eitaa logo
امام‌ زمانی ام ³¹³
5.4هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
8.2هزار ویدیو
27 فایل
مولای من هرچه‌زمان‌میگذرد‌مردم‌افسرده‌ترمیشوند، واین‌خاصیت‌دل‌بستن‌به‌زمانست، خوشا‌بحال‌آنانکه‌بجای‌زمان به"صاحب‌زمان(عج)"‌دل‌میبندند ... أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج ارتباط‌وتبلیغ=> @ad_noor1
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 غیبت تمدید شد ... این هم نیامدی😭 پرونده ام سیاه تر از قبل است و دلــ💔ـم اما تنگ تر از همیشه😔 کاش به احترامت نمیکردم🔞 چشم گریانت😭 چنین دلگیر کرده را 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 🌍 ³¹³ @Emamzamaniam313
حوالی عصر.mp3
2.86M
🎧 ❤️ 📝 حوالی عصر 🔆 حوالی عصر به آرامی توی بازار قدم میزدم؛ ناخودآگاه به یاد شما افتادم... 🌹🍃🌹🍃 🌍 ³¹³ @Emamzamaniam313
هوای دل.mp3
14.01M
🎵 ❣هوای دل 🎤🎤 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🌹🍃 🌍 ³¹³ @Emamzamaniam313
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[🥀] اینڪه مردم نشناسند تورا غربت نیست غربت آن است که یاران ببرندت از یاد... به رسم وفای هرشب تجدید بیعتی میکنیم بامولای غریبمان به امید طلوع دیدارش: 💢 بسْــــــمِ اللّٰهِ الرَّحْــــــمٰنِ الـــــرَّحیم 💢 🌷اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.🌷 ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖➖ ➖ 🔺 ظهـــور نـزديــڪ اســت 🔻 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ❄️ @Emamzamaniam313
هدایت شده از او خـواهد آمـد³¹³
😳برای رسیدن به بسم الله بگو روی بزن،تعداد ڪه میخوای هدیه ڪن به امام زمانت😍👇 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 ✨ 🔴 🔴 ✨ 🔴 🔴✨✨ ✨ ✨ ✨🔴 🔴✨✨ 🔐✨✨🔴 🔴✨ ✨ ✨✨🔴 🔴✨ ✨✨🔴 🔴 ✨ 🔴 🔴 ✅اینجـا و محفل است ڪه برای ختــم و میگیرند👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6 ❌سهم شما چند صلوات؟؟؟ برای ثبت ڪلیڪ ڪنید👆
سلام گروه ختم صلوات و قران داریم تشریف بیارید🌷👇 http://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6
❣ ای بودم، از نبودِ تو نابود🗯 می شوم میسوزم از فراقِ تو💕 ودود می شوم و با دَمِ عیسایی ات ببین نابودم و زِ بودِ موجود می شوم 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 🌍 ³¹³ @Emamzamaniam313
🔵پادشاه و سه وزیرش(حکایتی بسیار آموزنده و خواندنی )✨ ✅در يكي از روزها پادشاه سه وزيرش را فراخواند و از آنها درخواست كرد كار عجيبي انجام دهند . از هر وزير خواست تا كيسه اي برداشته و به باغ قصر بروند و كيسه ها را با ميوه ها و محصولات تازه پر كنند . همچنين از آنها خواست كه در اين كار از هيچ كس كمك نگيرند. ✨وزرا از دستور پادشاه تعجب كرده و هر كدام كيسه اي برداشته و به سوي باغ راه افتادند . 1⃣وزير اول كه به فكر راضي كردن شاه بود بهترين ميوه ها و با كيفيت ترين محصولات را جمع آوري كرده و پيوسته بهترين را انتخاب مي كرد تا اينكه كيسه اش پر شد . 2⃣اما وزير دوم میدانست كه شاه اين ميوه ها را براي خود نمي خواهد، پس با تنبلي و شروع به جمع كردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمي كرد تا اينكه كيسه ها را با ميوه پر كرد . 3⃣ وزير سوم كه مطمئن بود شاه درون کیسه را نگاه نمی کند كيسه را با تنبلی به سرعت با علف و برگ درخت و خاشاك پر نمود . ✅روز بعد پادشاه دستور داد كه وزيران را به همراه كيسه هاي كه پر كردند بياورند . 💥 وقتي وزيران نزد شاه آمدند به سربازانش دستور داد سه وزير را گرفته و هر كدام را جدا به زنداني دور كه هيچ كس دستش به آنجا نرسد و هيچ آب و غذايي هم به آنها نرسانند همراه با کیسه هایشان به مدت 3ماه زنداني كنند . 