eitaa logo
امام حسین ع
21.9هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا نوشته اند که جدت کفن نداشت گیرم کفن نبود ، چرا پیرهن نداشت
7. یک نفر میان گودال.mp3
3.68M
حجه الاسلام والمسلمین هرچه او بیشتر صدا می‌زد بيشتر ميزدند زينب را يك نفر بود و يك بدن اما صد نفر ميزدند زينب را تیغ هاشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را شاعر :
2. تشیع جنازه.mp3
2.86M
حجه الاسلام والمسلمین داستان تشیع جنازه ...
حجه الاسلام والمسلمین میرزا محمدی_روضه شهادت امام حسن 14-7-1398-1579669203.mp3
10.13M
▪️السلام علیک یا حسن بن علی المجتبی◾️ ◾️روضه و مرثیه◾️ علیه السلام 🔘روضه امام حسن مجتبی علیه السلام
مرثیه استاد میرزامحمدی2.pdf
439.9K
🏴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا 🌴روضه مکتوب🌴 💠شماره دوم 🚩 روضه امام رضا علیه السلام 🚩 علیه السلام ♦️مرثیه امام رضا علیه السلام
مرثیه استاد میرزامحمدی.pdf
452.6K
🏴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا 🌴روضه مکتوب🌴 💠شماره اول 🚩 روضه امام رضا علیه السلام 🚩 علیه السلام ♦️مرثیه امام رضا علیه السلام ┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
روضه امام عسکری میرزامحمدی.mp3
5.02M
🔳 مرثیه و روضه صوتی 🏴 🚩 امام حسن عسکری علیها السلام علیه السلام علیها السلام ♦️مرثیه امام حسن عسکری سلام الله علیه
1_794891980.mp3
23.36M
🔖منبر کامل صوتی 🔖 وفات سلام الله علیها 🔻موضوع: 💠جایگاه عقل و ادب در مکتب اهل بیت علیهم السلام 💠 ۱۳ جمادی الثانی 🕌 هیئت قتیل العبرات. قم
2. حیف مولا مردم تورا نشناختند.mp3
5.12M
( سلام الله علیها ) حجه الاسلام والمسلمین حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند انبیا بودند از آدم همه در سایه ات لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند با دو دسته بسته می بردند سوی مسجدت ای فدای غربتت گردم تورا نشناختند در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند گویی آنجا بودم و دیدم تو را نشناختند شاعر : .
1. بعد از پدر.mp3
2.95M
( سلام الله علیها ) حجت الاسلام والمسلمین بعد از ائمه و پدر و جد و مادرت در مرد و زن نظیر تو دور زمان نداشت یک نیم روز و اینهمه داغ امام صبر پیغمبری به سختی تو امتحان نداشت این غم کجا برم که گل دامن رسول آبی به غیر اشک غم باغبان نداشت جز استخوان و پوست ز جسمش نمانده بود جز نقش تازیانه به قامت نشان نداشت شبها گرسنه خفت و نماز نشسته خواند سهم غذاش داد به طفلی که نان نداشت محمل درست در وسط ِ« نیزه ‌دارها » یک ذرّه رحم در دل خود ، ساربان نداشت ... 🎤
( سلام الله علیها ) حجه الاسلام والمسلمین اَلسَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةُ الزَّهرا ،آجَرَکَ الله فی مُصیبَتِ اُمِّک ، بزارید از همین امروز شروع کنم ، بدن خانومشو دفن کرد ، دیدن گریه امان پیغمبر(ص) رو گرفته ، هم تو قبر داره زار زار گریه میکنه ، هم خدیجه رو دفن کرد ،لحد وچید ...اینقده گریه کرد .... هرچی زیر بغلشو گرفتن دلش آرام و قرار نداشت ، یه پیغمبر(ص) بود و یه فاطمه ۵ ساله... برگشت منزل ، هنوز قطرات اشک روی صورت مبارک غلطان بود ، فاطمه آمد ، دورِ بابا می گشت ،... هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ بابا بگو ببینم ، مادرم کجاست ؟ پیغمبر(ص) ، بغلش گرفت ، آرومش کرد ، بوسیدش ، فرمود : دخترم ، جبرئیل برام خبر آورد ، مادرت توقصری از قصرهای بهشتیه ، نگران نباش .... ها ... امشب دلهاتون رو میخام ببرم یه جایی که خیلی باهاش کار داریم ، هر گِره کوری به کارت بخوره ، میری سراغ این آقا ... اینجا یه دختر بود ، سراغ گرفت ، جلوی باباش سد شد ، هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ یه نازدانه ای هم ، کربلا من می‌شناسم ، تا دید بابا داره از علقمه میاد ، جلوی بابا سد شد، هی دورِ ابی عبدالله میگشت ، هی می گفت : اَینَ عَمّی ؟ بابا اَینَ عَمّیَ العَبَّاس ؟ اینجا دیگه ابی عبدالله نتونست طاقت بیاره ،حسینم گریه کرد ، تا ابی عبدالله گریه کرد ، نوشتن زینب هم رسوند خودشو ، گریه کرد ، زینب هم سوال کرد : اَخی ، اَینَ اَخیَ العبَّاس ... گریه ابی عبدالله بیشتر شد ... حواله کن ... ها ... از شام غریبان اُمُّ المومنین رفتیم علقمه و روضه قمربنی‌هاشم ... ها ... داداش بگو ببینم برادرم عباس رو چه کردی ؟ جواب سکینه و جواب زینب هردو رو اینجوری داد، آمد عمود خیمه عباس رو کشید ، یعنی دیگه آماده ی اسیری بشید ، حسین ... .👇
3. میرزا محمدی 19.8.96.mp3
2.4M
حجه الاسلام والمسلمین السلام علیک یا اباعبدالله همه منتظرند ببینند عمه جانشون چه جوری زیارت میکنه ، دیدند دیگه رمق به زانوای عمه نمونده رو زانواش چند قدم راه اومد ، بوی برادر به مشامش میرسه ... همه منتظرند ببینند ، زینب با تربت برادر چه میکنه ؟ دیدند یه پارچه ای روی قبر پهن کرد ، این پارچه همون پیراهن خونینِ برادره ... داداش چهل منزل کتک خوردم ، طعنه و ناسزا شنیدم ، اما همه امانتیاتو پس گرفتم ، این عمامه ایه که روسرت گذاشته بودی ... دونه دونه را نشون داد به ابی عبدالله ... این همون پیراهنیه که مادرم برات آماده کرده بود ، ببین این گلاوند مادرم زهراست ، این پیراهن مادرمه ، مقنعه ی مادرمه ، داداش همه رسالتامو به انجام رسوندم ، همه بچه هاتو آوردم ... اما یه امانتی رو گوشه ی خرابه جا گذاشتم ، حسیییین ...