eitaa logo
امام حسین ع
22.3هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab19Safar1398[04].mp3
10.19M
🎙به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم (مداحی فارسی - عربی) 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
Shab19Safar1398[01].mp3
13.4M
🎙سلام آقا، غریب آشنای طوس (زمزمه) 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی سلام آقا، غریب آشنای طوس سلام آقا، غریب آشنای طوس به لطف تو، دوباره اومدم پابوس سلام آقا، سلام آقا جواب تو، شروع گریه - زاریمه سلام تو، همین اشکای جاریمه سلام آقا، سلام آقا خبر دارم، که از کارام خبر داری به حال من، شبیه ابرا می باری ببخش آقا، ببخش آقا چقد خوبه، نگفته هامو میدونی چقد خوبه، که رو برنمیگردونی ببخش آقا، ببخش آقا منم آهوت، از اون روز که تو صیادی توو دام تو، میون صحن آزادی رضاجانم، رضا جانم گره خوردم، به عشقت تووی گوهرشاد دخیل بستم، دلو به پنجره فولاد رضاجانم، رضا جانم سلام آقا، که الان روبه روتونم من اینجامو، زیارت نامه میخونم رضا جانم، رضا جانم سلام آقا... چه شعری رو لبم اومد دلم از طوس، تا صحن کربلا پر زد رضا جانم، حسین جانم سلام آقا، که الان رو به روتونم من اینجامو، زیارت نامه میخونم حسین جانم، حسین جانم بذار سایه ات، همیشه رو سرم باشه قرار ما، شب جمعه حرم باشه حسین جانم، حسین جانم سلام آقا، کنار قتلگاتونم منم دارم، با زهرا روضه میخونم حسین جانم، حسین جانم حسین جانم، قتلوک ذبحوک حسین جانم، من الماء منعوک حسین جانم، حسین جانم #امام_رضا شعر: سید مهدی سرخان #حب_الحسین_یجمعنا #اربعین
. دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا امّ‌البنین، برگشته زینب ولی افسوس عبّاسی ندارد « » @emame3vom .
اگر سحر برسد، وای اگر سحر برسد همین که قافلۀ شام، از سفر برسد همین که زینب، قصّه به قصّه مویه کند همین که طاقت ام‌ّالبنین، به سر برسد بگو چه بغضی یارای صبر خواهدداشت که نشکند که به داد غم بشر برسد چه آسمانی، بی رعد و برق خواهد ماند که یک دقیقه، به فریاد چشم تر برسد دروغگو باش ای فجر صادق و در خواب بمان و نگذار امروز، این خبر برسد بمان که روز، فراموشکارتر بشود بمان که شاید این لحظه، دیرتر برسد بمان و آنقدر این لحظه را ادامه بده که وقت رجعت آن غایب از نظر برسد بیاید و رجز انتقام سر بدهد بیایید و اجل انتظار، سر برسد چقدر مشتاقم زودتر سحر برسد مگر به ریشۀ بتخانه‌ها تبر برسد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 این حسین کیست @emame3vom
. از من اگرپرسی از‌چیست؟باشد سیه معجرمن بشنو دهد پاسخ تو، موی سپید سر من صد شعله دارم به سینه، باشم خجل از مدینه زآنان که بردم یکی نیست، از اکبر و اصغر من در تن، توانی نمانده، جز نیمه جانی نمانده از بس نزار و نحیفم نشناسدم شوهر من یک گل نمانده به باغم، داغ آمده روی داغم پروانه بودم که رفتم، برگشته خاکستر من گریوسفم‌رفته‌ازدست،پیراهنش همرهم‌هست آورده‌ام تا ببینی، سوقاتم ای مادر من دل سوخته،سینه‌خسته،خواندم نماز نشسته پرواز تا اوج کردم، گرچه شکسته پر من مادر مگو قاسمت کو؟ ماه بنی‌هاشمت کو؟ از داغشان کرده جاری،صد چشمه چشم‌ترمن دارم دلی مثل شیشه،آن هم ز صدجا شکسته از سنگ‌ها، از در و بام، دارد نشان پیکر من هرکس‌دوچشمش پرآب‌ست،بااودوشیشه‌گلاب‌ست آن باغ یاسی که بردم، این باغ نیلوفر من گرچه رثایم رسا نیست جز پیروی از صفا نیست جز وصف آل عبا نیست، در طبع و در دفتر من «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 این حسین کیست @emame3vom
