برای امام زمانم چه کنم ؟
#رمان_شهید_عبدالمهدی پارت 5⃣ 🥀🥀🥀🥀🌷🥀🥀🥀🥀 در كمال تعجب او هم از توسل خودش به #شهيد_علمدار براي پيدا
#رمان_شهید_عبدالمهدی
پارت 6⃣
🥀🥀🥀🥀🌷🥀🥀🥀🥀
مادر شهيد علمدار با ديدن بچهها و همسرم گريه كرده و گفته بود:
من سه روز پيش با بچهها و عروسها بليت گرفتيم تا به مشهد برويم. سيد مجتبي به خواب من آمد و گفت كه از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نرويد. عدهاي ميخواهند به منزل ما بيايند.
مادر شهيد استقبال گرمي از همسرم و دوستانش كرده بود.
با گريه گفته بود شماها خيلي برايمان عزيزيد. شما مهمانهاي سيد مجتبي هستيد. در همان جلسه خواستگاري و بعد از آن همسرم خيلي از معجزههاي اين شهيد برايم تعريف كرد.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
ميگفت مادر شهيد برايمان خاطرهاي از فرزند شهيدش روايت كرد. مادر شهيد علمدار گفته بود: من از سيد مجتبي گله كردم كه #روز_مادر است تو هم به من يك تبريكي بگو يك علامتي، چيزي كه من هم دلخوش باشم به اين روز. #سيد_مجتبي در خواب مادرش گفته بود مادر جان! من هميشه در كنارت هستم و بعد دست مادر را بوسيده و يك انگشتري به دست مادرگذاشته بود. وقتي مادر از خواب بيدار شده بود انگشتر اهدايي #شهيد_علمدار به مناسبت روز مادر در دستش بود.
مادر شهيد انگشتري را به همسرم نشان داده بود و همان جا هم ايشان از شهيد علمدار همسري خوب ميخواهند و كمي بعد هم به خواستگاري من ميآيند.
ادامه دارد...
~~~ کپی آزاد ~~~
@emamamm