.
#متن_سرود
#ولادت_حضرت_زینب_س
عالمهی غیر معلّمه زینب
آبروی عالم و آدمه زینب
دخترِ دخترِ رسول خدا و
نمونهی کاملِ فاطمه زینب
تو جان کلامی، تو ماه تمامی
تو مطلع فجر و، تو حُسن ختامی
تو شوق پیاپی، تو شور مدامی
تو زهرای دوم، زینت امامی
جلوهی زهرا و حیدری، محو جمال برادری
روی تو منتها به حسین، پس تو حسین مکرّری
عقیلهالعرب یازینب
.......................................
علی صبح سپیدهی تو مبارک
قمر درخشیدهی تو مبارک
رسول خدا میگه فاطمهجانم
قدم نورسیدهی تو مبارک
چه شوقی چه شوری، چه شور حضوری
چه رود وسیعی، چه دریای نوری
اومده به دنیا، دنیای صبوری
دختر محبت، خواهر غیوری
نور تو فوق تصوّره، از نور تو دوعالم پُره
هرکسیحاجتیرومیخواد،اسمتوروقسممیخوره
عقیلهالعرب یازینب
.......................................
نفس حسین به نفس تو بَنده
با لبخندِ روی لبِ تو میخنده
خدا شاهده که خواهریِ ارباب
خیلی خیلی به تو شده برازنده
ای حق و حقیقت، ای نور محبت
ای مِهر هدایت، ای مُهر عبادت
با تو معنا میشه، صبرِ در مصیبت
خطبهی تو میشه، مصداق شجاعت
سیده عارفه عابده، فاضله کامله زاهده
دل شده بیقرارِ حرم، روزیِ کربلامو بده
عقیلهالعرب یازینب
#حمید_رمی✍
#سرود #میلاد_حضرت_زینب
👇
.
#میلاد_حضرت_زینب
#مدح
#حضرت_زینب کبری سلام الله علیها
جلوهی مُشترک حیدر و زهرا ؛ زینب
فیض جاری شده از عالم بالا ؛ زینب
نه فقط فخرِ تو؛فخرِ پدرت هم بوده
به تو گفتند اگر زینت بابا ؛ زینب
نیمیاز هیمنهیتو بهخدیجهرفتهست
نیمهی دیگر تو رفته به طاها؛ زینب
مادرت اُمِّأَبیهاست از این رو باید
لقب تو بشود "سِرّ أَبیها" ؛ زینب
مادرت مرتبهی عصمت کبری دارد
توازاینروشدهایعصمتِصغری؛زینب
کعبهراضیست؛اگرمَضجعِتوسَمتخودش
بِکشد عقربهی قبله نما را؛زینب
....
اشتباه است اگر فکر کنم در عالم
فاطمه نائبهای داشته اِلّا زینب
سینهام را که ببویند ملائک در قبر
مینویسند به روی کفنم "یا زینب"
مِنّت از هیچطبیبی نکشم چون که مرا
اشک در داغ تو کردهست مداوا ؛ زینب
اشک خونین اباالفضل دلیلش این بود
دستِتو بستهشد؛او کرد تماشا ؛ زینب
نیزه دار سر ارباب دلش سنگی بود
با دلت چونکه نمیکرد مدارا ؛ زینب
نیزهداران همه مستند؛در این راه دراز
بیسببنیستزمینخُوردنِسرها؛زینب
حرمله،شمر،سنان،زجر ؛ مُقصّر هستند
که شدی غرق کبودی تو سراپا ؛ زینب
محمدقاسمی
.
.
#امام_حسین
از ازل در طَلَبَت ،چشم ترم گفت حسين
هركجا بال زدم، بال و پرم گفت حسين
مادرم داد به من درس محبت اما
من حسيني شدم از بس پدرم گفت حسين
شيره ي مِهر ِ تو خون شد به رگم شد جاري
خونِ دل اشك شد و در نظرم گفت حسين
تا گُل ِ نام تو واشد به لبم، باز پدر
گفت شكر تو خدايا پسرم گفت حسين
هرچه دارم همه از لطف پدر بود كه او
عوض ِ قِصه به بالين ِ سرم گفت حسين
اين عجب نيست كه يك بنده بَرَد نام ِ تورا
كه خدايِ ازل ِ دادگرم گفت حسين
تيغ ها نوحه يِ خون از لبشان جاري شد
تا در آن لحظه كه بانويِ حرم گفت حسين
گفتم اي عشق مرا دستِ نياز است دراز
طلبِ خويش به نزدِ كه برم گفت حسين
شاعر:رضا حمامي آراني"صفير"
.
.
#امام_زمان
به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی
به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی
تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید
دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی
کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه
نمی افتد مگر راه کریمان سوی مسکینی
جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم
ولیکن زنده می مانم، نمی دانم، چه تضمینی؟!
همه نوکر شدیم و روضه برپا کرده ایم آقا
به این امید تا شاید میان روضه بنشینی
"شنیدن کی بود مانند دیدن" آن چه را یک عمر
شندیم از مصیبت های این ایام، می بینی
علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان
چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی
تصور کن ولی الله با چشمان خود باید
ببیند می خورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی
سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه
شهید جهل امت شد، امام و پایه ی دینی
صدای تشنه ای از گودی گودال بالا رفت
میان هجمه ی سرنیزه های رو به پایینی
محمد جواد شیرازی
👇👇
Fadaeian_Haftegi_14000911_2.mp3
21.85M
#مناجات
📃 به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی
🎤 #سیدرضانریمانی
CQACAgQAAx0CSmRjDAACPqphraqhnl-9jDbRz7-EVVovMkgDzQACng0AAonfaVG9dRjlbAE6CCIE.mp3
3.69M
#مناجات
به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی
🎤حاج منصور ارضی
#️⃣#امام_زمان (عج)
.
❤️چطور ميشود 🌳زندگینامه شهیدشاهرخ ضرغام 🌳
نام ونام خانوادگی :شاهرخ ضرغام
لقب حرّ انقلاب
تاریخ تولد:دی ۱۳۲۸
محل تولدتهران،
تاریخ شهادت:۱۷ آذر ۱۳۵۹
نحوه شهادت برخورد گلولهٔ تانک به سینه
محل دفن نامعلوم
چطور ميشود یک نفر با آن روحيه داشمشتيگري يكباره برگردد و دست آخر هم شهيد شود؟
هميشه با خودم فكر ميكردم كه زندگي شاهرخ به درك منتهي ميشود؛ شاهرخ بدن ورزيدهاي داشت و حسابي در دعوا سريع بود. كسي جرئت نميكرد با او سرشاخ شود. خيلي روزها با هم به كاباره ميرفتيم و با كمال شرمساري عرق ميخورديم. اما نفس امام خميني(ره) كه به شاهرخ خورد، او را كلا عوض كرد. يعني مسير زندگياش به كل عوض شد. سال 57 بود وقتي در تلويزيون صحبتهاي حضرت امام پخش ميشد، با احترام مينشست، اشك ميريخت و با دل و جان گوش ميكرد. ميگفت عظمت را اگر خدا بدهد، ميشود خميني؛ با يك عبا و عمامه آمد اما عظمت پوشالي شاه را از بين برد❤️
.
يعني فقط صحبتهاي امام(ره) بود كه شاهرخ ضرغام را برگرداند؟
شروع برگشتن شاهرخ از كاباره و دعوا و اينها برميگردد به هيئت جوادالائمه عليه السلام در ميدان قيام تهران. در عاشوراي سال 57، ساواك به بسياري از هيئتها اجازه حركت در خيابان را نميداد اما با صحبتهاي شاهرخ، دستهي هيئت جوادالائمه مجوز گرفت. صبح عاشورا دسته حركت كرد. ظهر هم به حسينيه برگشت. شاهرخ مياندار دسته بود. محكم و با دو دست سينه ميزد. نميدانم چرا اما آنروز حال و هواي شاهرخ با سالهاي قبل بسيار متفاوت بود. موقع ناهار، حاج آقا سيدعلي نقي تهراني كنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا، مردم به خانههايشان رفتند. حاجآقا با شاهرخ شروع به صحبت كرد. ما چند نفر هم آمديم و كنار حاج آقا نشستيم. صحبتهاي او بهقدري زيبا بود كه گذر زمان را حس نميكرديم. اين صحبتها تا اذان مغرب طول كشيد. بسيار هم اثربخش بود. من شك ندارم، نخستين جرقههاي هدايت ما در همان عصر عاشورا زده شد.
🌸ماجرای تحول شاهرخ از زبان هم رزمش🌸
.
برادر شهید گفت که برادرم قبل از انقلاب بادیگارد یکی از خوانندگان زن بود و رفته رفته وقتی بیشتر پای منبر سخنرانان آن زمان مینشیند زمینههای تحول در او به وجود میآید. در یکی از جلساتی که شاهرخ حضور داشته سخنران میگوید در بین شما کسی هست که بخواهد توبه کند و حر شود، چون حر هم توبه کرد و اولین نفری بود که به امام حسین (ع) پیوست. شاهرخ پس از تمام شدن صحبتها، پیش حاجآقا میرود و معنی توبه کردن را میپرسد؟ حاجآقا میگوید توبه یعنی از گناه برگشتن. شاهرخ میگوید الان باید چه کار کنم. حاجآقا جواب میدهد یک سفر به مشهد برو. شاهرخ میگوید من میخواهم توبه کنم چرا باید به مشهد بروم؟ حاجآقا میگوید برای آدم شدن باید به مشهد بروی، فقط باید با شرط به مشهد بروی. میگوید چه شرطی؟ حاجآقا میگوید یک، اگر رفتی تا به تو اجازه ندادهاند وارد حرم نشو. دو، تا صاحبخانه را ندیدهای چیزی نگو، چون صاحبخانه امام رضا (ع) است. سه، چون امام رضا (ع) صاحبخانه است هر کاری که کردی را به امام بگو.
.
🌸مادر شهید تعریف میکرد یک روز بعد از ظهر به خانه آمد و گفت ننه بیا با هم به مشهد برویم. مادر از این کار شاهرخ تعجب میکند. خلاصه بعد از چند روز به همراه مادر و برادرش به مشهد میرود. شاهرخ از پلههای مسجد گوهرشاد که داخل میشود سینهخیز تا در طلاکوب جلوی صریح میرود و همان جا مینشیند. شهید ضرغام پس از چند دقیقه رو به ضریح میکند و سرش را پایین میاندازد. وقتی رفتار دیگر زائران را میبیند با تعجب از برادرش میپرسد که زائران چه میگویند. او هم توضیح میدهد که زائران از امام رضا (ع) اجازه میگیرند. شاهرخ به یاد صحبتهای حاجآقا میافتد. شاهرخ آنقدر جلوی در مینشیند تا قطرات اشک از چشمانش جاری میشود تا جایی که مثل ابر بهار شروع به گریه کردن میکند. ناخودآگاه به صورت نیمخیز بلند میشود و دستهایش را رو به ضریح بلند میکند و میگوید امام رضا (ع) من را ببخش، دیگر خلاف نمیکنم، حاجی گفته اگر میخواهم آدم شوم باید پیش شما بیایم. شهید ضرغام همانجا توبه میکند و پاک میشود. برادرش تعریف میکرد پیرمردی برای رسیدن به ضریح توانایی و امکانش را نداشت. شهید ضرغام پیرمرد را روی شانههایش گذاشت و خودش را به ضریح رساند و 20 دقیقه همان جا ماند. کسی نفهمید شاهرخ چه گفت و چه کرد. پیرمرد در آخر رو به شاهرخ گفت الهی عاقبت بهخیر شوی. یقین دارم امام رضا (ع) نگاهش را به شاهرخ کرد و او از بیرون و درون پاک شد. آن پاک شدن شاهرخ همانا، رخ شاه شدن همانا.🌸
.