#کرامات_حسینی_علیه_السلام
🏴 يكى از شيعيان در بصره هر سال دهه عاشورا روضه خوانى مىكرد اين بنده خدا ورشكست شد و حتى خانهاش را هم فروخت.
👈🏼 نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند، همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم: چه شده؟
😔 گفت: اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود، هر سال دهه عاشورا روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمىكند و دروغ هم نمىتوانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مىرود.
😭 يكدفعه منقلب گرديد، گفت: اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.
🔰 همسرش گفت: ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم. من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مىتراشى، و فردا صبح دستش را مىگيرى مىبرى سر بازار و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن.
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد، اشكالى ندارد
▪ به خانه برگشتند يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مىگويد وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مىكند و گريه مىكند، پدرم مرتب مرا مشاهده مىكند اشك مىريزد گفتم: مادر چيزى شده؟
مادر گفت: پسر جان ما تصميم گرفتهايم تو را با امام حسين (ع) معامله كنيم.
پسر گفت: چطور؟ جريان را نقل كردند
😍پسر گفت: به به حاضرم چه از اين بهتر....
شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.
👥 پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، تا غروب آفتاب هيچكس او را نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم مىبرمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مىآورم و مىفروشم.
✨ تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا اين را مى فروشى؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى)
گفتم: آرى.
فرمود: چند مى فروشى؟
گفتم: اين قيمت، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است.
فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى به تو بدهم،
من خيال كردم مسخرهام مى كند. گفتم: نه.
فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم.
😭 تا فرمود پسر بيا برويم، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از دروازه بصره رفتند بيرون.
پدر مىگويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت: چكار كردى؟ گفتم: فروختم. يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت: اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچهام را به زبان نمىبرم.
✨ پسر مىگويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مىكنى؟
💠 گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آرى پدرم.
فرمود: مىخواهى برگردى نزدشان؟
گفتم: اگر بروم مىگويند تو فرار كردى.
فرمود: نه پسر جان، برو پائين من را پائين كرد
✨ فرمود: برو خانه، اگر گفتند فرار كردى بگو نه، حسين مرا آزاد كرد.
يك وقت ديدم كسى نيست.
پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.
گفت: پسرجان چرا آمدى؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت: به تو نگفته بودم اين بچه طاقت نمىآورد، حالا آمده.
⁉پدر گفت: پسر جان چرا فرار كردى؟ گفتم: پدر بخدا من فرار نكردم، #حسين (ع) مرا آزاد كرد.
📚 منبع: دارالسلام
.
دریا به دیدهء تر من گریه می کند
آتش به سوز حنجر من گریه می کند
تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه
بر لاله های پرپر من گریه می کند
سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازۀ سر من گریه می کند
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
ریزد سرشک دیدهء اکبر به نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می کند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند
رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند
زنهای شام هلهله و خنده می کنند
جایی که جدّ اطهر من گریه می کند...
#امام_سجاد
امام حسین ع
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت دوم) 🔴اتمام حجت ✳️ امام حسین علیه السلام بر اسب رسول خدا که مرتجز
⚫️درظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت سوم)
🔴السلام علی حر ابن یزید ریاحی
🌟در قاموس قرآن و اسلام،راه توبه هیچگاه بسته نمیشود،و گناه هرچقدر بزرگ باشد مانع از بازگشت به سمت خدا نمیشود،
⛔️بلکه بعضی از گناهان باعث سلب توفیق از توبه کردن میشود و در آن انسان از خواب غفلت بیدار نمیشود،اما حر با اینکه گناهکار بود،وجدان آگاه و بیداری داشت که راهش را به سمت خدا باز کرد...
🌺حر قبل از اینکه به سپاه امام بپیوندد نزد عمر سعد رفت و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟
🔥عمر سعد:آری جنگی که سبکترینش قطع شدن دست و پا و جدا شدن سرها باشد!
