هدایت شده از بهشت ثامن الائمه (ع)
🕊کبوتری که آزاد شد.
کبوتری سفید و چاق روی ریسه، نشسته بود. حتی تکان هم نمی خورد. اولین شب قدر بود و خادمها از ظهر فرشها را کف صحن پهن کرده بودند.
روی یکی از فرشها، روبه روی همان ریسهای که کبوتر نشسته بود، نشستم.
دعای جوشن کبیر را از مفاتیح پیدا کردم.
صحن انقلاب از جمعیت لبریز بود. کتابهای آبی حرم دست به دست بین زائرها میچرخید و (خلصنا من نار یا رب) بود که از در و دیوار حرم، بالا میرفت.
دعای جوشن با صد فراز خوانده شد و کبوتر سفید هنوز چشم در چشم گنبد نشسته بود.
ناراحت شدم که شب قدر، در حرم امامرضا، جای توبه و دعا فکرم روی یک کبوتر متمرکز مانده.
خادمی با دستهی جارو سراغ ریسه رفت. ریسه را تکان داد اما کبوتر فقط بال زد و دوباره تکان نخورد.
اینجا بود که فهمیدم فقط فکر من درگیر کبوتر نیست. هرکس آن شب به گنبد صحن انقلاب نگاه میکرد، کبوتر را میدید و شاید به اینکه چرا کبوتر این همه ساعت یک جا نشسته، فکر میکرد.
مداحی، سخنرانی و مراسم قرآن به سر هم تمام شد. پنج، شش ساعت بود که کبوتر نشسته بود.
سحر شب قدر از راه میرسید، مراسم تمام شده بود و زائرها بر خوردن سحری از حرم بیرون میرفتند.
کبوتر شروع کرد به بال زدن. پاهای کبوتر به ریسهها گیر کرده بود.
تمام این پنج ساعت او برای آزادی از بند، چشم در چشم گنبد نشسته بود.
چادر نمازم را توی کیف گذاشتم و آمادهی رفتن شدم. چشمم هنوز به کبوتر بود. بی وقفه بال میزد. آنقدر بال زد که پایش از ریسه باز شد و رفت.
هرکس توی صحن مانده بود، چشمش به کبوتر بود. کبوتر چندباری دور گنبد چرخید. بعد روی گنبد نشست و دیر زمانی تکان نخورد.
ایامی بود که شهید حججی تازه شهید شده بود و شنیده بودم که چندی قبل از شهادت به حرم آمده بود.
برای جدا شدن از ریسههای دنیا به امام مهربانی التماس کرده بود و زمانی نه چندان دراز خبر پروازش، چشم همه را باز کرده بود.
این کبوتر و التماسش برای آزادی بهترین خاطرهای بود که از شب قدر حرم برایم ماند. شاید این چند سحر #فرصت_آخر باشد که به مقصد برسیم.
🌸 به قلم یکی از اعضای کانال بهشتثامنالائمه
💐شما هم میتوانید خاطراتتان را برای ما ارسال کنید. (خاطرات خادمیها، اردوها، مشهد، امام رضا، شب قدر، هیات و...)
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
#موسسه_فرهنگی_تربیتی_دختران_بهشت_ثامن_الائمه
🆔 @beheshtesamen