B A B O L H A R A M-2341564.mp3
3.11M
|⇦• روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی حسین سیب #سرخی •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦• روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ استاد حاج منصور ارضی •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
« وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»
گرچه از دنیا فقط دوچشم تر دارم حسین
من زِ ثروتمندها هم بیشتر دارم حسین
خانه بودم ! فاطمه آورد تا اینجا مرا
هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین
روضه را جارو زدم قلب مرا جارو زدی
حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین
هر چه را دارم نگیری ! هر چه که دارم تویی
من به جز عشقِ شما چیزی مگر دارم حسین
بشنود هر کس که می خواهد ز تو دورم کند
مرگ بر من لحظه ای دست از تو بر دارم حسین
تو ته گودال رفتی من شدم بالا نشین
از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین
پیشِ بابایم برایت گریه کردم زود گفت
نذر مویِ اکبرت هر چه پسر دارم حسین
آنقدر پایِ تو می سوزم خودت خاکم کنی
با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین
کربلایِ تو مگر در هیئت و در روضه نیست؟
پس چرا اینقدر من فکر سفر دارم حسین
چیزی از دستت نمی خواهم خجالت می کشم
آخر از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین
*بعضیا میگن تو بغل حسن ابن الحسن بود یعنی حسن مُثنی ، دیگری میگه تو بغلِ قاسم بود بچه رو آورده بود کنارِ بدن باباش ، ابی عبدالله بغلش کرد .. اصلاً از روز اول حضرت رو بابا میدونستُ بس . من بمیزم برات عمو .. تو همه کس و کارِ منی ..
زینب سلام الله یه ریسمان به دست عبدالله بسته بود نمیزارم بری .. گفت عمه ببین نیزه ها بالا میره ... از همون دور لبیکَ یا عما گفت .. هی میگفت : «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي» .. یه مرتبه ابی عبدالله خواستش ...*
ابنُ الحسن، ذُخرالحسین، عبداللَّهم من
یا عَمَّتی! حساس بر ثاراللهم من
انگار بوی خون مولایم میاید!
من زنده باشم صوت آقایم بیاید؟
من زنده باشم غربت او را ببینم!؟
دورِ عمو گرگانِ بَدخو را ببینم!؟
شمشیرها دارند میبارند بر او
از بدر و خیبر کینه ها دارند بر او
دستم رها کن بی سپر مانده عمویم
من زنده ام، کِی بی پسر مانده عمویم
من آمدم، یا عَمِّیَ المظلوم، آقا
ای از تمامِ لشگرت محروم، آقا
ای وایِ من، قربانِ این زخمِ سر تو
دارد چه بَد خون میرود از پیکر تو
ای وای اگر شمشیرها جانت بگیرند
قوّت زِ دست و پا و چشمانت بگیرند
*رسید دید سرِ مبارکِ ابی عبدالله رو گرفته میخواد بزنه ، سر جدا بشه .. دستشُ آورد جلو .. صدا زد یابن الخبیثه اتقتل عمی ..؟ می خوای عموم رو بکشی .. همینطور که داشت میگفت دستشُ آورد جلو .. دست به پوست آویزان شد .. یا امام حسن .. یهو صدا زد یا اُماه .. مادرش زهرا رو صدا زد .. تا گفت یا اُماه ، ابی عبدالله با همون دستِ بریده بغلش کرد .. یه وقت قاتل سرِ عبدالله رو ... عبدالله بال بال میزد .. حسین ...*
رنگِ خون شده آسمانم
این گودال زد آتش به جانم
قیامت برپاست ، عمویم تنهاست
نباید بمانم ..
رویِ زمین پر از سر نیزه
خورده تنش ، مکرر نیزه
رفته فرو به پیکر نیزه
ثارالله ... ثارالله ...
اذن از تو غم عمه با من
تو رفتی بمانم چرا من
غریب مادر گرفتی آخر
سرم را به دامن ..