✨حر که خود را میان بهشت و جهنم مخیر میدید لرزه بر اندامش افتاد و با خود گفت:
آیا به سمت حسین 🌹بروم و مرگ را به جان بخرم و در ازایش بهشت را به دست بیاورم یا در سپاه عمر سعد🔥 بمانم و فرماندهی کنم و آخرت را به دنیا بفروشم؟
🔷همانطور که با خود تفکر میکرد تصمیمش را گرفت. با خداوند چنین نجوا کرد: خدایا به سوی تو بازگشت میکنم از اینکه دلهای دوستان تو و فرزندان پیامبرت را ترساندم.
✳️سپس از اسب پیاده شد سپرش را وارونه گرفت و درحالیکه از شرمساری سرش پایین بود صدا زد: یا اباعبدالله! من از کرده خودم پشیمان و نادمم آیا توبه ام پذیرفته است؟
🌹امام حسین که مظهر لطف و بخشش است فرمود: آری خداوند توبه ات را میپذیرد.
✨حر برای اینکه نظر امام را برای رفتن به میدان جنگ جلب کند عرض کرد: یابن رسول الله،اجازه بدهید من اولین کسی باشم که در رکاب شما کشته میشود چون اولین کسی بودم که بر شما خروج کردم.
🔴 شهادت حر
🌹حر بعد از اذن گرفتن از امام حسین وارد میدان شد ،سپاهیان دشمن چون حریف او نمیشدند تیری به شکم اسب او زدند اسب نقش زمین شد و حر پیاده به جنگ پرداخت تا اینکه لشکریان دشمن چون تک به تک حریف او نمیشدند دسته جمعی به او حمله کرده و اورا به شهادت رساندند.
🔴امام بر بالین حر
✳️وقتی حر درحالیکه هنوز رمقی به تن داشت توسط اصحاب امام حسین به خیمه گاه آورده شد. امام حسین علیه السلام به بالینش آمد و خون از چهره نورانی او پاک کرد و فرمود:
✨تو آزادمردی،چنان که مادرت تورا حر نامید،در دنیا آزادمرد بودی و در آخرت هم سعادتمندی.
🌾بستگان حر از عمر سعد خواستند تا بدن حر را به انها تحویل بدهد لذا بدن اورا در مکان فعلی دفن کردند و سرش را هم جدا نکردند.
🔴شک در قبولی توبه حر
✳️شاه اسماعیل در سفری که به عراق و زیارت امام حسین علیه السلام داشت در مورد قبول شدن توبه حر دچار شک شد،
▪️ لذا گفت: قبر اورا نبش میکنیم اگر توبه اش پذیرفته شده باشد بدنش از بین نرفته و فاسد نشده،ولی اگر بدنش از بین رفته پس توبه اش قبول نشده است.چون جسد مومن شهید از بین نمیرود.
🔆چون قبر را شکافتند بدن حر را سالم یافتند و دیدند دستمالی که امام حسین در روز عاشورا بر پیشانی او بسته باقی است. شاه اسماعیل میخواست برای تبرک دست سیدالشهدا،دستمال را باز کند و بردارد اما تا دستمال را باز میکردند خون تازه بیرون میریخت و بند نمیامد،هردستمالی امتحان میکردند فایده نداشت.
♻️به این نتیجه رسیدند که این دستمال جایزه حر بوده و باید همان دستمال باقی بماند .دوباره دستمال را به سر حر بستند و سپس شاه اسماعیل دستور داد برای حر بارگاه و بقعه بسازند ...
*
📕 حیات الحسین ج3 ص221
📒 بحار ج 45 ص 13
📚 ابصار العین ص 120.
📘 نفس المهموم ص 274
📙 انوار نعمانیه ص266
🏴
.
#آموزش_مداحی
#پرورش_صدا_و_بیان 3
🔴 صدای انسان پدیده ای بسیار پیچیده است و چهار عامل زیر در آن دخالت بسیار دارند:
🔽عامل دوم : #چالاکی_فیزیکی
توانایی و آزادی عضلانی در اندامهای گفتار، نزد مردم متفاوت است . این تفاوت از یک سو ناشی از شکل و کیفیت اندام های گفتار، و بدن ، بطور کلی ست؛ واز سوی دیگر ، حاصل شکل گیری خاص و یگانه این اندامها بوسیله محیط است.