درای کاروانی، سخت با سوز گداز آید چو آه آتشینی کز دل پرغصّه باز آید گمانم کاروانی از وطن آواره گردیده که آواز جرس با ناله‌های جانگداز آید اگر این کاروان است از حسین فرزند پیغمبر چرا او را اجل منزل به منزل پیش‌باز آید الا یا خیمگی، خرگاه عزّت بر سرِ پا کن که ناموس خدا زینب، ز راهی بس دراز آید به وقت بازگشت شام، یارب چون بود حالش بهین دخت علی کامروز اندر مهد ناز آید فلک گسترده خوانی،آب‌ونانش خون‌ولخت‌دل عراقی میهمان‌دار است و مهمان از حجاز آید به روی میهمانان حجازی آب و نان بستند که دیده میزبان هرگز چنین مهمان‌نواز آید؟ بنازم مقتدایی را که در محراب شمشیرش ز خون سر وضو سازد چه هنگام نماز آید یزید از زادۀ خیرالبشر بیعت طمع دارد چگونه طاعت جبریل با ابلیس سازد آید؟ سلیمان هیچ کس دیده مطیع اهرمن گردد؟ حقیقت کس شنیده زیر فرمان مجاز آید؟ معاذ الله، مطیع کفر هرگز دین نخواهد شد وگر باید شدن مقتول،گو شو، این نخواهد شد از آن بیعت که دشمن خواست اولاد پیمبر را همان خوشتر که بنهادند گردن، تیغ و خنجر را اسیر بیعت دونان شدن، آن مشکلی باشد که آسان برکند بر دل، اسیری‌های خواهر را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان ملک‌الشعرا صبوری @emame3vom
بیرون شهر بار گشودند قافله نه غیر ندبه کار و نه جز نوحه، مشغله افراشتند خیمۀ اهل حرم، نخست زآن پس سرای پردۀ سالار قافله آمد نشست، سیّد سجّاد بر سریر با آفتاب، نور رُخش در مجادله فرمود با بشیر که در شاعری تو را گر زآن که هست با پدر خود مُماثله بیتی دو در مصیبت سلطان دین بگو کز خواندنش فتد به در و بام، و‌لوله رو در مدینه، کوی‌به‌کو، شعر‌ها بخوان با ما بگو چه کرد ستم‌گر، معامله بر‌گو که می‌رسند سفر‌کرد‌گان ز راه از اشک کرده توشه و از آه راحله شد ماه‌پاره‌ای تنش از تیغ، چاک‌چاک شد شیر‌‌خواره‌ای، هدف تیر حرمله بیرون ز گوش فاطمه کردند گوشوار بر گردن سکینه نهادند سلسله آمد بشیر تا به دم مسجد رسول گفت این چنین و گشت دل مصطفی،ملول «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان سروش اصفهانی @emame3vom
به پیشگاه تو بعد از سلام، یا جدّا! مراست شِکوه ز قوم ظلام، یا جدّا! ز شام می‌رسم و کتف و بازوان کبود مراست نزد تو سوقات شام، یا جدّا! هزار غصّه به دل دارم و نمی‌دانم بیان قصّه کنم از کدام، یا جدّا! شکسته قامتم از ظلم، من که می‌آیم ز فتح کوفه و تسخیر شام، یا جدّا! خلاف قول تو کردند شامى و کوفى پى اذیّت ما ازدحام، یا جدّا! عجب که امّت تو نام خارجى دارند! به زینبى که تو دادیش نام، یا جدّا! از این که باز نیاورده‌ام حسینت را رخم ز شرم بُوَد لاله‌فام، یا جدّا! بخواه پوزش من را ز مادرم زهرا به حضرتش برسان این پیام، یا جدّا! که تشنه گشت حسینت شهید در بر آب به ما حلال خدا شد حرام، یا جدّا! هلال روى مهش را به وقت استهلال زدند سنگ ز هر کوى و بام، یا جدّا! ز سوز واقعه صبرم تمام شد امّا بماند قصّۀ دل ناتمام، یا جدّا! به روزگار پریشان من، «مؤیّد» را بده به وضع پریشان نظام، یا جدّا! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
کاروان عشق را سوى وطن آورده‌ام ‌ نوغزالان حرم را در چمن آورده‌ام آن نسیمِ خانه بر دوشم که از گلزار عشق بوى چندین لالۀ خونین‌کفن آورده‌ام زینبم من، زینبم؛ یا اهل یثرب! کز سفر خاطرى محزون، سوى بیت‌الحزن آورده‌ام هر مسافر تحفه‌اى آرد براى دوستان هان! ببینید این ره‌آوردى که من آورده‌ام خاطرات تلخ و جان‌فرساى شام و کربلاست آن چه را از این سفر با خویشتن آورده‌ام سینه‌اى از غم کباب و قامتى همچون کمان کتف و بازو، نیلى از بند و رسن آورده‌ام در دل افسرده‌ام بنْشسته هفتاد و دو داغ ماتم جانسوز هفتاد و دو تن آورده‌ام از جفاى کوفیان با اهل بیت مصطفى شِکوه‌ها نزد رسول مؤتمن آورده‌ام یا رسول الله! حسینت را نیاوردم اگر یادگار از یوسفت یک پیرهن آورده‌ام شد سر او بر سنان و جسم پاکش غرق خون رازها از آن سر و از آن بدن آورده‌ام چون بنوشید آب یاد آرید کام خشک من این پام از او براى مرد و زن آورده‌ام جسم عبدالله و قاسم دیده‌ام در خون و خاک این خبر با سوز دل بهر حسن آورده‌ام جان سپرد از غم،سه‌ساله دخترى در شام و من حسرتى بر دل از آن شیرین‌سخن آورده‌ام عاقبت پیروز گشتم گر چه بس دیدم ستم نک مدال افتخار اندر وطن آورده‌ام پیش رو بگذاشتم آیینه‌ی مهر حسین تا «مؤیّد» را چو طوطى در سخن آورده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom .
به یثرب، کاروانی بی‌سپه‌سالار می‌آید کز آهنگ درایش، ناله‌های زار می‌آید چه پیغامی مگر زین کاروان آورده پیک غم؟ که آوای مصیبت از در و دیوار می‌آید رسان، ای ناله! پیغامی‌ به سوی تربت زهرا که زینب از سفر با دید خون‌بار می‌آید ز راهی دور با شوق مزار پاک پیغمبر مسیحی، سوی این «دار الشّفا»، بیمار می‌آید ز داغ هر عزیزی، صد هزاران خار غم بر دل طبیب دردمندان با تنی تب‌دار می‌آید گلستان ولایت را که شد در کربلا، غارت کنون یک غنچۀ افسرده‌ زآن گلزار می‌آید از این کوهِ گرانِ غم که در عالم نمی‌گنجد به چشم اهل یثرب، زندگی دشوار می‌آید «سهی»! این قصّۀجان‌سوز در دفتر نمی‌گنجد نه در دفتر که در دنیای پهناور نمی‌گنجد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
گلم را، خار صحرا پیرهن بود غبار و خاک و خون او را کفن بود سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت گلوی پاره با من همسخن داشت خودم دیدم که جسم باغبانم سراپا باغ گل، از زخم تن بود خودم دیدم که از بالای نیزه چهل منزل نگاه او به من بود خودم دیدم که بال بلبلان سوخت خودم دیدم، گلم نقش چمن بود خودم دیدم به صحرا یوسفم را که جسمش پاره‌تر از پیرهن بود خودم دیدم نشان سُمّ اسبان عیان بر روی آن خونین بدن بود خودم دیدم به گلزار شهادت که بلبل نوحه خوان بر یاسمن بود خودم دیدم عزادار حسینم محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود دریغا ای دریغا ای دریغا سلیمان رفت و یارم اهرمن بود خوش آن روزی که در باغ مدینه گل و بلبل به رویم خنده زن بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم @emame3vom
«ز خون رنگین بود چون لاله دامانی که من دارم» «بود صد پاره همچون گل گریبانی که من دارم» مپرس ای مادر از احوال زار من که می‌ترسم «پریشان گردی از حال پریشانی که من دارم» برادر مرده بسیارست، اما کی بود کس را چنین خونِ دل و داغ فراوانی که من دارم مکن منعم اگر از سوز دل خون گریم ای مادر نخشکد تا قیامت چشم گریانی که من دارم شکیبایی‌ست درمان فراق اما چه سازم من که از اندازه بیرون‌ست هجرانی که من دارم غم مرگ برادر آن چنان آتش به جانم زد که گشته گوش عالم کر ز افغانی که من دارم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom