ـ امام باقر (ع) می‌فرماید: موسی بن عمران نظری کرد و در نگاه اول آنچه را که به قائم آل محمد (ص) داده می‌شود را دید لذا به خداوند عرض کرد: خداوندا! مرا قائم آل محمد (ص) قرار بده. به او وحی شد که او از نسل احمد (ص) است. او در نگاه دومش مثل همان را یافت (همان را دید). و مجدد درخواست کرد و همان جواب را از خداوند متعال شنید. او در نظر سوم نیز همانند آن را دید و همان گونه عرض کرد و همان را جواب شنید. ـ در کتاب مقدس یهود در (بخش) سِفر مزامیر داوود، مزمور ۳۷ به مسئله ظهور و انتظار فرج اشاره شده است و در مکتب زرتشت و هندوها و مسیحیت و بودایی‌ها به مسئله ظهور منجی آخر و نجات‌بخش عادل به کلمات متعددی اشاره شده است که جای هیچ انکاری را باقی نمی‌گذارد و این نشان‌دهنده آن است که قبل از اسلام به مسئله منجی بشریت در مکاتب متعدد اشاره‌های روشن شده است.•⁦ 🌷@emam_zmn🌷
دلهاهمه‌بیتاب‌شدازغیبت‌عشق باران‌شکوفـه‌های‌امیـدبیا...🕊✨ 🌷@emam_zmn🌷
-ای‌منتظران‌گنج‌نهان‌می‌آید.. آرامش‌جان‌عاشقان‌می آید؛ بر‌بام‌سحر‌طلایه‌داران‌ظهور گفتند‌که‌صاحب‌الزمان‌می‌آید..💛🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲🏼♥️ 🌷@emam_zmn🌷
🌱افتخار کنید در این دوره‌ زمانه که خیلی‌ها نوکر خیلی‌هایند، شما نوکر امام‌زمانید؛ نوکر امامی که ندیدید. ایمان‌ آوردید بِسَوادٍ عَلی بَیاضٍ، به جوهر روی کاغذ. حال آنکه کسانی بودند که از دو لب رسول‌الله صلی الله علیه و آله «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ» را شنیدند و ایمان نیاوردند. 🔸به این افتخار کنید منتها بدانید یک کالای ‌ارزشمند دارید، بار شیشه دارید، و یک شیطان مُتَرصّدی هم هست که هر لحظه می‌خواهد این را از شما بگیرد و زمین بزند و بشکند. ♥️ ✨ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🫀 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💬 | متن پیام: با سلام و احترام تشکر از مطالب خوب کانال تون ابتدا میخواستم ازتون اجازه بگیرم که از مطالب کانال تون برای گروه هیات مون استفاده کنم و دوما اینکه متن داستانی که در کانال قرار میدید به اسم سرباز را چطور میتونم از ابتدای اون به‌دست بیارم که توی گروه مون قرار بدیم ✍️سلام استفاده از مطالب کانال مانعی ندارد، برای استفاده از داستان بزنید رو این هشتگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا