eitaa logo
امام حسین ع
22هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. امام صادق(ع) براى ما ملاكى براى شناخت حديث صحيح از حديث دروغ بيان مى كند و مى گويد: "هر حديثى كه شنيديد اگر آن را مطابق قرآن يافتيد، آن را قبول كنيد، امّا اگر آن را مخالف قرآن يافتيد، آن را رد كنيد". قرآن در سوره انعام، آيه 103 مى گويد: (لاَّ تُدْرِكُهُ الاَْبْصَـرُ...): "چشم ها نمى توانند خدا را ببينند". هر سخنى كه با اين آيه مخالف باشد، ما بايد آن را رد كنيم. * * * امروز امام صادق(ع) به شاگردان خود رو مى كند و مى پرسد: ــ آيا مى توانى براى من جمله "الله اكبر" را معنا كنى؟ ــ خدا بزرگ تر از همه چيز است، هر چه در جهان مى بينم، همه، آفريده هاى خدا هستند، خدا بزرگ تر از همه آفريده ها مى باشد. ــ اگر اين چنين بگويى، تو خدا را محدود فرض كرده اى! اين سخن تو درست نيست. ــ پس منظور از "الله اكبر" چيست؟ ــ خدا بزرگ تر از اين است كه به وصف بيايد.171 وقتى من اين سخن را مى شنوم، به فكر فرو مى روم، خدا بزرگ تر از اين است كه به وصف بيايد. اگر من بگويم: "خدا از همه هستى، بزرگ تر است"، شايد من بتوانم همه هستى را درك كنم، امّا آيا مى توانم خدا را هم ببينم؟ آيا مى توانم بزرگى او را احساس كنم؟ آيا مى توانم حقيقت خدا را در ذهن خود تصوّر كنم؟ وقتى من نمى توانم حقيقت خدا را حس كنم و ببينم، چگونه مى خواهم بگويم خدا از همه هستى بزرگ تر است؟ آيا مى توان حقيقت خدا را با چيزى مقايسه كرد؟ به راستى كه سخن امام چقدر دقيق است. خدا بالاتر و والاتر از اين است كه در فهم و درك من بگنجد. هيچ كس نمى تواند حقيقت خدا و چگونگى او را درك كند. هر چه از خدا در ذهن خودم تصوّر كنم، بايد بدانم كه خدا غير از آن مى باشد، من فقط مى توانم با فكر كردن به آنچه خدا آفريده است، به عظمت او پى ببرم، امّا نمى توانم حقيقت او را بشناسم. آرى! هيچ كس نمى تواند خدا را وصف كند، چرا كه ذهن بشر فقط مى تواند چيزى را وصف كند كه آن را با حواس خود درك كرده باشد، خدا را هرگز نمى توان با حواس بشرى درك كرد. خدا بالاتر از اين است كه به وصف و درك درآيد. ـــــــــــــــــــــــــ شما فصل 35 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد. مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir ‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 يكى از شيعيان در بصره هر سال دهه عاشورا روضه خوانى مى‌كرد اين بنده خدا ورشكست شد و حتى خانه‌اش را هم فروخت. 👈🏼 نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند، همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد. گفتم: چه شده؟ 😔 گفت: اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود، هر سال دهه عاشورا روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمى‌كند و دروغ هم نمى‌توانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مى‌رود. 😭 يكدفعه منقلب گرديد، گفت: اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد. 🔰 همسرش گفت: ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم. من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مى‌تراشى، و فردا صبح دستش را مى‌گيرى مى‌برى سر بازار و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن. زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد، اشكالى ندارد ▪ به خانه برگشتند يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مى‌گويد وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مى‌كند و گريه مى‌كند، پدرم مرتب مرا مشاهده مى‌كند اشك مى‌ريزد گفتم: مادر چيزى شده؟ مادر گفت: پسر جان ما تصميم گرفته‌ايم تو را با امام حسين (ع) معامله كنيم. پسر گفت: چطور؟ جريان را نقل كردند 😍پسر گفت: به به حاضرم چه از اين بهتر.... شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند. 👥 پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، تا غروب آفتاب هيچكس او را نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم مى‌برمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مى‌آورم و مى‌فروشم. ✨ تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم. فرمود: آقا اين را مى فروشى؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى) گفتم: آرى. فرمود: چند مى فروشى؟ گفتم: اين قيمت، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است. فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى به تو بدهم، من خيال كردم مسخره‌ام مى كند. گفتم: نه. فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم. 😭 تا فرمود پسر بيا برويم، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از دروازه بصره رفتند بيرون. پدر مى‌گويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت: چكار كردى؟ گفتم: فروختم. يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت: اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچه‌ام را به زبان نمى‌برم. ✨ پسر مى‌گويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مى‌كنى؟ 💠 گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم. فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم. گفتم: آرى پدرم. فرمود: مى‌خواهى برگردى نزدشان؟ گفتم: اگر بروم مى‌گويند تو فرار كردى. فرمود: نه پسر جان، برو پائين من را پائين كرد ✨ فرمود: برو خانه، اگر گفتند فرار كردى بگو نه، حسين مرا آزاد كرد. يك وقت ديدم كسى نيست. پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد. گفت: پسرجان چرا آمدى؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت: به تو نگفته بودم اين بچه طاقت نمى‌آورد، حالا آمده. ⁉پدر گفت: پسر جان چرا فرار كردى؟ گفتم: پدر بخدا من فرار نكردم، (ع) مرا آزاد كرد. 📚 منبع: دارالسلام .
