الهم صل علی محمد وآل محمد:
⚜ ذکر صالحین ⚜
🔴شاکر و صابر
🔸حضرت ایوب را نماد صبر میدانیم.
اما ایشان یکجا از شیطان به خدا شکایت میکند: به یاد آر بنده ما ایوب را آنزمان که پروردگار خود را ندا داد که شیطان مرا دچار عذاب وگرفتاری نموده
📚سوره مبارکه صاد آیه ۴۱
ایوب نبی از چه چیزی خسته شد و زبان به شکایت گشود؟ امام صادق(ع) پاسخ این سوال را در روایتی داده اند:شیطان به خدا گفت، چون به ایوب نعمتهای زیادی عطا کرده ای او شاکر است. خداوند برای اینکه به همه عبودیت و اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکی یکی گرفت تا دچار به ابتلا و بیماری شود. تا آن زمان ایوب نبی شاکر بود اما پس از آن به مقام صبر میرسد.
نکته جالب اینجاست که ایوب نبی از یک حرف آزرده خاطر شد، وقتی در بیماری سخت بود، علمای بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: ای ایوب چه گناهی کرده ای که خداوند تو را اینگونه عذاب کرده است؟ این زخم زبان علمای بنی اسرائیل باعث شد ایوب نبی رنجیده شود. او در اوج نعمت، شاکر بود و امتحان شد...و در اوج سختی و از دست دادن نعمت صابر بود و امتحان شد...خدا در هر حال بندگانش را امتحان میکند
📚علل الشرایع ج ۱
📚#یڪ_داستان_یڪ_پند
در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
الهم صل علی محمد وآل محمد:
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
#طنز
پدری توی بیمارستان نفسهای آخرشو میکشید و سه تا پسرهاش بالای سرش بودند
رو کرد به پسر اولی و گفت : رستوران ها مال تو
رو کرد به پسر دومی و گفت : 4 تا هتل هم مال تو
به پسر آخری هم گفت : عزیزم سوپر مارکت ها هم مال تو. و از دنیا رفت
سه تا پسر شروع کردن به گریه و زاری
دکتر که شاهد ماجرا بود گفت :
صبر داشته باشید فردا پس فردا سرتون به املاکتون گرم میشه و داغتون یادتون میره ،ولی هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنین و براش فاتحه و خیرات کنین .
سه تا پسر گفتن : کدوم ملک ؟ کدوم هتل ؟ آقای دکتر پدرمون با نیسان آب معدنی میفروخت کاراشو تقسیم کرد
✨﷽✨
🌼دیدار دانشجوی مشروبخوار با آیت الله بهجت(ره)
✍وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…در حالی که بقیه رو تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم:"میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره؟ تو که میدونی چقدر گند زدی…!”
خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن…
دم در سرم رو پایین انداخته بودم، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید حمید! حاج آقا باشماست." دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…درگوشم گفتن:
🔺- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی
#برای_دیگران_ارسال_کنید
🌺 نشر پیام صدقه جاریه است 🌺
#اللہمعجللولیڪالفرج❤
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
هدایت شده از 📌نبرد آخر(حوادث آخرالزّمان )
#استغفار
🔶رسول اکرم صلیاللهعلیهواله :
هر کس زیاد استغفار کند، خداوند گِرِه غمهای او را بگشاید و از هر تنگنایی بیرونش بَرَد و از آنجا که گمانش را هم نمی برد، روزیش رساند.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
@YekJoreMarefat
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
15(1).mp3
8.08M
#سبک_زندگی_شاد ۱۵
آدمای صبور، عموماً شادترند!
چــرا؟
🔮صبر، یه کیمیاست برای افزایشِ وسعت و ظرفیتِ روح!
هر چی روح بزرگتر میشه؛
سطح غمهاش کمتر، و شادی هاش بیشتر میشه.
@Ostad_Shojae
💕 داستان کوتاه
#بسیار_آموزنده
بخوانیم، در حوزه عمل خود بکار بندیم و انتشار دهیم.
"علت موفقیت"
خاطره ای از "صمدعلی سالکی زاده" سفیر سابق ایران در فرانسه.
پاییز سال 1373 در هفته اول ورود به "پاریس" در "فروشگاه زنجیره ای" Auchane (شبیه فروشگاه های شهروند خودمان) در مرکز خرید بزرگ و معروف چهار فصل ( quatre tepmps Les) در محله لادفانس پاریس، پس از خرید رفتم سر صندوق.
بیش از 40 "صندوق" داشت و بیشترشان "شلوغ" بودند، لذا صندوقی را که "خلوت تر" بود انتخاب کردم و در صف ایستادم.
همان طور که در صف بودم و اطراف را ورانداز میکردم احساس کردم اطرافیان به طور "نامتعارفی" به من نگاه می کنند.
از آنجا که همواره آدم مرتبی بودم "متعجب شدم" و برای احتیاط سروپای خودم را ورانداز کردم و خوشبختانه عیب و ایراد محسوسی پیدا نکردم!
در این مدت چند نفری هم پشت سر من به صف اضافه شده بودند ولی کمی "کلافه" به نظر می رسیدند.
چند دقیقه که گذشت "خانم جوانی" از آخر صف آمد و بدون اینکه خم به ابرو بیاورد راست و مستقیم جلوتر از من خودش را در "صف" جا زد!
اول خواستم با تذکر کوچکی او را "متوجه اشتباهش" بکنم، ولی به رسم اینکه خانم ها مقدم هستند، "خویشتنداری کردم" و البته از این گذشت و ایثار، کلی هم به خود بالیدم!
همان طور که به صندوق نزدیکتر می شدم، توجهم به "نوشته ها و تابلوهایی" که بالای سر صندوقدار نصب بود، جلب شد.
نوشته ها شامل اطلاع رسانی های مختلفی بودند، از تبلیغ برخی کالاها تا تخفیف برخی دیگر و...
تا اینکه جمله روی یکی از تابلوها توجهم را جلب و مرا برای لحظاتی "میخکوب" کرد.
روی آن تابلو نوشته بود:
"در این صندوق اولویت با کهنسالان و خانمهای باردار است."
من که تازه متوجه "علت" نگاههای تعجب آمیز اطرافیان شده بودم؛ بلافاصله به خودم آمدم و با عبارت ببخشیدی توام با یک لبخند از آن صف بیرون زدم و دنبال "صندوق دیگری" گشتم.
همان نزدیکی ها دو سه تا صندوق دیگر دیدم که از بقیه خلوت تر بودند.
تا خواستم خودم را به آنها برسانم دوباره شک کرده و از "اشتباه قبلی" درس گرفتم و اول رفتم تابلوهای بالای صندوق را خواندم و دیدم نوشته است: "صندوق سریع، ویژه مشتریانی که کمتر از 10 قلم خرید کرده اند! "
من که خریدم بیشتر از اینها بود لاجرم یکی از صندوقهای معمولی را انتخاب و با "رضایت کامل،" در صف آن ایستادم.
همان طور که در صف بودم احساس کردم صف های صندوقهای سمت راست و چپ انگار سریع تر از صف صندوق ما حرکت می کند. فکر کردم شاید صندوقی که من در صف آن ایستاده ام "خراب شده" است و باید صبر کرد تا سرصندوقدار ناظر (سوپروایزر) بیاید و مشکل را حل کند. اما دیدم صندوق دارد کار می کند و مشکلی نیست...
وقتی بالاخره نوبت من شد و رسیدم جلو دیدم به گردن صندوقدار جوان یک نوشته آویزان است که روی آن نوشته است:
"صندوقدار تازه کار و مبتدی( کارآموز)، از صبر و حوصله مشتریان عزیز ممنونیم."
"" این سه نکته متوالی، مرا یاد "اصل کرامت انسانی" انداخت و به "درایت مدیر فروشگاه" احسنت گفتم...
"رفاه حال همه مشتریان" را در نظر گرفته و آنجا که نقصانی در "ارائه خدمات" وجود داشت، قبل از اینکه کسی "علت کندی" کار صندوق را بپرسد او پیشاپیش خود را "مسئول" دانسته و به عنوان "وظیفه پاسخگویی،" علت آن را توضیح داده است.
در این صورت، مشتریانی که "بیش از حد معمول" وقت شان در صف صندوق تلف می شد، نه با "عصبانیت و فشار روحی روانی" و اعتراض، بلکه با "رضایت و قدرشناسی" صندوق را ترک می کردند و آن صندوقدار تازه کار نیز بدون هیچ اضطراب و فشار و یا احساس خجالت به آرامی کارش را انجام می داد...
از همه "مهم تر" اینکه:
* عامه مردم از طریق "فرهنگ سازی،" تحمل و مدارا و صبر و حوصله را می آموختند و به آن عادت می کردند.*
الهم صل علی محمد وآل محمد:
🌺🌺🌺🌺
ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ" ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ" ﻣﻐﺰ "ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ، ""ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ"" ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ """ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ """ﺑﺎﺷﺪ.
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ""ﻣﻐﺰ"" ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ
""ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻧﺸان "" ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ.......
بهترین جوابها .....
بهترین جواب بدگویی:سکوت
بهترین جواب خشم :صبر
بهترین جواب درد:تحمل
بهترین جواب تنهایی:تلاش
بهترین جواب سختی:توکل
بهترین جواب خوبی:تشکر
بهترین جواب زندگی:قناعت
بهترین جواب شکست:امیدواری....
تقدیم به بهترین ها....
برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی..
هدایت شده از مَهدویّت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ_مهدوی
⭕️چگونه از علم امام زمان علیه السلام بهره ببریم ؟!
👤 استاد معاونیان
#مهدویت
#امام_زمان
🔶برای دیگران هم ارسال کنید
╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮
🆔 @mahdaviyatfarhang❣
╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
هدایت شده از آرشیو مباحث استاد شجاعی
کارگاه عزت نفس 28.mp3
10.23M
#کارگاه_عزت_نفس ۲۸
🌟محبوبِ اهلِ آسمان خواهی شد اگر؛
در مشکلات و مصائب، از دو سلاح #شکر و #صبر جدا نشده، و به #ناشکری و #ناامیدی ، تن ندهی!
@Ostad_Shojae
15(1).mp3
8.08M
#سبک_زندگی_شاد ۱۵
آدمای صبور، عموماً شادترند!
چــرا؟
🔮صبر، یه کیمیاست برای افزایشِ وسعت و ظرفیتِ روح!
هر چی روح بزرگتر میشه؛
سطح غمهاش کمتر، و شادی هاش بیشتر میشه.
@Ostad_Shojae
سلام امام زمانی ها
دوفایل صوتی بالا به همراه مطالب دیگه که بعداً ارسال می شود برای مسابقه آذرماه انتخاب شده.گوش داده واماده شوید.
♻️🔸♻️🔸♻️🔸♻️🔸♻️
💫امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
🔥شیطان گفته همه مردم در قبضه حکومت من هستند جز 5 نفر :
🌿کسی که با نیت صحیح در هر
کاری بر خدا توکل کند.
🌿آنکه شبانه روز به هنگام ثواب و
خطا بسیار یاد خدا باشد.
🌿 کسی که هرچه برای خود
می پسندد برای دیگران هم بپسندد.
🌿آنکه به هنگام مصیبت صبر کند.
🌿 کسی که به قسمت الهی راضی
باشد و غم روزی نخورد.
📚 نصایح صفحه ۲۲۵
برکت و روزی:
💠 #اطعام
🔸 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
روزیِ کسی که دیگران را اطعام میکند، بسیار سریع به او میرسد.
📚 البرقی/ح1533
✍🏼 مهمانی دادن یکی از آداب پسندیده است که ادیان آسمانی نیز بسیار بر آن تأکید دارند. بخصوص اگر مهمان، شخصی فقیر باشد.
این عمل هم موجب نزدیک شدن دلهای مومنان به یکدیگر میشود و هم شادی فقرا و رضایت خداوند را به دنبال دارد.
📌اگر توهین هم کردن بهت، جا نزن!
✍🏻آیت الله بهجت(رحمت الله علیه):
💠اگر در راه حضرت صاحب الزَّمان (عج) باشیم، چنانچه به ما بد و ناسزا هم بگویند و یا مسخره نمایند، نباید ناراحت شویم، بلکه همچنان باید در راه حق و حقیقت ثابتقدم و استوار بوده و در ناملایمات صبر و استقامت داشته باشیم.
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۱۰۳
#برای_دیگران_ارسال_کنید
🌺 نشر پیام صدقه جاریه است 🌺
#اللہمعجللولیڪالفرج❤
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
الهم صل علی محمد وآل محمد:
داستان تشرفات
#گلایه_حضرت_ولیعصر_عج_از_مرد_عطار
✍یک عارفی بود که مغازه عطاری داشت. رفت خدمت شیخ رجبعلی خیاط گفت دیگه به اینجام رسیده میخام آقام رو ببینم
شیخ یه نگاش کرد دید اهل دله..
شیخ فرمود فلانی چهل شب شبی صدبار این آیه را بخوان «رب ادخلنی مدخل صدق….»
شب چهلم آقایت را می بینی…
عارف میگه رفتم چهل شب شبی صدبار این ایه رو خوندم. چهل شب گذشت و شب چهلم خبری نشد.
همه خوابیدیم. نصف شب دیدم صدام میکنن از خواب بیدار شدم دیدم این صدا رو زن و بچه نمیشنون اومدم توی کوچه دیدم اقا حجت ابن الحسن توی کوچه ایستادن اما پوشیه زده و به نورش کل کوچه روشنه.
حضرت فرمود: فلانی تو فکر میکنی ما بچه های مادرمون زهرا (س) را نمیتونیم غذا بدیم؟
حضرت این را فرمود و رفت.
گفتم:عجب بعد چهل روز و چهل شب در به دری و ذکر و یک عمر دنبال آقا بودن امشب هم که آقا را دیدیم آقا اینکارو با ما کرد.
صبح اومد محضر شیخ رجبعلی خیاط و ماجرا را تعریف کرد.
شیخ گفت:میدونی علت چیه؟؟
گفتم:نه!!
شیخ گفت:عطار یادته دیروز صبح یه بچه یتیم علویه سید اومد در مغازه ات گفت مادرم خواسته یه صابون بدید بچه ها رو بشورم بعدا پولش را میارم و تو از جای دیگری ناراحت بودی یه داد زدی سر این بچه و گفتی:
برو بینم بابا…مادر تو هم فقط مغازه ما رو بلده ….
دل اون بچه سید رو شکستی..
و این بود که آقا هم شب بهت فرمود: فلانی تو فکر میکنی ما بچه های مادرمون زهرا (س) را نمی تونیم غذا بدیم. .. .
حواسمون به رفتارا و کارامون باشه که آقا حواسش به رفتارو کارامون هست..
•┈┈••❥•🌺•❥••┈┈•
یک جرعه معرفت:
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 #شکر، موجب ازدیاد و فراوانی نعمتها است و اگر شکر نکردیم، خبری از ازدیاد نیست. لذا اگر دیدیم ازدیاد نیست، شک نکنیم و بدانیم که شکر نیست.
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ پاسخ به شبهه مهم زمان #اغتشاشات
✅ چرا نیروهای امنیتی #وزارت_اطلاعات و #اطلاعات_سپاه که ادعا دارند همه چیز را زیر نظر دارند ، همه اغتشاش گران را دستگیر نمی کنند تا غائله تمام شود ؟
🌀 این 10 دقیقه را خوب تماشا کنید تا جواب این شبهه #مهم را بگیرید
🎤 پاسخ #استاد_احسان_عبادی به این سوال
👈 کار مامور امنیتی ، با مامور انتظامی فرق دارد !
👈 تا دستگیر نشدن سر پل عملیاتی ، صبر استراتژیک مهمترین کار است
#لبیک_یا_خامنه_ای
🔰سیاست همراه دیانت🔰
http://eitaa.com/joinchat/4235001869C41c082b340
🌸🍃مهربان ترین پدر🍃🌸
#سلام_صبحگاهی
✨ سلام پدر مهربانم﷽✨
سلام تنهاترین سنگ صبورم ...
قلمم بغض میکند تا مینویسمت!
پس تو کجایی؟
پُر از بهانهام برای گریستن و فریاد زدن،
پر از حرفهای ناگفتهام
حرفهایی که هر روز از ندیدنت
گِلهها دارند؛
اما با همهی این دلتنگیها
چه زیبا و دلنشین است
که هر روز با شما درد و دل میکنم.
اَلسَّلامُ عَلَيْكمَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🍁🍁 روزمون رو با سلام محضر یگانه روزگار، امام عزیزمون شروع کردیم و در پناهشون دعای عهد را زمزمه کردیم و در دعای روز پنج شنبه ۵ حاجت از خداوند طلب میکنیم و در زیارت امروز از امام حسن عسکری ع) یاری میطلبیم تا روزمون رو پر از برکت و ارامش قرار دهند انشالله .🍁🍁