#ازسفیر ابلیس تاسفیر پاکی
راستشو بخوای من قبلا اصلا دعا کردنو قبول نداشتم.یعنی اعتقاد نداشتم بهش...
نمیدونم چجوری بهتون اینو توضیح بدم...
خیلی سخته...
ببین من میدونستم دعا اثر داره ها...اما زیاد حوصله دعا کردن نداشتم.
یه جورایی میگفتم
دعا واسه موقع هایی هستش که دیگه خیلی کارت گیره....
کلا باورام نسبت به دعا اینجوری بود
قدرتشو باور نداشتم...
من بیشتر تو کار معامله با خدا بودم...
یعنی مثال میگفتم خدایا من گناه نمیکنم تو هم فلان کارو کن...
من فکر میکردم دعا واسه جاهایی هستش دیگه خیلی زندگی سخت شده...
نمیدونستم تو چیزای خیلی ساده هم آدم میتونه دعا و توسل کنه و نتیجه بگیره...
من جدیدا دعا که میکنم خیلی حسن ظن دارم.
باورتون نمیشه...
مطمئنم خدا بهم میدش.
من قبلا اینجوری نبودم...
جدیدا اینجوری شدم.
قدرت دعارو باور کردم...
معتقدم اگه کسی قدرت دعارو بدونه و باورش کنه همیشه ازش نتیجه میگیره...
میدونی چی خیلی جالبه؟
این جالبه که خدا به اندازه باورت باهاته دوست دارم اینو ده میلیون بار بگم...
خیلی مهمه...خیلی...
بگی خدا میتونه...میتونه...
من قبلا فکر میکردم قانع کردن خدا کار خیلی مشکلیه...
این باور مسخره رو تا همین چند سال پیشم داشتم...
حس میکردم اگه یه چیزی از خدا میخوای باید کلی براش توضیح بدی و کلی حرص بخوری و داد
بکشی تا در انتها خدا یا راضی بشه یا رحم کنه و بعدا خواستمو اجابت کنه....
متاسفانه این باور غلط خیلی ریشه ای در من بود...
دلیلشم این بود که اطرافیانم خیلی سخت یه چیزی رو میپذیرفتن....
من نا خوداگاه فکر میکردم خدا هم همینه...
شاید اگه آدمای عاقل زیاد میدیدم این تصور درمورد خدا در من شکل نمیگرفت...
اما خدارو شکر این روزا خدارو خیلی عاقل و منطقی میبینم و دیگه فکر نمیکنم خدا لجبازه و منطق
نداره...
این خدا نبود...
در واقع بت ذهنی من بود که شکستمش..
شکستن این بت ذهنی کار همچین ساده ای هم نبود...
میدونی چیه...
دلیلش به کودکی خودم بر میگرده
خیلی سخته کسی نباشه که بفهمه چی میگی....
بخاطر همین اتوماتیک شرطی شده بودم و حس میکردم خدا هم نمیفهمه چی میگم...
خنده دار به نظر میاد ... اما یکی از دلایلی که همیشه برای خدا کلی توضیح میدادم و جونم به لب
میرسید تا خدارو قانع کنم همین بود.
تازه؟
خیلی وقتا با خدا رو به رو نمیشدم...
میگفتم : این خدا منو نمیفهمه...منطق نداره...سخت گیره....قانع نمیشه...جواب نمیده...باید پدرت
در بیاد تا متوجه بشه...
و از این فکرا...
میگفتم خدا منو نمیفهمه...
اما این خدا نبود که منو نمیفهمید...
نه...
این من بودم که خودمو نمیفهمیدم...
اما میگفتم خدا نمیفهمه...
کسی که خودش خودشو نفهمه حس میکنه خدا هم نمیفهمتش...
کسی که خودش خودشو بفهمه براش مهم نیست دیگران بفهمنش یا نه...چون میگه : خدا که منو
میفهمه.همین کافیه...
خدا برام کافیه...
خدا همه کار ازش بر میاد اگه بگم خدایا تو شاهد زندگیم بودی و دیدی...همین حرف برای خدا
کافیه.نیازی هم نیست بشینی چهار ساعت برا خدا توضیح بدی...خدا میفهمه چی میگی...نمیذاره
اتفاقی برات بیوفته.
جبران میشه...
همه چی جبران میشه...تو جبران نمیکنی...بلکه خدا برات جبران میکنه...تو فقط حرکت میکنی و خدا بهت میگه بیا عزیزم و
مسیر برات باز میشه.مسیر رو طی میکنی و خوشبخت میشی..
خدا وسط راه رهات نمیکنه.
تو بنده برگزیده خدا هستی...
این همه اسباب رو فراهم کرد
فکر نکن وسط راه تنهات میذاره.
از تو هزار فرشته مراقبت میکنن...
چون قراره به زودی کارهای بزرگی انجام بدی...اون کارو فقط تو میتونی انجام بدی پس تو دست
خدایی...
خدا مهره ارزشمندی مثل تورو از دست نمیده...
مهم نیست این حرفارو قبول کنی یا نکنی...مهم اینه خدا بهت نظر کرده ... همین کافیه.اگه بدونی
خدا چقدر دوست داره هیچوقت فکرت اینور اونور نمیرفت...
شاید خودت اینو باور نکنی...
بازم مهم نیست...
خدا تورو خیلی دوست داره...
اگه دوست نداشت اینجا نبودی...
خدا ازت میخواد ادامه بدی...
هر اتفاقی هم بیوفته خدا خیلی راحت...بدون اینکه تو سختی و مشقت بیوفتی خوب میکنه...