دریا به دیدهء تر من گریه می کند آتش به سوز حنجر من گریه می کند تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه بر لاله های پرپر من گریه می کند سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازۀ سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیدهء اکبر به نوک نی اینجا به من برادر من گریه می کند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند رأس حسین بر همه سر می زند ولی چون می رسد برابر من گریه می کند زنهای شام هلهله و خنده می کنند جایی که جدّ اطهر من گریه می کند...
امام حسین ع
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت دوم) 🔴اتمام حجت ✳️ امام حسین علیه السلام بر اسب رسول خدا که مرتجز
⚫️درظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت سوم) 🔴السلام علی حر ابن یزید ریاحی 🌟در قاموس قرآن و اسلام،راه توبه هیچگاه بسته نمیشود،و گناه هرچقدر بزرگ باشد مانع از بازگشت به سمت خدا نمیشود، ⛔️بلکه بعضی از گناهان باعث سلب توفیق از توبه کردن میشود و در آن انسان از خواب غفلت بیدار نمیشود،اما حر با اینکه گناهکار بود،وجدان آگاه و بیداری داشت که راهش را به سمت خدا باز کرد... 🌺حر قبل از اینکه به سپاه امام بپیوندد نزد عمر سعد رفت و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟ 🔥عمر سعد:آری جنگی که سبکترینش قطع شدن دست و پا و جدا شدن سرها باشد! ✨حر که خود را میان بهشت و جهنم مخیر میدید لرزه بر اندامش افتاد و با خود گفت: آیا به سمت حسین 🌹بروم و مرگ را به جان بخرم و در ازایش بهشت را به دست بیاورم یا در سپاه عمر سعد🔥 بمانم و فرماندهی کنم و آخرت را به دنیا بفروشم؟ 🔷همانطور که با خود تفکر میکرد تصمیمش را گرفت. با خداوند چنین نجوا کرد: خدایا به سوی تو بازگشت میکنم از اینکه دلهای دوستان تو و فرزندان پیامبرت را ترساندم. ✳️سپس از اسب پیاده شد سپرش را وارونه گرفت و درحالیکه از شرمساری سرش پایین بود صدا زد: یا اباعبدالله! من از کرده خودم پشیمان و نادمم آیا توبه ام پذیرفته است؟ 🌹امام حسین که مظهر لطف و بخشش است فرمود: آری خداوند توبه ات را میپذیرد. ✨حر برای اینکه نظر امام را برای رفتن به میدان جنگ جلب کند عرض کرد: یابن رسول الله،اجازه بدهید من اولین کسی باشم که در رکاب شما کشته میشود چون اولین کسی بودم که بر شما خروج کردم. 🔴 شهادت حر 🌹حر بعد از اذن گرفتن از امام حسین وارد میدان شد ،سپاهیان دشمن چون حریف او نمیشدند تیری به شکم اسب او زدند اسب نقش زمین شد و حر پیاده به جنگ پرداخت تا اینکه لشکریان دشمن چون تک به تک حریف او نمیشدند دسته جمعی به او حمله کرده و اورا به شهادت رساندند. 🔴امام بر بالین حر ✳️وقتی حر درحالیکه هنوز رمقی به تن داشت توسط اصحاب امام حسین به خیمه گاه آورده شد. امام حسین علیه السلام به بالینش آمد و خون از چهره نورانی او پاک کرد و فرمود: ✨تو آزادمردی،چنان که مادرت تورا حر نامید،در دنیا آزادمرد بودی و در آخرت هم سعادتمندی. 🌾بستگان حر از عمر سعد خواستند تا بدن حر را به انها تحویل بدهد لذا بدن اورا در مکان فعلی دفن کردند و سرش را هم جدا نکردند. 🔴شک در قبولی توبه حر ✳️شاه اسماعیل در سفری که به عراق و زیارت امام حسین علیه السلام داشت در مورد قبول شدن توبه حر دچار شک شد، ▪️ لذا گفت: قبر اورا نبش میکنیم اگر توبه اش پذیرفته شده باشد بدنش از بین نرفته و فاسد نشده،ولی اگر بدنش از بین رفته پس توبه اش قبول نشده است.چون جسد مومن شهید از بین نمیرود. 