🌟وزير اول بدون سختی و رنج پيوسته از ميوه هاي خوبي كه جمع آوري كرده بود مي خورد تا اينكه سه ماه به پايان رسيد . ⭐️ اما وزير دوم اين سه ماه را با سختي و گرسنگي و مقدار ميوه هاي تازه اي كه جمع آوري كرده بود سر كرد . ⚡️و وزير سوم قبل از اينكه روز اول به پايان رسد از گرسنگي مرد . 💥مصداق این دنیاست... حال از خود این سؤال را بپرسیم ، ما از کدام گروه هستیم ؟ زیرا ما الآن در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب یا اعمال بد و فاسد را جمع آوری کنیم ، ✅اما فردا زمانی که به ملک الموت امر می شود تا ما را در قبرمان زندانی کند, ⚡️در آن زندان تنگ و تاریک و در تنهایی.. آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به ما سود می رساند. 🔴پس کمی بایستیم و با خود بیاندیشیم.فردا در زندانمان چه خواهیم کرد...؟ 🌍 ³¹³ @Emamzamaniam313
🌷 آیت الله مصباح یزدی: ☘ سعى کنیم رابطه عملى با اهل‌بیت (علیهم السلام ) پیدا کنیم؛ براى محبت اهل‌بیت (علیهم السلام ) انفاق کنیم؛ همانى که برایمان میسر است. 💠 شما صد تومان در جیبتان است این صد تومان را بگو به عشق على علیه السلام انفاق می‌کنم؛ به کسى هم نگویید. بگویید اگر خدا به خاطر این مرا جهنم هم ببرد، به عشق على (علیه السلام ) می‌روم. این از هزار سال براى شما بیشتر اثر دارد. 🌍 ³¹³ @Emamzamaniam313
🌷عارف بزرگ،آیت الله شاه آبادی می فرمایند: ✳️ بدان که تو هستی و نمی‌میری. این بدن تو است که می میرد، تو خودت هستی همچنان حی و زنده. ⛔️حساب کار خودت را بکن... ♻️ ببین برای این دو روزه دنیا که خودت می‌دانی ثباتی در آن نیست، چه کوشش‌ها و تقلّاهایی می‌کنی! 〽️اما برای آن‌جا که زندگی ابدی است، چه تهیه دیده‌ای؟ 🔴 در آن جا زندگی انفرادی است، احتیاجات را خودت تنهایی باید رفع کنی؛ باب کمک طلبیدن و همکاری مسدود است. 🔰حواست باشد! 🔆این جا آمده‌ای که برای آن‌جا تهیه ببینی.... 🌍 ³¹³ @Emamzamaniam313
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
🔴 سه دقیقه در قیامت(قسمت ۱۹) ☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ ♦️ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود. اصرار کردم... 🔆لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی. 🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. 💠 مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد. ♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. 🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. 🍃 من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد... 🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. 💠 همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد... 💥مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. 🔆 یکی دو نفر از بستگان می‌خواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند... به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم.... 🔰بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. 💥احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار... 🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم می‌ترسیدم باطن غذا را ببینم... ✔️ دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. ☘ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم. ⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم... ♻️ دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم. ❎ آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمی‌توانستم ادامه دهم. 💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه می‌خواستیم منتقل می‌شد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود. ✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن! 🔷می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟! ادامه دارد... 💢 امـامـ زمـانـے امـ³¹³ @Emamzamaniam313