یک شخص درون گرا و ملاحظه کار از چالاکی فیزیکی کمتری برخوردار است، زیرا هنگام سخن گفتن مشکل بیشتری احساس می کند و اندیشه خود را یکسره به روند فیزیکی تبدیل نمی کند. سخن گفتن چنین شخصی با نوعی اکراه همراه است که بر عضله های اندامهای گفتار تاثیر می گذازد و از استحکام حرکت آنها می کاهد.
هرچه به بیان اندیشه ی خود میل کمتری داشته باشید، عضلات خود را به نحو ضعیف تری بکار می اندازید.
📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان
نویسنده : سیسیلی بری
✨
.
#پرورش_صدا_و_بیان 5
🔴 مراحل پرورش صدا
(مرحله اول )
در کار پرورش صدا سه مرحله می توان تشخیص داد. در مرحله اول شما تمرینهایی برای شل کردن عضلات
(Relaxation
حالتی که در آن عضلات هیچگونه فرمانی از مغز دریافت نمی کنند وکاملا رها و شل اند.) ، تنفس،تقویت عضلانی لب و زبان انجام می دهید.
مرحله اول مرحله تشویق کننده است و از آن نظر اهمیت دارد که امکانات بالقوه صدایتان را بر شما آشکار می سازد.
📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان
نویسنده : سیسیلی بری
✨
.
#پرورش_صدا_و_بیان 6
🔴 مراحل پرورش صدا
(مرحله دوم )
مرحله دوم متضمن دور ریختن همه آن چیزهایی است که راحت و آسان اند .
این مرحله همچنین شامل پی گیری ومداومت در اجرای تمرینها به منظور شناختن و یافتن و بکار گرفتن انرژی لازم برای بیان است. وقتی به این منظور نائل شدیم؛ پی میبریم که همه تنشهای غیر لازم ، در واقع ،انرژی تلف شده اند. در عین حال، اگر شما به اندازه کافی انرژی مصرف نکنید تماشاگر صدایتان را نخواهد شنید؛ اما اگر بیش از حد انرژی مصرف کنید؛ این انرژی ،از طریق تنفس شدید، ادای انفجاری صامتهای انسدادی، صدای بیش از حد بلند، و زیاده روی هایی از این قبیل حیف ومیل خواهد شد و تماشاگر را نیز منزجر خواهد کرد.
بطور خلاصه ، شما در پی یافتن انرژی در عضله های خود هستید، وهنگامی که آنرا یافتید مجبور نیستید آنرا با فشار بکار اندازید. انرژی خود رها می شود، پس دیگر لازم نیست احساس خودرا با فشار ابراز کنید. احساس خود از طریق صدا آزاد می شود.
📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان
نویسنده : سیسیلی بری
✨
#پرورش_صدا_و_بیان 7
🔴 مراحل پرورش صدا
(مرحله سوم )
هنگامی که بتوانید انرژی و احساس را باهم بیامیزید، آنچه را که به دنبالش هستید یافته اید و به مرحله سوم وارد شده اید. با این همه نباید تنها به داشتن یک " صدای صحیح" و یک "بیان خوب" قانع شد. این کار هنرپیشه را به روشهای قراردادی مقید و محدود می کند وبازی او را یکنواخت و وارفته می سازد .
صدای هنرپیشه ضمن خط ویژگی و جوهر خود، باید از چنان وسعت و انعطافی برخوردار باشد که بتواند احساس هایی به جز از آن صاحبش را خلق کند و انتقال دهد. چنین کاری مستلزم ایجاد یک توازن ظریف و حساس میان انرژی فیزیکی و انرژی عاطفی است، و برای رسیدن به آن باید صدا را هم به طریقی فنی وهم از راه تقویت تخیل و شعور پرورش داد.
آواز خواندن مسلما طریقه بسیار خوبی برای بسط دادن صداست. آواز خواندن نفس را تقویت می کند و به شما کمک می کند تا تشدید کننده های سینه و جمجمه را بیابید.
📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان
نویسنده : سیسیلی بری
✨
.
#پرورش_صدا_و_بیان 10
🔴 تنفس و شل کردن عضلات 3
در توضیح دو اصطلاح "حجم" و " برد" صدا میگوییم که حجم صدا به بلند یا آهسته بودن صدا اشاره دارد. (با زیر یا بم بودن _ ارتفاع_ صدا اشتباه نشود).