🔆چون قبر را شکافتند بدن حر را سالم یافتند و دیدند دستمالی که امام حسین در روز عاشورا بر پیشانی او بسته باقی است. شاه اسماعیل میخواست برای تبرک دست سیدالشهدا،دستمال را باز کند و بردارد اما تا دستمال را باز میکردند خون تازه بیرون میریخت و بند نمیامد،هردستمالی امتحان میکردند فایده نداشت. ♻️به این نتیجه رسیدند که این دستمال جایزه حر بوده و باید همان دستمال باقی بماند .دوباره دستمال را به سر حر بستند و سپس شاه اسماعیل دستور داد برای حر بارگاه و بقعه بسازند ... * 📕 حیات الحسین ج3 ص221 📒 بحار ج 45 ص 13 📚 ابصار العین ص 120. 📘 نفس المهموم ص 274 📙 انوار نعمانیه ص266 🏴
. 3 🔴 صدای انسان پدیده ای بسیار پیچیده است و چهار عامل زیر در آن دخالت بسیار دارند: 🔽عامل دوم : توانایی و آزادی عضلانی در اندامهای گفتار، نزد مردم متفاوت است . این تفاوت از یک سو ناشی از شکل و کیفیت اندام های گفتار، و بدن ، بطور کلی ست؛ واز سوی دیگر ، حاصل شکل گیری خاص و یگانه این اندامها بوسیله محیط است. یک شخص درون گرا و ملاحظه کار از چالاکی فیزیکی کمتری برخوردار است، زیرا هنگام سخن گفتن مشکل بیشتری احساس می کند و اندیشه خود را یکسره به روند فیزیکی تبدیل نمی کند. سخن گفتن چنین شخصی با نوعی اکراه همراه است که بر عضله های اندامهای گفتار تاثیر می گذازد و از استحکام حرکت آنها می کاهد. هرچه به بیان اندیشه ی خود میل کمتری داشته باشید، عضلات خود را به نحو ضعیف تری بکار می اندازید. 📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان      نویسنده : سیسیلی بری ✨
. 5 🔴 مراحل پرورش صدا (مرحله اول ) در کار پرورش صدا سه مرحله می توان تشخیص داد. در مرحله اول شما تمرینهایی برای شل کردن عضلات (Relaxation حالتی که در آن عضلات هیچگونه فرمانی از مغز دریافت نمی کنند وکاملا رها و شل اند.) ، تنفس،تقویت عضلانی لب و زبان انجام می دهید. مرحله اول مرحله تشویق کننده است و از آن نظر اهمیت دارد که امکانات بالقوه صدایتان را بر شما آشکار می سازد. 📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان      نویسنده : سیسیلی بری ✨
. 6 🔴 مراحل پرورش صدا (مرحله دوم ) مرحله دوم متضمن دور ریختن همه آن چیزهایی است که راحت و آسان اند . این مرحله همچنین شامل پی گیری ومداومت در اجرای تمرینها به منظور شناختن و یافتن و بکار گرفتن انرژی لازم برای بیان است. وقتی به این منظور نائل شدیم؛ پی میبریم که همه تنشهای غیر لازم ، در واقع ،انرژی تلف شده اند. در عین حال، اگر شما به اندازه کافی انرژی مصرف نکنید تماشاگر صدایتان را نخواهد شنید؛ اما اگر بیش از حد انرژی مصرف کنید؛ این انرژی ،از طریق تنفس شدید، ادای انفجاری صامتهای انسدادی، صدای بیش از حد بلند، و زیاده روی هایی از این قبیل حیف ومیل خواهد شد و تماشاگر را نیز منزجر خواهد کرد. بطور خلاصه ، شما در پی یافتن انرژی در عضله های خود هستید، وهنگامی که آنرا یافتید مجبور نیستید آنرا با فشار بکار اندازید. انرژی خود رها می شود، پس دیگر لازم نیست احساس خودرا با فشار ابراز کنید. احساس خود از طریق صدا آزاد می شود. 📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان      نویسنده : سیسیلی بری ✨
7 🔴 مراحل پرورش صدا (مرحله سوم ) هنگامی که بتوانید انرژی و احساس را باهم بیامیزید، آنچه را که به دنبالش هستید یافته اید و به مرحله سوم وارد شده اید. با این همه نباید تنها به داشتن یک " صدای صحیح" و یک "بیان خوب" قانع شد. این کار هنرپیشه را به روشهای قراردادی مقید و محدود می کند وبازی او را یکنواخت و وارفته می سازد . صدای هنرپیشه ضمن خط ویژگی و جوهر خود، باید از چنان وسعت و انعطافی برخوردار باشد که بتواند احساس هایی به جز از آن صاحبش را خلق کند و انتقال دهد. چنین کاری مستلزم ایجاد یک توازن ظریف و حساس میان انرژی فیزیکی و انرژی عاطفی است، و برای رسیدن به آن باید صدا را هم به طریقی فنی  وهم از راه تقویت تخیل و شعور پرورش داد. آواز خواندن مسلما طریقه بسیار خوبی برای بسط دادن صداست. آواز خواندن نفس را تقویت می کند و به شما کمک می کند تا تشدید کننده های سینه و جمجمه را بیابید. 📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان      نویسنده : سیسیلی بری ✨
‌‌. 10 🔴 تنفس و شل کردن عضلات 3 در توضیح دو اصطلاح "حجم" و " برد" صدا میگوییم که حجم صدا به بلند یا آهسته بودن صدا اشاره دارد. (با زیر یا بم بودن _ ارتفاع_ صدا اشتباه نشود). بلند بودن صدا به تنهایی کافی نیست، چنانکه مسلما شما شاهد آن بوده اید که هنرپیشه ای با صدای بسیار بلند سخن می گوید ولی چیزی که از کلماتش فهمیده نمی شود_ البته صدای بلند ، یا حجم زیاد، در برخی صحنه ها لازم است. اما برد صدا به نفوذ و رسائی آن اشاره دارد. وقتی هنرپیشه ای بتواند با صدای آهسته (حجم کم )  آنچنان سخن بگوید که گفته هایش در تمام سالن به وضوح شنیده شود می گوییم صدای وی دارای برد خوبی است. استحکام صوت به برد صدا با رسائی آن کمک می کند . 📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان      نویسنده : سیسیلی بری ✨
‌ ‌ 💐شناخت نامه مجتبی علیه السلام 💠نام مبارک: حسن علیه السلام 🔶لقب معروف: مجتبی علیه السلام 🔷کنیه شریف: ابو محمد علیه السلام 💠نام پدر: امیر المومنین علی علیه السلام 🔶نام مادر: صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام 🔷محل ولادت: مدینه منوره 💠تاریخ ولادت: 15 ماه مبارک رمضان سال 3 هجرت 🔶محل شهادت: مدینه منوره 🔷تاریخ شهادت: 28 ماه صفر سال 50 هجری 💠علت شهادت: مسمومیت به زهر 🔶محل دفن:مدینه منوره (قبرستان بقیع) 🔷نام قاتل: جعده همسرش دختر اشعث بن قیس «لعنه الله علیهما» 💠مدت امامت: نه سال و شش ماه 🔶مدت عمر: 47 سال و نه ماه و هفت روز 🔷دوران زندگی در سه بخش: عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حدود 8 سال. ملازمت با پدر «حدود 37 سال» عصر امامت «10 سال» 💠تعدای از القاب آن حضرت: ولی، زکی، سید، کریم اهل بیت، طیب، برّ، عالم، حجه، سبط اکبر، شبل، وزیر، تقی، طور، سینین، مجتبی، مظلوم، غریب، مسموم، احسان، زاهد، رضی، شریف، علم، مطیع، حسن 🔶کنیه معروف: ابومحمد
قالی_سوخته مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ... داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.. ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ... ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: اره.. مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ .... اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه_ها بسوزه. اونوقت بگیم: دلمون سوخته بی بی، چند میخری؟!😭😔 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀 می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت  یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست... این جوانمرد در چهل و سه سالگی و  در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. جوانمرد_قصاب شهید_عبدالحسین_کیانی روحش شاد_ 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌹🌹