#امامشناسی۲۴
#سلاح
#برگیک
تشويش مثل عنکبوتي بر سينهي رجاء تار تنيده بود. بيخ گلويش در فشار بود. روي زبانش دايم کلمهاي سر ميخورد و به ته حلقش ميچسبيد: «سلاح!»
برگشت به امام رضا (ع) خوب خيره شد و به خودش گفت: «کدام سلاح؟ نکند او ميان بار خود سلاح حمل ميکند تا روز مبادا مردم را بر ما بشوراند!» دل آشوبتر از پيش برخاست.
- اما نه... بار او را چند دفعه وارسي کرديم. پس کجاست؟
با ادبي ساختگي نزد او رفت. امام به او اعتنايي نکرد. او از امام شنيده بود که: «بر شما باد که به سلاح پيامبران باشيد!» و ميخواست بپرسد: «کدام سلاح؟ مگر شما سلاحي داريد که ما آن را نميبينيم؟»
رجاء پرسيد: «اي پسر پيامبر! سلاح انبياء چيست؟»
امام بيدرنگ گفت: «نيايش!»
رجاء وارفت. گويي در چهار ستون بدنش شکافهاي عميقي پديدار شد. او سست و دمغ برگشت و از دور خيره شد به امام.
امام سر به سجدهاي طولاني برده بود....
💙🔷🦋
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