بلند بودن صدا به تنهایی کافی نیست، چنانکه مسلما شما شاهد آن بوده اید که هنرپیشه ای با صدای بسیار بلند سخن می گوید ولی چیزی که از کلماتش فهمیده نمی شود_ البته صدای بلند ، یا حجم زیاد، در برخی صحنه ها لازم است. اما برد صدا به نفوذ و رسائی آن اشاره دارد. وقتی هنرپیشه ای بتواند با صدای آهسته (حجم کم ) آنچنان سخن بگوید که گفته هایش در تمام سالن به وضوح شنیده شود می گوییم صدای وی دارای برد خوبی است. استحکام صوت به برد صدا با رسائی آن کمک می کند .
📚 منبع : کتاب پرورش صداوبیان
نویسنده : سیسیلی بری
✨
💐شناخت نامه #امام_حسن مجتبی علیه السلام
💠نام مبارک: حسن علیه السلام
🔶لقب معروف: مجتبی علیه السلام
🔷کنیه شریف: ابو محمد علیه السلام
💠نام پدر: امیر المومنین علی علیه السلام
🔶نام مادر: صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام
🔷محل ولادت: مدینه منوره
💠تاریخ ولادت: 15 ماه مبارک رمضان سال 3 هجرت
🔶محل شهادت: مدینه منوره
🔷تاریخ شهادت: 28 ماه صفر سال 50 هجری
💠علت شهادت: مسمومیت به زهر
🔶محل دفن:مدینه منوره (قبرستان بقیع)
🔷نام قاتل: جعده همسرش دختر اشعث بن قیس «لعنه الله علیهما»
💠مدت امامت: نه سال و شش ماه
🔶مدت عمر: 47 سال و نه ماه و هفت روز
🔷دوران زندگی در سه بخش: عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حدود 8 سال. ملازمت با پدر «حدود 37 سال» عصر امامت «10 سال»
💠تعدای از القاب آن حضرت: ولی، زکی، سید، کریم اهل بیت، طیب، برّ، عالم، حجه، سبط اکبر، شبل، وزیر، تقی، طور، سینین، مجتبی، مظلوم، غریب، مسموم، احسان، زاهد، رضی، شریف، علم، مطیع، حسن
🔶کنیه معروف: ابومحمد
#صلوات
قالی_سوخته
مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ...
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ..
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ...
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: اره..
مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ ....
اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه_ها بسوزه.
اونوقت بگیم: دلمون سوخته بی بی، چند میخری؟!😭😔
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست...
این جوانمرد در چهل و سه سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
جوانمرد_قصاب
شهید_عبدالحسین_کیانی روحش شاد_ #صلوات #کرامات
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌹🌹
4_532579917548801563.mp3
7.44M
#حاج_میثم_مطیعی🎤
🔴 #زمینه زیبا(مدینه دلتنگم برای پیغمبر)
@emame3vom
🔴ویژه #رحلت_پیامبر_اکرم
#رسول_الله
4_5985397841667818974.mp3
3.46M
🔈شب_بیست_و_هشتم_صفر
(۹۶/۰۸/۱۵)
#شور
🔴 باز یه سلام بدیم ، برسه کربلا...
🔴 #کربلایی_محمدحسین_حدادیان
4_5850570808132371587.mp3
17.18M
#کربلایی_سید_رضا_نریمانی🎤
🔴بهترین کانال مداحی
🔴آهو همش رخداده..توضامن صیادی
@emame3vom
4_5974050800064791995.mp3
5.36M
#حاج_حسین_سیب_سرخی🎤
🔴 #شورزیبا(زائرتوام باحرمت ....)
@emame3vom
🔴ویژه #شهادت_امام_رضاع
#امام_رضا
4_5974050800064791988.mp3
7M
#کربلایی_رضا_شیخی🎤
🔴 #شور زیبا(صدای نم نم بارون...)
🔴ویژه #شهادت_امام_رضا
@emame3vom
4_5974050800064791990.mp3
8.49M
#حاج_محمود_کریمی🎤
🔴 #زمینه زیبا(پاره پاره قلب من...)
🔴ویژه #شهادت_امام_حسن
@emame3vom
4_5974050800064791985.mp3
5.57M
#کربلایی_سید_رضا_نریمانی🎤
🔴 #زمینه زیبا(غریبی تورامیفهمم...)
@emame3vom
🔴ویژه #شهادت_امام_رضا
4_532580785132194860.mp3
5.22M
#حاج_حسین_سیب_سرخی🎤
🔴 #شورزیبا(بین تموم اهل بیت غریب ترینه بخدا
@emame3vom
🔴ویژه #شهادت_امام_حسن
م
.
#امام_عصر_علیهالسلام
#امام_سجاد_علیهالسلام
#محمدعلی_بیابانی
انيس هر نفسم آه، انتظار تو نيست
بميرد اين دل غافل كه بيقرار تو نيست
خزان بي تو به خود بسكه عادتم داده
نگاه منفعلم در پي بهار تو نيست
به پاي دار تو تمّارها دخيل شدند
سر كسي چو من اميدوار دار تو نيست
تو ميتواني از اين مس طلا درست كني
مگو نميشود آقا مگو كه كار تو نيست
@emame3vom
رواست كور شود ديدگان همچو مني
چرا كه شاهد الطاف آشكار تو نيست
روايت است كه يار تو ميشويم به اشك
بدا به من كه همين قدر نيز يار تو نيست
بدا به حال كسي كه به هيات آمده و
گمان كند كه در اين روضهها كنار تو نيست
براي كرب و بلا، اربعين، شب جمعه
بدا به حال كسي كه اميدوار تو نيست
به غير ديدۀ سجّاد هيچ چشم دگر
شبيه ديدۀ پر ابر و اشكبار تو نيست
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
.
.
#امام_رضا
#شورجدید_امام_رضایی
#خاکه_کفشداریه_تو
🌷🌷🌷
✅بنداول
خاکه کفشداریه تو سرمه ی چشمای من
جنت من پنجره فولاده. فولاده
مثل یاکریم دلم همیشه پرمیزنه
روی گنبد تو دل آزاده
بردن اسمت یارضا ع
تسکین دردای منه
ازشوق عشق تو اگه
قلبم توسینه میزنه
سلطان طوس یابن الزهرا س
__________________
✅بنددوم
کنارضریح تو انبیا واولیا همگی میان براپابوسی
انا عبدک الذلیل انا سایل"ٌفقیر
انت سلطان به ارض طوسی
🌷
ابالحسن سلطان طوس شه صریره ارتضا
یاضامن آهومدد سیدنا مولا رضا
🌷
سلطان طوس یابن. الزهرا س
💠💠💠⭕️ 264❌💠💠💠
_________________
#شاعرسبک_سازڪربلایے_مجیدمرادزاده
•┈┈┈┈••✦•••✿•••✦••┈┈┈┈┈•
نشرواستفاده ازکلیہ آثاراین کانال نه تنها حرام نیست بلکہ ثواب جاریہ دارد. باذڪر(صلوات)
🕊⚜ روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ حاج میثم مطیعی⚜
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
@emame3vom
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِير، سلام بر اون آقایی که جاش تاریکیِ زیر زمین ها بود ...
ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُود .. ساقِ پاهایِ مبارکش به خاطر حلقه هایِ زنجیر له شده بود ، کوبیده شده بود .. آقا جونم برات بمیرم یه روزی جدّت زینُ العابدین رو وارد شام کردن ، به دست و پاش غل و زنجیر جامعه زده بودن .. پشت سرِ زینُ العابدین ردِ خون روی زمین دیده می شد ، از کنارِ غل و زنجیر خون روی زمین می چکید .. اما آقا وقتی به دست و پای شما غل و زنجیر زدن ، زن و بچه تو جلو چشمت نمی زدن .. کربلا میخوام ، از الان نگران اربعینم یه سفارش به جدّ غریبت بکن ، حسین .. اربعین منو کربلا ببر ...
کنارِ قدم های جابر سوی نینوا رهسپاریم
ستون های این جاده را ما به شوق حرم می شماریم
آقا، مولا، یا باب الحوائج کربلای مارو بده
الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَاف .. سلام بر اون جنازه ای که با خفّت و خاری بالای سرش جار کشیدن ، گفتن بیاید امام رو ببینید .. بگم یا نه؟! نه نمیگم دلش رو ندارم بگم چی گفتن .. اما به جنازه مطهرش جسارت کردن .. آقا جونم این که چیز جدیدی نیست کربلا زینب کنارِ جدّ غریبت نشسته بود ، بعضیا نیزه می زدن .. بعضیا شمشیر شکسته میزدن .. اما بمیرم جلو چشم زهرا بعضیا با چکمه ها لگد میزدن .. منو ببر کربلا
و الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاء .. آقا جونم زخم های پهلو رو به مادرت نشون بده
بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وِلاءٍ مَسْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوب ، دیگه روضه نمیخونم حرفایی که باید میزدمو زدم .. میخواستم تازه شعر بخونم این مثلاً مقدمه بود ، اما مارو ببر کربلا
بیا نگار آشنا ، شبِ غمم سحر نما
مرا به نوکریِ خود ، شَها تو مُفتخر نما
ای گل وفا حسین ، معدن سخا حسین
می کشی مرا حسین ، می کشی مرا حسین
*بیتِ آخر روضه من ، یا موسیَ بْنِ جعفر*
یک گوشه دختر و پسرت را صدا زدی
با دست و پایِ بسته شده دست و پا زدی
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
او صدا میزد حسین ، دست و پا میزد حسین
________
#حاج_میثم_مطیعی
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#امام_کاظم
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄
baolharam Motiee.mp3
2.46M
🕊⚜ روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ حاج میثم مطیعی⚜
🕊⚜روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ استاد حاج منصور ارضی⚜
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
@emame3vom
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
« اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ »
دل سلامت مى كند اما جوابش مى كنى
اصلاً اين ديوانه را آدم حسابش مى كنى؟
گاه مى خوانى ز خويش و گاه ميرانى ز خود
هم عطايش مى كنى و هم عذابش مى كنى
دانه هاىِ بغض در چشمم شده انگورِ اشک
خوشۀ انگور آوردم شرابش مى كنى؟
مستيم را كه خودت جرعه به جرعه داده اى
پس چرا با دست هاىِ خود خرابش مى كنى؟
من كه چندين سال بى خورشيد تو جان كنده ام
يخ زده در چشم هايم اشك، آبش مى كنى؟
از ميان اين همه آهو كه سويت مى دوند
يک نفر مانده است آيا انتخابش مى كنى؟
نقش بازى مى كند شيطان زمين گيرم كند
نقشه هاى شوم را نقشِ بر آبش مى كنى؟
رسم دارم دستِ خالى زائرت باشم فقط
در حرم اصلاً گدايى را تو بابش مى كنى؟
صورتم را فاطمه وقتى بگرداند ز من
ميشوى خود واسطه فوراً مجابش مى كنى
دور سقا خانه ات وقتى كه مى آيد كسى
ميهمانِ سفرۀ بى بى ربابش مى كنى ...
____
« السلام على المعذب في قعر السجون وظلم المطامير»
سیاه چالِ بلا سایه بر پرم انداخت
چه شعله ها به دلم دوری از حرم انداخت
برای خندۀ معصومه ام دلم تنگ است
غمی به سینۀ من هجرِ دخترم انداخت
اگر چه واسطۀ رزقِ عالمین منم
یهودی آمد و نان در برابرم انداخت ...
* الله اکبر .. اگر به من بگی میگم بدتر از خرما انداختن و صدقه دادن تو کوفه نبود آقا ... یه موقع اُم کلثوم سلام الله علیها متوجه شد یکی از بچه ها یه خرما رو داره میزاره دهانش ، دست انداخت بیرون آورد ، زنِ گفت چرا نمیزاری بچۀ گرسنه غذا بخوره ؟ .. فرمود به خدا صدقه بر ما حرامه ...*
گوشۀ زندان غم ، ناله رها می کنم
جان به لبم آمده ، یادِ رضا می کنم ...
واویلا .. واویلا ...
________
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#امام_کاظم
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