#امام_حسین
"مادرش آمده گودال نچرخان بدنش"
بی حیا نیزه و شمشیر نزن بر دهنش
از سر و سینه ی او چکمه ی نحست بردار
رحم کن پستِ حرامی تو نبر پیرهنش
او حسین است ،عزیز دل زهرا و علی
با عصایت تو مزن بر بدنِ بی کفنش
شمر ناپاک نزن نعره کنار تن او
مادرش مضطرب و قطع شده آن سخنش
بر لب فاطمه نجواست:غریب است حسین
پسرم بی کس و تنهاست،غریب است حسین
موی او را تو مکش ،حرمت او را نشکن
او جگر گوشه ی زهراست،غریب است حسین
از قفا ضربه مزن جان به لبم آمده است
کربلا اوج بلاهاست، غریب است حسین
هر نفس گفت (بُنیَّ) ، ز نفس افتاده
مادرش دختر طاهاست،غریب است حسین
من به بمیرم به لب تشنه حسینش کشتند
بی کفن در دل صحراست،غریب است حسین
میزند بر سر خود خواهر آواره ی او
خیمه در غارت اعداست،غریب است حسین
عبدِ کریم
#امام_حسین
بسکه صورت دریده خسته شده
درد دوری کشیده خسته شده
مانده یادش تن بدون سرت
موی خود را کشیده خسته شده
زیر لب گفت نامسلمانها
استخوانش یکی یکی له شد
از تن بی سرش چه میخواهید
قتلگاه از لگد زدن مه شد
باصدای گرفته ای میگفت
تن بی سر لگد نمیخواهد
مادرم با حسین جان میداد
سر مادر لگد نمیخواهد
جگرم تیر میکشید آن دم
نیزه را در تن تو خم میکرد
بد دهن بود و ناسزا میگفت
بدنت را چه قلع و غم میکرد
بعد شمر لعین سنان آمد
به در خیمه زنان آمد
میزد و میدرید و می بردو
قاتل جان کودکان آمد
غارت خیمه تا محیا شد
کربلایی دوباره بر پاشد
سر عمامه سرت دیدم
بین خولی و شمر دعواشد
محمد حبیب زاده
#امام_حسین
سر جدا بود ولی پیکرش افتاد زمین
روی تل لطمه زنان خواهرش افتاد زمین
آمد و دید که دارد ز قفا می بُرَّد
او زِ پرپر زدن یاورش افتاد زمین
تا علمدار زمین خورد عدویش میگفت
بی پناه است همه لشکرش افتاد زمین
دامن طفل حسین ابن علی سوخته و
در بیابان بلا دخترش افتاد زمین
بسته بر نیزه شده یک سر کوچک ای وای
سر اصغر جلوی مادرش افتاد زمین
زیر لب عمه ی سادات دمادم گوید
وای از آن دم که علی اکبرش افتاد زمین
کَند با خنجر خود قبر برای پسرش
از غم و داغ علی اصغرش افتاد زمین
ای خدا نیست ببیند که میان بازار
دخترش با رخ بی معجرش افتاد زمین
از غم دوری او دختر خونین بدنش
ناله سر داد و کنار سرش افتاد زمین
عبدِ کریم
#امام_حسین
حرمتش را، خیمه اش را، لشکرش را...بگذریم
کینه ی شمشیر زن ها اکبرش را...بگذریم
قاسمش را ضربه ها هم قامت عباس کرد
تیر بی رحمی گلوی اصغرش را...بگذریم
گوشه گودال بود و سایه ای نزدیک شد
روبرویش ایستاد و خنجرش را...بگذریم
عرش می لرزید حتی اعتنایی هم نکرد
گر چه از هر سو صدای مادرش را... بگذریم
چشمشان پیراهن صدپاره ی او را گرفت
چشم مردی هم گرفت انگشترش را...بگذریم
تا بیامیزند با هم استخوان و خون و خاک
اسب ها را تاختند و پیکرش را... بگذریم
باز آتش کار خود را کرد و صحرا تار شد
ناله های دخترانش خواهرش را...بگذریم
کاروان آماده ی فریاد بود و ناگهان
روبروی محمل خواهر سرش را...بگذریم
بگذریم از کوفه و از شام، اما آنچه شد
می سپارم دست قلبم باورش را، بگذریم
عاقبت کنج خرابه، نیمه شب، دختر که دید-
چشم و ابروی پر از خاکسترش را...بگذریم
شاعرت انگشت هایش داغ شد، از تو نوشت
این غزل باروت بود و دفترش را...بگذریم
حسن اسحاقی
#حضرت_زینب
#امام_حسین
رسيد روضه به جايي كه ديدنش سخت است
به حنجري كه يقيننا بريدنش سخت است
تني كه مثله شود پاكشيدنش سخت است
صداي واي بني شنيدنش سخت است
اگرچه سخت سرت را ولي جدا كردند
چنان كه فاطمه را از علي جدا كردند
همين كه تير رها كرد تيغ مي بُرد
رفيق مي زند و نارفيق مي برد
و بوسه گاهِ نبي را دقيق مي برد
عميق بوسه زده پس عميق مي برد
چنان پرنده كه هي بال را به هم زده است
صداي فاطمه گودال را به هم زده است
خدابخير كند لحظه هاي اخر را
خدا بخير كند رفتن برادر را
يكي بگيرد از ان دور چشم خواهر را
كه شمر بين دو دستش گرفته يك سر را
به نيزه زلف كمند است ساعتي ديگر
سري به نيزه بلند است ساعتي ديگر
بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!
بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود
ز قتلگاه، اگر بوی سیب می آید
حبیبه ای به مزار حبیب می آید
صدای ناله ی زهرا عجیب می آید
که آخرین پسرم عنقریب می آید
در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است
سعید پاشازاده
.
اشعار_غزلیات_و_مدایح_اهل_بیت_علیهم_السّلام
امام_حسین_علیه_السلام
شعر مناجات با امام حسین(ع) -( برتو آنهایی که ابراز ارادت میکنند )
برتو آنهایی که ابراز ارادت میکنند
خویش را با این ارادت با سعادت میکنند
کارشان در این دوماهه گریه بین روضه هاست
با لباس مشکی ات کسب شرافت میکنند
بر عبادتهایشان مهر قبولی میزنند
در نماز خود فقط سجده به تربت میکنند
گرچه در دنیا غم بسیار برخود میخرند
روز محشر که بیاید عزم جنت میکنند
آبرویی را که دارم از تو دارم یاحسین
خلق از عشق شما بر من محبت میکنند
باوضو در خانه ای که روضه باشد میرویم
روضه هایت خانه هارا با قداست میکنند
یادمان باشد که از لطف حسین آقا شدیم
ما که چیزی نیستیم آنها عنایت میکنند
گر نریزیم اشک در غمهای تو پیش خدا
روز محشر چشم ها از ما شکایت میکنند
پیرما میگفت اسلام از محرم زنده ماند
اشک ها از دین پیغمبر حراست میکنند
مانده ام در این روایت که پیمبر گفته است
دوستداران تو در محشر شفاعت میکنند
ما اگر جامه ز تن کندیم مجنونیم و بس
این کبودی ها محبت را روایت میکنند
عده ای بی فکر در فکر و خیالی باطل اند
دائما از ما به کذب و طعنه صحبت میکنند
هرکجا سید علی هل من معینش شد بلند
سینه زنهای حسین فورا اجابت میکنند
زندگی ساده و بی زرق و برقی بایدش
آن کسی را که اطاعت از ولایت میکند
حرف وقتی بی عمل باشد ندارد فایده
سربلندی میکند هرکس اطاعت میکند
ان للقتل الحسین حزن بکاء عالیا
پیش چشمش بر خیامش هتک حرمت میکنند
عده ای دارند بر نیزه سرش را میبرند
مانده روی خاک اما خواهرش را میبرند
.
سبک شعر: ای قلم سوز لریند اثریوخ...
ای قلم سوزدل را ادا کن
قلب ما را به غم آشنا کن
جان من عاشقان را صدا کن
در زبان سر به پا کربلا کن
یا حسین یا حسین یا حسین جان (2)
@emame3vom
ای قلم درد من را دوا کن
کاغذم پر ز خون خدا کن
مجلسی بی حسین، جان ندارد
ای محب یا حسین را نوا کن
یک نظر بر دلم بی نوایم
یا حسین جان ببر کربلایم
یا حسین یا حسین یا حسین جان (2)
مرگ من طعنه زد بر صفایم
چون که من نوکر این لوایم
یا ببر یا بگیر جان من را
عاشق دیدن کربلایم
یک نظر بر دلم بی نوایم
یا حسین جان ببر کربلایم
یا حسین یا حسین یا حسین جان (2)
ميون همه دلها، امون از دل زينب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
غم کوچه و سیلی ، غم صورت نیلی
غم یاس خزونی ، غم قد کمونی
غم غربت حاکی ، غم چادر خاکی
شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
غم فرق شکسته ، غم حیدر خسته
غم تشت پر از خون ، غم صورت گلگون
شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
غم دست بریده ، غم فرق دریده
غم شبه پیمبر ، غم غربت اکبر
غم محسن دیگر ، غم غربت اصغر
غم نیزه سواری ، غم ضربه و قاری
غم ناقه سواری ، غم طعنه و دشنام
غم سنگ لب بام ، غم و محنت و ناله
غم و محنت و ناله ، غم مرگ سه ساله
شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
ميون همه دلها، امون از دل زينب
غم كوچه و سيلى، غم صورت نيلى، غم قدكمونى، غم ياس خزونى
شده قاتل زينب
غم غربت خاكى، غم چادر خاكى، غم غسل شبانه، غم بازوشانه
شده قاتل زينب
غم حيدر خسته، غم فرق شكسته، غم سينه گلگون، غم تشت پراز خون
شده قاتل زينب
@emame3vom
غم شبه پيمبر، موى خونى اكبر، غم محسن ديگر، غم غربت اصغر
شده قاتل زينب
غم دست بريده، غم فرق دريد، غم قد خميده، غم رأس بريده
شده قاتل زينب
غم موى پريشان، غم پيكر عريان، غم نا له و زارى، غم ناقه سوارى
شده قاتل زينب
غم طعنه و دشنام، غمسنگ لببام، غم محنت و ناله، غم مرگ سه ساله
#شب_هشتم_محرم
#زنجیر_زنی
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
بند ۱
شد به میدان روان ، پور لیلا علی ۲
زنده شد شیوه ی ، رزم مولا علی
شبه پیغمبر و - ثانی حیدر است
قامتش را ببین - علوی منظر است
( در حیرت لشکر است
رزمش چون حیدر است ) ۲
( ای جانم اکبرم - ای جانم اکبرم ۲ ) ۲
بند ۲
شد زمین و زمان ، رنگ احمر علی ۲
گل باغ رسول ، شده پرپر علی
شش جهت بسته شد - تنگ آمد جدال
اربا اربا شده - تن احمد خصال
( صحرا گلگون شده
غرق در خون شده ) ۲
( ای جانم اکبرم - ای جانم اکبرم ۲ ) ۲
بند ۳
همچو بازی رسید ، بر سر اکبرش ۲
چه پراکنده است ، پیکر اکبرش
پاره شد مصحف - احمدی ای خدا
تن و دست و سرش - شد خدایا جدا
( پشت مولا شکست
اف بر دنیای پست ) ۲
( ای جانم اکبرم - ای جانم اکبرم ۲ ) ۲ .
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃
⚫️سرانجام سیاه پوشیدن برای آقا امام حسین علیه السلام
🔰یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه میگوید:
☑️یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از #سرتاپایشان_سیاه_پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود.
🔰من درحالی که #تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم:
❓فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است #مریض و یا #گرمازده شوید؟؟!
💟ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من #هر_چه_دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.
❓پرسیدم: چطور🔻
✔️فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم:
♦️پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش #سقط میشد و
@emame3vom
خلاصه #بچه_دار_نمیشدند.
❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟
پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند،
🔆مادرم میگوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی #نذر امام حسین علیه السلام نمیکنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟
🔹پدرم میگوید: #ما_که_چیزی_نداریم_تا_نذر_کنیم؟
مادرم در جواب میگوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،
▪️اصلا شما #نذر_کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.
🔸در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمیشود.
🔹یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید.
وقتی پدرم درب را باز میکند پس از سلام و احوال پرسی عرض میکند که من یک سوال دارم.
پدرم میگوید بپرس.
✳️طلبه میپرسد آیا همسرشما باردار است؟
ایشان با تعجب میگوید بله،تو از کجا میدانی؟
🔘ناگهان آن طلبه شروع به #گریه_کردن میکند و میگوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب #وجود_مبارک_پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.
❤️ #حضرت_فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن #نذری که برای #فرزندم_حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی
♦️این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم.
🔘و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار...
✔️حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟.....
#صلی_الله_علیڪ_یا_اباعبدالله💔
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣
#محرم_عنایات_داستان
#کرامات
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹 🍃بسیار زیبا
⚘⚘⚘#تشرفات
🔰درمسیر کربلا بودم که ...
🔘علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد.
✔️ کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که #او_کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟!
☑️در این حال به فکرم رسید از او #بپرسم آیا این #امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را #ببیند ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و #فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که #اکنون دستِ او در دستِ توست»
🔴پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
📚 عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱
📚 منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴
#کرامات
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣
#صلوات
.
یا ناصر الحسین و یا خادم الحسین
حی علی الحسین و سلام علی الحسین
یا سیدی سلام علیک
قلبی دمی و مالی لدیک
قتل الله قوما_قتلوک
و من الماء عذب_منعوک
ای مستجات توبه های آدم
ای نور خانه ی رسول خاتم
ای کشتی نجات اهل عالم
(یابن الحیدر)
....................................................
ای عشق بی نهایت و بی انتها خدا
ای در قنوت جاری من ربنا خدا
بر غربت حسین تویی آشنا خدا
یا حبیبی حبیبی حبیبی
من ماندم و غریبی غریبی
تو شفای دل مجروح حسینی
تو دل و جان منی روح حسینی
آه_ای خدای مکتب شهادت
تو_ذکر سجده ی شب شهادت
جان_پر شده دل از تب شهادت
ای مستجاب توبه های آدم
ای نور خانه رسول خاتم
ای کشتی نجات اهل عالم
(یابن الحیدر..)
....................................................
یارب بقیه نفس پنج تن منم
زهرا ، علی ،رسول خدا و حسن منم
بو چوللری شهادته خاطر گزن منم
یا سیدی ! حسینم حسینم
زهرایه من دوعینم دوعینم
من نماز اوغلی نماز عاشقیم من
نیمه شب راز و نیاز عاشقیم من
جان_یا غفور و یا الهی الله
جان_خیردا قیزلارین پناهی الله
جان_زینبون اوجالدی آهی الله
(یابن الحیدر..)
شاعر: علی حنیفه
📢 حاج مهدی رسولی
🔶یا خادم الحسین...
شب دهم محرم 1440
#حاج_مهـدی_رسـولـی
#واحد
#شب_دهم_محرم
#محرم97
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
|⇦• *روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و اسارت خاندان آل الله اجرا شده شب 3 محرم 97 به نفسِ سید مهدی میرداماد*✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
@emame3vom
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
جگرم سوخته،صدام شرر داره
*دیدی جیگر بسوزه ناله اثر میکنه،یه بابا می گفت: همه می ریختن به هم...یه بابا می گفت:در و دیوار گریه می کرد....*
جگرم سوخته،صدام شرر داره
یا حسین گفتنِ من اثر داره
باید این بُزدلای شام بدونن
نوه ی ابوتراب جگر داره
*بابا! هر چی زدن گفتم:فقط بابامو می خوام..گفت: می خوای نزنیمت نگو:بابا...گفتم:دوباره بابا...*
سر تا پا شبیه باغِ لاله ام
نیمه شب گُر می گیرم با ناله ام
فاطمه شدن به سن و سال که نیست
من خودم یه زهرایِ سه ساله ام
چی میشه بیای و بهترم کنی
فکری واسه چشما ترم کنی
من میخوام بازم رو زانوت بشینم
من میخوام خودت چادر سرم کنی
باباجون! مثه تو دنیا نداره
تو دلم جز تو کسی جا نداره
دخترا منو به هم نشون میدن
میگن این دخترِ بابا نداره
تو رو هی می بوسیدم یادش بخیر
رویِ پات می خوابیدم یادش بخیر
واسه من قصه می گفتی یادتِ
خوابای خوب می دیدم یادش بخیر
بعدِ تو دستای بسته رو دیدم
وَرَمِ پاهایِ خسته رو دیدم
از روی ناقه زمین که افتادم
مادرِ پهلو شکسته رو دیدم
میخونم با این لبایِ پر زخون
زیرِ لب اِنّا اِلیه راجعون
نباید محتضر رو تنها گذاشت
این شبِ آخری رو پیشم بمون
تو بخوای بازم کبوترم بابا
با پرِ شکسته می پرم بابا
به زیر دست و پا افتادم ولی
روسری نیوفتاد از سرم بابا
دلا رو با روضه بی قرار کنم
همه رو به داغِ تو دچار کنم
نون و خرما جلو پام پرت می کنند
چند روزِ گرسنه ام چیکار کنم
دَمِ دروازه همین که رسیدم
چیزی جز بی احترامی ندیدم
تو شلوغی وسطِ نامحرما
صدای آهِ عموم رو شنیدم
از نگاهِ تند و تیز بدم میاد
تویِ شام از همه چیز بدم میاد
مجلسِ شراب منو ریخته به هم
خیلی از اسمِ کنیز بدم میاد
*یه جوری نگام کرد،عمه ام منو زیر چادرِ خودش پنهان کرد....
تو خرابه سر رو بغل کرد،خوب به سر نگاه کرد،اول میخواست از خودش بگه،هزار تا حرف آماده کرده بود،میخواست گِله کنه، تا نگاش به سر افتاد، دردای خودش یادش رفت،اول از همه نگاش افتاد به محاسنِ بابا،دختر دارها میدونند،دختر رو صورت باباش حساسِ "مَنْ ذَا الَّذی خَضَبكَ بِدِمائكَ؟"...
سر ابی عبدالله دو سه تا منزل قبل از شام ؛قبل از خرابه،رسید به یه منزلی ،دِیرِ راهب،روضه اش مفصلِ،اما تاریخ رو ورق بزنی می بینی تو دیر راهب،اون راهب نصرانی سر امام رو با گلاب شست،همه ی سر رو شست،خون ها رو از رو محاسن پاک کرد،سر تمیز،شستشو شده،معطر،اما توی خرابه وقتی سر رو دستِ دختر دادن،پر از خون بود،من از امام زمان عذر می خوام،روضه رو خود امام زمان خونده….حضرت میخواد سلام بده: “أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ” سلام بر آن دندانِ چوب خورده... چیکار کردن با صورت؟ چیکار کردن که محاسن غرقِ خونِ؟ امام زمان میگه: "الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ" یه نگاه کرد دید یه دندون سالم برا باباش نذاشتن،لبا ترک ترک و پاره است،امام زمان میگه:چوب رو نمی زد،"الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ" یعنی سلام به اون آقایی، که چوب رو می کوبیدن رو دندوناش...اینقدر رقیه هم تو صورت خودش زد،سر افتاد؛دخترم افتاد...
مرحوم ربانیِ خلخالی در کتاب ستاره ی درخشان شام داره: بی بی زینب وقتی برگشت مدینه،روضه خونی گرفت،همه زن های مدینه رو بی بی جمع کرد،خودش شروع کرد روضه خوندن،از گودال گفت،از عباس گفت،از شیرخواره گفت،نوشتن همه حرفاش رو که زد،یه مرتبه دیدن زینب آروم گرفت،ساکت شد،دقایقی سکوت کرد،یه آه کشید،یه مرتبه زیر لب گفت:" "فَأمّا رُقَیه"...
یکی از بزرگان و علماء نقل میکنه:میگه: در عالم مکاشفه یکی از بزرگان،میگه:خانوم زینب رو دیده بود درشمایلی از نور،گفته بود: خانوم جان! این همه روضه،از کربلا تا شام،کجا شما پیر شدید؟کجا سخت گذشت؟ خانوم فرموده بود: همه روضه ها یه طرف،یه جا خیلی سخت گذشت،پیر شدم،اومدم گوشه ی خرابه دیدم سر داداشم یه طرف رو خاک،امانتِ داداشم یه طرف رو خاکِ،کدوم رو بغل کنم،سرِ حسین رو بغل کنم،دخترش داره جون میده...حسین...
____________
#سید_مهدی_میرداماد
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