کشته مرا لب عطشانت
با لب خشک شدم قربانت
شاهی و من بلا گردانت
ثارالله ... ثارالله ...
____________
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
Babolharam Arzi shab5.mp3
6.44M
|⇦• روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ استاد حاج منصور #ارضی •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
ملائکه برات گریۀ مدام می کنند
برایِ روضه خوانیِ تو اهتمام می کنند
چقدر لقمه حلال وقف روضه می شود
چقدر خرج این محرم الحرام می کنند
چه مشکل است روضه ها برایِ یازده امام
چه آه و ناله ها برایِ یک امام می کنند
چه حیف عده ای برایِ جز تو گریه می کنند
چه حیف اشکهایِ خویش را حرام می کنند
*گریه گرچه غم است ، اما گریۀ برا حسین همه غم های عالمُ از دل برمیداره .. *
اساس روضه های تو حسین وحدت آور است
مذاهب جهان همه به تو سلام می کنند
در آن زمان اگر کسی به یاریت به پا نخواست
در این زمان تمام مسلمین قیام می کنند
اگر تو را نداشتم که محترم نمی شدم
به احترام تو به من هم احترام می کنند
حسین جان ، به قدر لحظه ای مرا رها نکن
اگر مرا رها کنی همه رهام می کنند
خوشا به حال عده ای که از دو ماه قبل ازین
برای اربعین حسین ثبت نام می کنند
سخاوتت به گوشِ قاتلان تو رسیده است
که در کنار قتلگاه ازدحام می کنند
هنوز چشم تو به سوی خیمه هاست ای حسین
مقابل تو رو به جانب خیام می کنند
بعضیا شب اولشونه ان شالله پیرمرد بشیم در خونۀ حسین .. الحمدلله دونه دونه موهامون داره در خونۀ تو سفید میشه .. بچه هامون دارن یواش یواش قد می کشن .. الحمدلله در خونه تو بودیم باباها نون حلال دادن برا بساط حسین .. آی جوونا اگه خوب گریه می کنی مرد باش برو خونه دست و پای مادرتُ ببوس .. آخه امام صادق فرمود اگه حسین شنیدی گریه ت گرفت بدون مادرت به اندازۀ یه نگاهم خطا نکرده .. امشب بگو حسین جان به حق مادرت منم راه بده تو این قافله .. منم می خوام فداییت بشم .. منم میخوام شهید راه تو بشم آقا .. اجازه بدین من بی مقدمه روضه بخونم .. آخه روضۀ عبدالله بن الحسن یه جایی میره من همش می ترسم بگم .. اکثرا جوونن حتی بزرگترا که الان در مجلس حضور دارن، بعضی موقعها شاید بگن بابا اینا جوونن اذیت میشن تو روضه .. آی خواهر ، برادر نگاه نکن ببین با چه شکلی داره میاد تو جلسه ، ببین برا کی اومده .. وهب نصرانی بود اما حسین نگاهش کرد وقتی اومد پیش امام حسین دیگه حسینی شد ..
وقتی وداع کرد ابی عبدالله ، تو اون گرما ، در اون اضطراب .. عباسشُ کشتن، علی اکبرشُ جلو چشمش قطعه قطعه کردن .. به شیرخوارشم رحم نکردن .. اومد وداع کنه همه بچه هارو به زینب سپرد گفت زینب تازه کارت شروع می شه .. اما فقط یه نفرو دستشُ گرفت تو دست زینب گذاشت اونم عبدالله بود .. گفت خواهرم این تنها یادگارِ حسنِ منه .. این پسرِ شیر جملِ .. این بچه ، خونِ حسن تو رگاش جریان داره .. این بچه از شمشیر و خنجر باکی نداره .. دستش تو دست زینب بود ، همچین که شنید و از دور می دید عموشُ دوره کردند ..
بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
تیر به قلب حسین زدن .. صورتشُ با سنگ متلاشی کردن .. تو گودال داره غلت می خوره .. صدای اهل خیمه بلند شد یه وقت دیدن این بچه نگاه کرد گفت عمه ، عمویِ منه! .. دستشُ از دست عمه جدا کرد .. دوید سمت گودال .. دید عمو رو زمین افتاده .. نانجیب شمشیرُ بلند کرد ، این بچه خودشُ انداخت رو بغلِ عمو .. دستشُ آورد جلو به عمو نخوره .. یه وقت دیدن دست به پوست آویزان شده .. (روضه بگم؟) یه تیراندازِ ماهر اگه صد تا تیر هم داشته باشه، تیرِ آخری رو خوب دقت می کنه .. سه تا تیرِ سه شعبه آورده با خودش کربلا .. یه دونه شُ به چشمایِ عباس زد .. یه دونه شو به گلویِ علی اصغر .. تیر آخرِ .. حسین عبدالله رو تو سینه بغل گرفته .. (ابی عبدالله دو تا بچه تو بغلش بال بال زدند .. یکی علی اصغر بود ..) حرمله نشست .. یه نقطه رو نشونه گرفت. گفتن حتماً میخواد بزنه به حسین .. چنان تیر به سینۀ عبدالله .. این بچه به حسین دوخته شد ..
عمو جونم تویِ گودال
دیدم افتادی جون دادی
میونِ این همه نیزه
منم رو سینه ت افتادم ..
سپر میشم برا جسمت
جدا شد از تنم دستم
حلالم کن اگه راهِ
نفس هایِ تو رو بستم ..
چه گودالی، چه جنجالی، چرا عمامه تو بردن؟
خودت که داری جون میدی، برا چی خنجر آوردن؟
هر کی صدا منو میشنوه بگو : حسین ..
____________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
Babolharam Banifateme shab5_1.mp3
3.82M
|⇦•روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید #بنی_فاطمه ✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
|⇦• #قسمت_دوم زمزمه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
خیلی دیره ..
باید زود بیام تویِ گودال عمو
خیلی دیره ..
داره دورِ تو میشه جنجال عمو
خیلی دیره ..
داره خواهرت میره از حال عمو
می رسونم خودم رو ، من می گیرم علم رو
مثلِ عباس قبول کن ، این بازویِ قلم رو
عمو حسین .. حسین جان ...
____________
موهات تو دست بادِ ، زخمات خیلی زیادِ
لبهات خشکه هنوزم ، هیشکی آبت نداده
عمو حسین .. حسین جان ...
خیلی سخته ..
بسوزه با تیر حنجرِ من عمو
خیلی سخته ..
جدا شه رو دستات سرِ من عمو
خیلی سخته ..
ببینه اینو مادرِ من عمو
از اون سخت تر همینه ، که مادرت ببینه
اسبا دارن میانُ ، گودال میشه مدینه
جای نعلا می مونه ، به رویِ پیرهنِ ما
تا قیامت نمیشه ، از هم جدا تن ما
عمو حسین .. حسین جان ...
↫
____________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
۲
⇦• #قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا و روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
اگرچه از میِ لطفت سبو سبو بردم
همیشه از تو ندانسته آبرو بردم
*حضرت صادق علیه السلام فرمود: زینتِ ما باشید نه اینکه باعث آبروبری از این دستگاه باشید*
اگر چه آب به نام تو پاک شد اما
ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم
که گفته است پس از مرگ دستِ من خالیست؟
که من به شوقِ تو در خاک آرزو بردم
لباسِ مشکی من بیرق عزایِ شماست
من این نشان را با خویش کو به کو بردم
غذایِ خانۀ من هم غذایِ حضرتی است
چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم
سیاه بود دلم اشکِ روضه پاکش کرد
*اشک برای امام حسین علیه السلام بامعرفت که ریخته بشه، حضرت فرمود به اندازه بال مگس که چشمت خیس میشه برا عزایِ امام حسین به اندازه کفِ دریاها، ریگ بیابان ها، برگهای درختان ، گناه داشته باشی خدا همه رو یه جا می بخشه ..
سید مهدی بحرالعلوم میگه که برا من سوال بود که چطور میشه آخه یه قطره اشک برا امام حسین این کارو کنه؟ سید مهدی میگه این یه سوال ، یه سوال دیگه هم داشتم میشه کسی تا زنده هست دستش برسه به دستِ ولی خدا امام زمان؟
میگه داشتم می رفتم از نجف به کربلا ، یه نفر به اسم صدام کرد سید مهدی! برگشتم دیدم یه سید جوانیِ گفتم حتماً از طلبه هاست منو اینطور میشناسه، سلام کردم فرمودند که اجازه میدی با هم باشیم تا کربلا؟ گفتم بله ما تنها هستیم . داشتیم می رفتیم عصام از دستم افتاد ، اومدم خم شم عصا رو بردارم، این آقا عصارو برداشت داد بهم ، همچین که دستش به دستم خورد فرمود این اولین سوالت. گفتی میشه دست حجت خدا به دستم برسه؟ به دستت رسید. اما سوال بعدیت که گفتی چرا یه قطره اشک برای ابی عبدالله این همه اعجاز داره؟ سید مهدی میخوام یه داستانی برات بگم این داستان خودش مسئله رو برات حل می کنه.
یه پادشاهی رو حضرت مثال زد یه موقعی با اصحابش رفتن برا شکار ، گم شد این پادشاه تو شکارگاهش. نه اونا پیداش کردن نه این پادشاه اونارو پیدا کرد. حالشم بسیار بد شد، داشت میمرد. از دور یه کلبه ای دید ، یه پیرمرد و یه پیرزن تو این کلبه بودن که تمام هستی شون یه بزی بود از شیرش ارتزاق می کردن. وضع این مردُ که دیدن ، مردِ به خانومش گفتش که خانم هستیمون این حیوانِ ، اما باید اینو سر ببریم. یه غذایی براش درست کنیم جون بگیره. این کارو کردن درست شد از اینجا برگشت. داشت میرفت گفت من فلان جا پادشاهم بیایید یه سری به من بزنید از خجالتتون دربیام. بعد که نشسته بود تعریف می کرد گفت چکار کنم با این پیرمرد، این پیرزن؟ هرکی یه چیزی گفت. یکی گفت امیر یدونه بز داده، گوسفند داده، صد تا بهش بده جبران میشه، یکی گفت نه هزارتا باید بهش بدی، یه وزیری بود دانا، گفت امیر در امانم؟ بله. گفت به نظر من شما از تختت باید بیایی پایین تاجتو بذاری رو سرش ، چون همه هستیشُ اونا خرج تو کردن. حضرت فرمود سید مهدی! جد ما ابی عبدالله همه هستیشُ خرج کرد .. حالا جا نداره خدا به جز خداییش هرآنچه داره به ابی عبدالله بده؟ ..
سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد
چه خیرها که ازین آب شستشو بردم
یتیم بودمُ پرسید هر که از پدرم
به افتخار فقط نام از عمو بردم
وقتی وداع می کرد ، تو وداعِ آخر مخصوصاً چند بار ابی عبدالله فرمود: زینبم حواست به عبدالله باشه. این بچه بی قرارِ .. نکنه یه وقت بیاد تو میدون .. عمۀ سادات دستور ابی عبدالله رو اجرا کرده هر چی مواظبت کرد دید نه حریفش نیست، دستشُ سفت گرفته اما زینب داره بالا تل نگاه می کنه چه خبره، همچین که ابی عبدالله از رو اسب افتاد، تا زینب دست رو سرش گذاشت، این بچه دستشُ از دست عمه رها کرد ..
