#رمانســـرباز
#پارت82
_بفرمایید
-لطفا تو رابطه خواهر و برادری تون با فاطمه تجدید نظر کنید.
-چرا؟!
مکثی کرد و گفت:
_آخه...بیچاره م میکنه بس که خواهر شوهر بازی درمیاره.
پویان اول از خواهرشوهر بازی درآوردن فاطمه خنده ش گرفت.بعد با تعجب گفت:
_یعنی شما..با من..ازدواج میکنید؟!
مریم سرشو انداخت پایین و سکوت کرد.
پویان از خوشحالی نمیدونست چی بگه و چکار کنه.سرشو انداخت پایین و
گفت:
-خدایا شکرت.
نفس راحتی کشید و به مریم گفت:
-ممنونم.
بلند شد و چند قدمی دور شد.
مریم از عکس العمل پویان خنده ش گرفت.حالش که بهتر شد،برگشت و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست،بریم پیش بقیه.
باهم رفتن داخل.
همه با لبخند نگاهشون کردن.فاطمه بلند شد و به پدر و مادر و خواهر مریم شیرینی تعارف کرد و به پویان و مریم گفت:
_شما نمیاین تو؟!
همه خندیدن.پویان و مریم هم با خجالت نشستن.فاطمه اول به پویان بعد به مریم شیرینی داد و آروم بهش گفت:
_دیر اومدی و زود رفتیا،حواست باشه.
-خب حاج عمو،آقا پویان کی با فامیل خدمت برسن برای صحبت های آخر؟
آقای مروت به پویان نگاه کرد و گفت:
_برای کی میتونید باهاشون هماهنگ کنید؟
پویان با شرمندگی گفت:
_احتمالا برای دو هفته دیگه بتونم هماهنگ کنم،
قرار شد دو هفته بعد،پویان با پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و عمو و عمه ش برای بله برون به خونه آقای مروت برن.
پویان به خونه افشین رفت.
تا خواست زنگ درو بزنه،افشین یه دفعه درو باز کرد.پویان ترسید،یه قدم عقب رفت و گفت:
_چرا اینجوری میکنی؟!!
افشین با نگرانی گفت:
_چی شد؟
با لبخند نگاهش کرد.افشین با خوشحالی گفت:
_بله هم گرفتی؟!!
با اشاره سر گفت آره.افشین بغلش کرد و گفت:
-خداروشکر.
باهم رفتن داخل.افشین گفت:
-خیلی برات خوشحالم.
-خواهرم برام سنگ تموم گذاشت..قرار بله برون هم گذاشتیم..اصلا باورم نمیشه..افشین خوابم یا بیدار؟
-میخوای بزنم تو گوشِت تا بفهمی بیداری؟
این بار پویان بغلش کرد.
افشین با خودش گفت کاش منم از این خواب ها ببینم.پویان نزدیک گوشش گفت:
_ان شاءالله به همین زودی قسمت تو هم میشه.
افشین تو دلش گفت خدا کنه.فعلا که حاج محمود به زور جواب سلام مو میده.
روز بعد فاطمه بعد از شیفت کاری سمت ماشینش میرفت که پویان سربه زیر سلام کرد.
-سلام
-دیشب نشد ازتون تشکر کنم..واقعا ممنونم...هیچ جوری نمیتونم لطف تون رو جبران کنم.
-نیازی به تشکر نیست.من هرکاری کردم برای برادرم کردم.
-شما خیلی به من لطف دارید...حضور شما دیروز،برای من دلگرمی بزرگی بود.. برای بله برون هم تشریف میارید دیگه.
-فضای خانوادگیه.من نباشم بهتره.
-شما هم جزو خانواده من هستید دیگه.
فاطمه با مکث گفت:
_آقای مشرقی که حتما باهاتون میان درسته؟
-بله.
-آقای سلطانی،من نیام بهتره.
پویان متوجه منظورش شد...
#سرباز
🌷@emam_zmn🌷
#رمانســـرباز
#پارت83
پویان متوجه منظورش شد.
-بسیار خب،هرطور شما راحتین..در هر صورت خیلی ازتون ممنونم.
خداحافظی کردن و رفت.
تو جلسه بله برون قرار شد،
دو هفته بعد عقد رسمی تو محضر انجام بشه و دو ماه بعد مراسم عروسی بگیرن.
روز عقد،هم فاطمه بود،هم افشین.
پویان و مریم کنار هم نشسته بودن.یه طرف پارچه ای که روی سر عروس و داماد میگیرن،خواهر مریم گرفته بود و طرف دیگه شو فاطمه.پویان به افشین نگاه کرد.افشین با لبخند نگاهش میکرد. لبخند زد و تو دلش از خدا خواست افشین و فاطمه هم زودتر ازدواج کنن.
بعد از مراسم حلقه ها،فاطمه هم هدیه شو داد.یه جعبه زیبا به پویان داد و گفت:
_قابلی نداره،بازش کنید.
پویان جعبه رو جلوی مریم گرفت،
و باز کرد.دو تا انگشتر عقیق زیبا و شبیه هم که یکی مردانه و یکی زنانه بود. پویان و مریم لبخند زدن و از فاطمه تشکر کردن.مریم انگشتر پویان رو برداشت تا دستش کنه.پویان هم انگشتر مریم رو به دستش کرد.
برای عروسی مریم،
خانواده فاطمه هم دعوت بودن.فاطمه از صبح همراه مریم بود.امیررضا و پدر و مادرش باهم رفتن.
امیررضا گفت:
_خیلی دوست دارم داداشمو ببینم.
زهره خانوم گفت:
_داداشت کیه؟
-همونی که خواهر من براش خواهری میکنه دیگه.
حاج محمود و زهره خانوم خندیدن.
حاج مروت جلوی در ایستاده بود و به مهمان ها خوش آمد میگفت.
بعد احوالپرسی با حاج محمود و امیررضا، پویان رو صدا کرد.
پویان نزدیک رفت و گفت:
_جانم.
امیررضا با دقت نگاهش میکرد.
از اینکه داداشش اینقدر محجوب و خوب و مهربان بود،خوشش اومد.گفت:
_تبریک میگم داداش،خوش بخت باشین.
پویان،امیررضا رو نمیشناخت.از اینکه بهش گفت داداش تعجب کرد و فقط تشکر کرد.
-من امیررضا نادری هستم.
پویان با تعجب به امیررضا نگاه میکرد. آقای مروت گفت:
_ایشون برادر فاطمه خانم هستن.
پویان از اینکه حتی برادر فاطمه هم اونو داداش خودش میدونه،خوشحال شد. بغلش کرد و گفت:
_ممنون داداش جان،خیلی خوش آمدین.
امیررضا به حاج محمود اشاره کرد و گفت:
_ایشون پدرم هستن.
پویان به حاج محمود که با لبخند نگاهش میکرد،نگاه کرد....
#سرباز
🌷@emam_zmn🌷
#سلامامامزمانم 💟
اَللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَهِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَهً لَهُ فِي عُنُقِي
متولد شدم اصلا که شوم نوکر تو
بی تو عمرم همه باطل، همه دم علافےست...✨♥️
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ💌
لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک🫀
#صبحتون_متبرک_به_نگاه_یوسف_زهرا 🌱
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🩵🦋
🌷@emam_zmn🌷
اُمیدِغَریبانِتَنها،کُجایی؟
چِراغِسَرِقَبرِزَهرا،کُجایی..!؟(:"
╭┈──────「💜」
🕊 #صلواتیفرجمولابفرستید
╰┈➤ 🌷@emam_zmn🌷
╭┈⭒⭑⭒⭒⭑✾⭒⭑✾⭒⭒「🦋」
💕 ⃟ٖٜٖٜٖٜ🌙⸾⇢『{ #اللهمعجلاْلِّوَلیڪَالفࢪَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🤍کسی که آل یاسین میخونه
مطمئن باشه که امام زمان جوابش رو میده
#امام_زمان
🌷@emam_zmn🌷
🔔 #تلنگر
✅
😔غریبی امام زمان(عج)
⁉️می خوای برات از غربت امام زمان بگم ؟؟ بگم چقدر غریبه!!!؟؟؟؟
⁉️ من کیم ؟من چرا بگم ؟مولا امیرالمومنین درغربت امام زمان می فرماید : و صَاحِبُ هَذَا الْأَمْر ِهو الشَّرِيدُ الطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْوَحِيدُ .
وحید یعنی چه ؟؟ تنها !!😔فرید یعنی چه ؟ از فرد میاد. 😔طرید یعنی چه ؟؟ از طرد میاد یعنی طرد شده است !!😔 آقا امیرالمومنین می گوید : امام زمان طرد شده است😔
😔حالا می دونید شرید یعنی چه ؟طاقتشو داری بگم یا نه ؟شرید یعنی آواره !!😭
امام زمان ما آواره است!!! آواره !!😔
❓از دست کی ؟؟ از دست چی ؟؟ از دست گناهان من و شما 😔،، آواره !!! تو خلوت های خودت فکر کن !! فکرکن!! فکر کن !! که چرا امام زمان باید لقبش آواره باشه چرا ؟؟😔
❓چرا نباید ما شیعیان همدل بشیم برای تعجیل در ظهورش ، ما می بایست تا حالا ظهورش را فراهم می کردیم !! چرا نکردیم؟؟
😔پدرمون بیفته زندان صدتا سند جور میکنیم آزادش میکنیم چطور امام زمان که از پدرماهم مهمتره هزار وصد و خورده ای سال در غیبته عین خیالمون نیست😔
💢چهارتا شعر؛ چهارتا مطلب می نویسیم انگار شق القمر کردیم انگار بهترین منتظر روی کره ی زمینیم انتظار داریم از حضرت ؛ آقا من برات کار کردم یه کاری واسه من بکن، خیری به من برسون، ما اینجوری شدیم
‼️ آواره ،؛ لقب حضرته!! 😔
⁉️⁉️چرا بیکار نشستیم؟؟ چرا تو این فضاهای اجتماعی این ور،اون ور می چرخیم ، تو تلگرام؛ وایبر ؛ واتساپ ، الکی این ور اون ور می چرخیم لایک می کنیم و..... همین!!!
👌🏼خب چهارتا مطلب مهدوی بزار، چهارتا حرف در مورد امام زمان بزار؛؛
👈🏼همین حدیث امیرالمومنین(وصاحب ......) همین را . بنویس ،.....پخش کن !!
❗️شاید دل یکی لرزید.!!!💓
♻مهدی منتظر است؛ ظهور کنیم.
منبع حدیث : فرهنگ الفبایی مهدویت، مجتبی تونه ای، ص۲۵۲ به نقل از کمال الدین، ج ۱، باب ۲۶، ح ۱۳
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌷@emam_zmn🌷
♨️ تقوا مهمترین رمز فرج
✍ #امام_زمان در توقیع میفرماید:
ما در مراعات شما کوتاهی و سستی نکردیم و یاد شما را فراموش نکردیم و اگر این نبود؛ هر آینه به شما بلای سخت نازل میشد و دشمنان، شما را مستأصل میکردند، پس بپرهیزید از خداوند و تقوا پیشه کنید و ما را بر بیرون اوردنِ شما از فتنه ای که بر شما آمده است؛ یاری کنید.
⚠️ این هشداری جدی است برای مهدیاران٬ که خود حضرت صاحب الامر عامل ظهور را #تقوا معرفی میکند...
حاسِبوا قبلَ أَن تُحاسَبوا
📚 برگرفته از کتاب لواءالانصار
🌷@emam_zmn🌷
حضرت مهدی (عج) :
ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی
نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم
وگرنه محنت و دشواریها شما را فرا
میگرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه
قلع و قمع میساختند .
- (بحارالانوار ، ج ٥٣ ، ص ٧٢)
🌷@emam_zmn🌷
اۍاُمیـدآخࢪجهآن؛
یاصاحـبالزمآن!
بحقمظلومیتمردمغزه،
العَجَـل..:)
🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٭|💌|٭ با امام زمانت عاشقانه
صحبت میکنی؟
درد و دل میکنی؟
از حال خودت بهش خبر میدی
و کمک میخوای؟
🔅 یك دقیقه نجوا و صحبت با
امام زمان داشته باشیم باهم
الّلھُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّك الْفَرَج بِحَقِ زِینَبِ ڪُبْریٰ سَلآمُ اللّٰه عَلَیہا
🌷@emam_zmn🌷
امام زمان(عج) دنبال رفیق مےگرده...
شیخرجبعلیخیاط
#امامزمانعج
🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥
#پارتهشتادوچهارم💚🍀
پویان به حاج محمود که با لبخند نگاهش میکرد،نگاه کرد.حاج محمود هم به پویان دست داد و تبریک گفت.
پویان از اینکه افشین با همچین خانواده خوب و مهربانی میخواست وصلت کنه،خوشحال شد.
حاج محمود و امیررضا کنارهم نشسته بودن و باهم صحبت میکردن.افشین بهشون نزدیک میشد که حاج محمود متوجه ش شد.سؤالی و با تعجب و اخم به افشین نگاه میکرد.
امیررضا رد نگاه پدرش رو گرفت،
وقتی افشین رو دید،تعجب کرد.افشین با احترام سلام کرد.حاج محمود هنوزم همونجوری نگاهش میکرد و سرد جواب سلام شو داد.
امیررضا گفت:
_سلام،شما از طرف عروس دعوت شدید یا داماد؟
از حاج محمود چشم گرفت و به امیررضا نگاه کرد.
-سلام،از طرف داماد دعوت شدم.
-با داماد چه نسبتی دارید؟
از اینکه امیررضا با خشم و نفرت نگاهش نمیکرد و با احترام باهاش حرف میزد،هم شرمنده شد و هم امیدوار.
پویان نزدیک رفت و گفت:
_افشین بهترین دوست منه،برادرمه.
تعجب و ناراحتی حاج محمود بیشتر شد و خیره نگاهش میکرد.افشین سرشو انداخت پایین.پویان و امیررضا هم به حاج محمود و افشین و همدیگه نگاه میکردن.افشین همونجوری که سرش پایین بود،گفت:
_با اجازه.
نگاهی به حاج محمود انداخت و بعد به امیررضا و رفت.
پویان خواست چیزی بگه،
ولی حاج محمود اونقدر ناراحت بود که هرچی میگفت بدتر میشد.افشین جایی که تو دید حاج محمود نباشه،نشست. پویان هم کنارش نشست.
-پویان جان،من خوبم.برو به مهمونات برس.
پویان با مکث بلند شد و رفت.
ولی میدونست تو دلش چه خبره.افشین بغض داشت.یک سال از خاستگاری گذشته بود.شش ماه بود که هرروز میرفت جلوی مغازه حاج محمود.ولی حاج محمود همیشه باهاش سرد رفتار میکرد.
خیلی از مهمان ها رفته بودن.
افشین پیش پویان رفت و خداحافظی کرد.بعد پیش حاج محمود و امیررضا رفت،خداحافظی کرد و رفت.
فاطمه و خانواده ش هم به خونه برگشتن.
حاج محمود روی مبل نشست و به فاطمه گفت:
_بشین.
امیررضا گفت:
_بابا،الان فاطمه خسته ست.
فاطمه به حاج محمود و بعد به امیررضا نگاهی کرد.حدس زد قضیه چیه.حاج محمود جدی گفت:
_بشین.
فاطمه نشست و به پدرش نگاه میکرد.
-تو چرا برای بهترین دوست افشین خواهری میکنی؟
فاطمه با آرامش شروع به تعریف کرد...
#سرباز
🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥
#پارتهشتادوپنجم💚🍀
فاطمه با آرامش شروع به تعریف کرد.
_پویان و افشین دوستان صمیمی بودن. زندگی شون شبیه هم بود ولی #اخلاق شون با هم خیلی فرق داشت.چهار سال پیش وقتی افشین برای اولین بار مزاحم من شد،پویان مانعش شد.حتی باهم دست به یقه شدن.برعکس افشین، پویان همیشه با احترام با من و مریم رفتار میکرد.حدود هفت ماه بعد بهم گفت برای همیشه میخواد از ایران بره.بهم هشدار داد که وقتی بره،مزاحمت های افشین شروع میشه.اون چند ماه هم به اصرار پویان کاری به من نداشت..منم بخاطر هشدار پویان آمادگی شو داشتم و تونستم دربرابر نقشه های افشین مقاومت کنم...چند ماه پیش برگشت ایران.قبل از رفتنش هم تغییر کرده بود ولی وقتی برگشت یه آدم دیگه ای بود.. اومد سراغ من که ازم بپرسه مریم ازدواج کرده یا نه.منم وقتی مطمئن شدم واقعا تغییر کرده و پدر و مادرشو از دست داده، تصمیم گرفتم لطف بزرگی که به من کرده بود جبران کنم..با مریم و حاج عمو صحبت کردم و قانع شون کردم که بیشتر بشناسنش.اونا هم وقتی شناختنش و متوجه شدن الان واقعا پسر خوبیه راضی شدن.
حاج محمود گفت:
_خاستگاری پویان،افشین هم بود؟
-نه،فقط من و پویان بودیم.
-بعدش چی؟
-برای بله برون،افشین بود که من نرفتم.
-عقد چی؟
-اون موقع دیگه نمیشد نرم.ولی فقط سلام و خداحافظ گفتیم،فقط.
-امشب چی؟
-امشب که اصلا ندیدمش.سلام و خداحافظ هم نبود.
حاج محمود نفس راحتی کشید و دیگه چیزی نگفت.
امیررضا بالبخند گفت:
_کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره؟!!
فاطمه به امیررضا نگاهی کرد،بعد به پدر و مادرش.بلند شد و گفت:
-شب بخیر.
به اتاقش رفت.همه متوجه ناراحتیش شدن.
روز بعد حاج محمود میرفت تو مغازه که افشین با احترام سلام کرد.نگاهی بهش انداخت؛سرش پایین بود و به حاج محمود نگاه هم نمیکرد.ولی معلوم بود شب قبل اصلا نخوابیده.جواب سلام شو داد و تو مغازه رفت.
افشین بیشتر از روزهای قبل...
#سرباز
🌷@emam_zmn🌷
مینویسم ز توکه دار و ندارم شده ای
بیقرارٺ شدم و صبر و قرارم شده ای
من ڪه بیتاب توأم اۍ همه تاب وتبم
تو همه دلخوشی لیل و نهارم شده ای
#امام_زمان ♥️
#سلامعزیزترینم
#صبحتون_متبرک_به_نگاه_یوسف_زهرا ✨
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🩵
🌷@emam_zmn🌷
❇️ برای مؤمنان نجات و رحمت و برای کافران عذابی جانکاه
✅ امیر المومنین حضرت علی (ع):
🔸 «آگاه باشید که قائم ما اهلبیت (ع) برای آنانکه طالب هدایت باشند بس است،
و برای آنها که بخواهند عبرت بگیرند عبرت است،
و برای آنانکه کبر و نخوت (=خودبرتربینی) ورزند، عذابی جانکاه است،
چنانکه خدای تبارک و تعالی میفرماید:
📜 وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ (۱)
📃 [مردم را از روزیکه عذاب خدا فرا میرسد بترسان]،
که آن، روز ظهور قائم ما (عج) از پشت پرده غیبت میباشد، که برای مؤمنان نجات و رحمت و برای کافران عذابی جانکاه است». (۲)
📜 ألا إنّ فی قائمنا أهل البیت کفایه للمستبصرین، و عبره للمعتبرین، و محنه للمتکبّرین، لقوله تعالی: وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ: هو ظهور قائمنا المغیّب، لأنّه عذاب علی الکافرین، و شفاء و رحمه للمؤمنین».
⬅️ روزگار رهایی، ج۲، ص: ۶۰۸
(۱). ابراهیم: ۴۴.
(۲). الزام النّاصب، صفحه ۲۰۹.
🏷 #امام_علی_علیه_السلام
#امام_زمان (عج) #ظهور
🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آیا اندوهگین بودن یا گریه در فراق امام زمان (عج) و تنهایی و محنتهای آن حضرت ثواب دارد؟
✍️ پاسخ: براساس روایات متعدد و متواتر، گریه برای مصائب و مظلومیت امامان (ع)، بویژه امام حسین (ع)، پاداشهای فراوانی دارد و تنهایی امام زمان (عج) نیز یکی از این مصیبتها است:
🔸 امام صادق (ع) فرمود: «هرکس از [مصائب] ما یاد کند یا در حضور او از [مصائب] ما یاد شود و به اندازه بال پشهاى اشک از چشمانش خارج شود، خداوند، گناهان او را میآمرزد، اگرچه بیشتر از کف دریا باشد».
🔹 «هرکس به خاطر ما، براى خونى که از ما ریخته شده یا حقّى که از ما گرفته شده، یا هتک حرمتى که به ما یا به یکى از شیعیان ما شده است، قطره اشکى از چشمش جارى شود، خداوند متعال به سبب آن، او را روزگارى دراز در بهشت جاى میدهد».
🔸 اندوهگین بودن در فراق امام مهدى (عج)، ندبه و اظهار شوق به لقاى او از ویژگیهای منتظران عاشقپیشه است.
🔹 امام حسن عسکرى (ع) فرمود: «شیعیان ما در یک اندوه دائم به سر میبرند تا فرزندم -که پیامبر نوید ظهورش را داده است- ظاهر شود».
🔸 همچنین در دعاى ندبه آمده است: «لَیْتَ شِعْرِی، أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوَى، بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرَى أَ بِرَضْوَى أَوْ غَیْرِهَا مِنْ ذِی طُوَى»؛ اى کاش میدانستم در چه جایى منزل گرفتهاى و چه سرزمین و مکان تو را در بر گرفته است، آیا در کوه رضوى هستى و یا در جاى دیگر و یا در ذیطوى هستى.
🔹 و نیز در فرازی دیگر میخوانیم: «فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا، فَلْیَبْکِ الْبَاکُون» پس برای پاکیزگان از خاندان پیامبر (ص) و علی (ع) که درود خدا بر آن دو و خاندانشان باد، گریهکنندگان باید بگریند.
🔸 در دعای ندبه و در ادامه به موضوع انتظار فرج پرداخته شده و طبیعتاً آن را نیز شایسته اشک و اندوه میداند.
🔹 به هر حال و با توجّه به اینگونه روایات، گریه کردن در فراق و تنهایی امام زمان (عج)، دلیل معرفت و نشانه محبّت قلبى است که بخشى از ایمان، بلکه نزد اهل یقین، «حقیقت» آن است و قطعاً ثواب دارد. معرفت و محبّت، صاحب ایمان را بر گریستن در فراق حضرتشان و محنتها و اندوههایى که بر آنحضرت وارد میشود، بر میانگیزد.
🌷@emam_zmn🌷
#نوای_دلتنگی
كلبه ى چوبى دلم را
آب و جارو مى كنم.
گرد و خاك از آن مى زدايم
و لباس نو به تن مى كنم!
مى گويند:
«جمعه ها عيد است»!
شايد به اين خاطر است كه
مىدانند توقع ظهور تو
در اين روز مىرود!
اگر چه همراه با شما داغدار مادرتان هستیم، اما جمعه است و دل هوایتان کرده....
العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان
الّلھُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّك الْفَرَج بِحَقِ زِینَبِ ڪُبْریٰ سَلآمُ اللّٰه عَلَیہا ♥️
🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🤍🌱•
أيتهاالجميلةالبعيدةعنناظری
والقريبةإلىٰقلبیأحبُّكِ
ای زیبا ای که از چشمانم
دوری و به قلبم نزدیک؛
دوستت دارم ...♥️
#امام_زمان
#جمعه
•┈••✾🍂🥀🍂✾••┈•
🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا که حضرت صدیقه چهارده قرن است
کُنَد برای ظهورت دعا "بنفسي أنت" 🫀
#العجل_صاحبنا 🖤
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "
🌷@emam_zmn🌷