داد می زنه «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي» یه لحظه از عموم جدا نمی شم .. اومد بالا گودال ، دید بحر بن کعب ملعون شمشیر بالاسر عمو گرفته . فرمود «وَيْلَكَ يَابْنَ الْخَبيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّيَ؟» میخوای عموی منو بکشی؟ مگه عبدلله مرده باشه .. تا شمشیر پایین آورد یه وقت دیدن عبدلله دستشُ جلو آورد .. همچین که شمشیر رسید به استخوانِ دست ، یه مرتبه لحن عوض شد .. دیدن داره داد میزنه وا اماه .. (گرفتی یا نه؟) انگار همه قصه هایی که بابا حسنش براش گفته، یه مرتبه جلو چشمش اومد ..
گردیده بود همدست قنفذ با مغیره
________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
۱
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
این بغض ، رفته رفته گلوگیر می شود
از خودخوری یتیم حرم پیر می شود
*گفت عمه! روضه عبدالله بن الحسن ، همۀ روضه یه طرف ، اینکه عاشورا تو زودتر میاره و اذیتت می کنه یه طرف. این روضه ها برای روزِ عاشوراست. روضۀ گودالِ .. اما وسط دهه عبدالله بن الحسن دوباره دلتُ می بره . گفت عمه :*
دور و برش شلوغ شد، عمه نگاه کن
انگار خوابِ سرخ تو تعبیر می شود
*از صبح داره می بینه ، این نانجیبارو خوب شناخته ، گفت عمه :*
این شمر نیست که خنجر کشیده است؟
دارد به قتلگاه سرازیر می شود
بی تاب و خسته تشنه جگر سوخته ، غریب
مجروحِ نیشِ نیزه و شمشیر می شود
*چی دیده عبدالله که داره اینو میگه؟*
راضی نشو عموی مرا زجرکش کنن
دستم اگر رها نکنی دیر می شود
*بچه داره می بینه، دورِ عمو حلقه زدن، بعضیا قربۀ الی الله .. یه عده دارن سنگ میزنن .. فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ .. یه عده دارن شمشیر می زنن .. وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ .. اما این منظره رو که دید، دیگه عبدالله نتونست طاقت بیاره .. دید پیرمردا از اسب پیاده میشن قربۀ الی الله میان با عصا به بدنِ عمو ...*
راضی نشو عموی مرا زجرکش کنن
دستم اگر رها نکنی دیر می شود
دیدید عمه ، که افتاد عمویِ من
دستش کشید و رفت خودشو رسوند گفت نزن بی حیا .. نزن .. با رفتن عبدالله پشت سرش حرم به هیاهو درآمده .. یه وقت دیدن همه اهل خیام میگن واحسنا ..*
لشکر ز چهارسو به تکاپو درآمده
از لابلایِ اسب سواران رسید و دید
تکیه به نیزه داده به زانو درآمده
*این روضه برای عاشوراست یه لحظه دیدن ابی عبدالله تکیه به یه نیزه شکسته داده .. یه نانجیبی گفت حسین! تو هنوز زنده ای؟ ببین دارن میرن سمت خیمه ها .. میگن ابی عبدالله به این نیزه شکسته خودشُ تکیه داد ، قدری خودش بالا آورد ، فرمود نانجیبا من هنوز زنده ام .. اول بیایید کار حسینُ تموم کنید .. جلو چشم من تو خیمه ها نرید ..*
یک گله گرگ دید برایِ دریدنش
دندان به هم فشرده ز هر سو درآمده
سر نیزه ای که رفته ازین سوی پهلویش
زیر فشار از آن سوی پهلو درآمده
*حالا هر کی میخواد آروم باشه، باشه. از حال رفته .. پا به زمین می کشد ولی ..*
وقت نزول تیغ به جای سپر همه
دیدند بینِ معرکه بازو درآمده
تا بازویِ قلم شده آویز پوست شد
از تیر حرمله گلویش نذر دوست شد
*تا حالا که بازو رو قطع کردن می گفت وا اماه .. اما یه وقت نانجیب خدا لعنت کنه حرمله رو ، همه جا تو همه مقاتل نوشتن قاتلِ عبدالله بن الحسن هم حرملۀ نانجیب بوده. خدا عذابشُ زیاد کنه . سخت تر از این اینه که دوباره ، یه بار تو میدون خونِ گلوی علی رو صورت ابی عبدالله بود .. زینب پشت خیمه ها این خونهارو پاک می کرد .. اما دیگه تو گودال کسی نمی تونه بیاد .. بچه رو سینۀ عموِ .. نانجیب با تیر سه شعبه زد عبدالله رو به بدنِ عمو دوخت .. خون رو صورت حسین پاشید .. عمه سادات دنبال عبدالله دوید تا گودال. گاهی اوقات چادر زیر پای زینب می پیچید. میون دشمن هی روی زمین می افتاد. واحسنا .. وامحمدا .. واعلیا .. وا اماه .. هی به سر می زنه .. ان شاالله دیگه اینجارو زینب ندیده باشه .. آخه کسی نیومد این بچه رو از سینه عمو جدا کنه .. (کجارو میگی؟) وقتی که اون ده نانجیب اسبهارو نعل تازه زدن .. اسبارو روانه گودال کردن .. آی حسین ...*
شب امام حسنِ هر چقدر کار باهاش داری دستِ گداییتُ بالا بیار .. امشب اینطور ناله بزن .. یا حسن و یا حسین ...
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
۳
Babolharam Taheri shab5.mp3
3.36M
⇦• #قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا و روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔴 ۱
Babolharam Taheri shab5_3.mp3
3.04M
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔴 ۳
Babolharam Taheri shab5_2.mp3
1.29M
|⇦• #قسمت_دوم زمزمه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔴 ۲
.
#حضرت_عبدالله_شعرروضه
#واحد وسط
تکرار " یا حسن یا حسین "
از اواسط روضه مکشوف است دقت شود
تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است
پس حسینیه ما صحن و سرای حسن است
نهضت کرب و بلا تحت لوای حسن است
گریهی این دهه روزیش به پای حسن است
کربلا آمده اند این دو به امضای حسن
هرچه داریم به قربان پسرهای حسن
نوبت نوکری ساحت عبدالله است
رحمت الله همان رحمت عبدالله است
صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است
ذکر لبها مددی حضرت عبدالله است
یازده ساله، ولی حافظ قرآن است این
به سکوتش منگر غرش طوفان است این
کربلایی مدنی بوده از اول نسبش
این حسن زاده حسین است فقط روی لبش
در حرم عبد حسین است همیشه لقبش
نوجوانی علی زنده شده از ادبش
این چه شانیست که هنگام بیانش شده است
جان ناموس خدا حافظ جانش شده است
باز انگار حسن دست به دست زهراست
تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست
بازهم حرف علی شد سر نامش دعواست
ریسمان خنجر کُند است و به مقتل غوغاست
کوچهی سنگی و گودال به هم پیوستند
قنفذ و شمر در این فاجعهها هم دستند
روی تل بود دلش در وسط میدان بود
به رویش گرچه نیاورد، ولی گریان بود
عمه هم مثل خودش بی رمق و حیران بود
همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود
ناگهان دست کشید و سوی میدان آمد
به سرش میزد و با ذکر عموجان آمد
آمد و دید که غوغا شده دور پدرش
یک نفر نیزه فرو کرده میان کمرش
یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش
یک نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش
ولی الله تنش زیر لگدها مانده
نیزه بدقلقی در دهنش جا مانده
حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و
زینت دوش نبی زینت گودال شد و
آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد و
تن پاکش وسط هلهله پامال شد و
یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت
خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت
دست خود را سپر بی کسی آقا کرد
زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد
پلک خون بسته خود را به چه زحمت وا کرد
وخودش را بغل زخم عمویش جا کرد
گفت: هرچند عمو زخمی و درهم شده ام
باز صد شکر فدایی امامم شده ام
#شب_پنجم_محرم
#شب_ششم_محرم
.