eitaa logo
🌹 معرفت افزایی مهدوی 🌹
66 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
100 فایل
💚السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی 💚 مطالب کانال جهت افزایش معرفت نسبت به مولای غریبمان آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و راهکارهایی جهت رضایت و زمینه سازی برای ظهور آن حضرت می باشد. کپی مطالب با ذکر صلوات جهت تعجیل در فرج ، آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼 ؛ ▪️ رجبعلی خیاط می‌گوید: «اگر چای را برای رضای خدا بنوشی، نوری می‌شود در وجود تو....» پس گوارای وجودتان باد چای روضه، که می‌شود نور علی نور… مخصوصاً اگر بدانی مهدی فاطمه شاید در آن مجلس نشسته و چای هم نوشیده است...
📌 ؛ ▪️ قسم به بغض‌های شکسته‌شده در دل چاه… قسم به حال و روز حسن در میان کوچه‌ها… قسم به سکوتِ پر از حرفِ علی... که ما محتاج آمدنت هستیم… برگرد... 🏴 سال‌روز شهادت بانوی دو عالَم، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بر فرزند عزیزش آقا صاحب‌الزّمان و تمام دوستداران اهل بیت، تسلیت باد. ▫️
🖼 ؛ 🔸 رفاقت همین است همین که با هم مسیر انتظار را هموار کنیم و با هم یک شب جمعه میهمان حسین (علیه‌السلام) شویم رفاقت‌های تو چقدر رنگ خدا دارد؟ 📎
🖼   ؛ ▫️ گنبد و گلدسته و صحن و سرا... و چهار گنبد که همچون خورشید می‌درخشند و دسته‌دسته زائر که اذن دخول می‌خوانند و وارد می‌شوند برای عرض ارادت... اشتباه نکن! خیال نیست. با چشمِ دل که ببینی، آن‌روز خیلی هم دور نیست. مهدی می‌آید و تمام آرزوهایمان برای بقیع برآورده می‌شود. 🏴 هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه مظلوم بقیع تسلیت باد.
🖼 ؛   📌 سخت‌کوشی... 🔸 در اداره، به سخت‌کوشی معروف بود. برای پیشرفت و رسیدن به ریاست، شب و روز نمی‌شناخت. اما وقتی از او خواستند که قدمی برای امام زمان بردارد، وقت نداشت! حتی به اندازهٔ نوشتن یک متن کوتاه! کارهای مهم‌تری بود که باید به آن‌ها می‌رسید! ▫️ کان یُعرف بشخص کادح فی المکتب و بین زملاءه. کان یحاول لیلا و نهارا لیصبح رئيسا  فی المکتب و یتطوّر فی حیاته. لمّا طُلب منه أن يخطو خطوة لإمام زمانه، كان مشغولا! و لم يكن لديه وقت حتى لكتابة نص قصير! لأن لديه أمور أهم بكثير ليفعله! 👤 او هم خودش را می‌دانست! هو کان مِن الذین یعتبرون أنفسهم مِن المنتظرین!
🖼 ؛ 📌 ...بَرِئْتُ اِلَي اللهِ... ▫️ دیر آمد، ولی آمد. سر‌به‌زیر و شرمسار. تا حالا کسی فرمانده لشکر را این‌چنین ندیده بود. امام حسین بغلش کرد. حر، بی‌تاب پرواز شد. می‌دانست پرواز، پَر نمی‌خواهد، دل می‌خواهد. ▪️ سوریه‌رفتن پول نمی‌خواست، جگر می‌خواست. رفتنش، مشق عشق بود تا به صاحب‌الزمان بگویند: می‌توانی روی ما حساب کنی، آقا‌جان! #⃣ ۴ ؛
🖼 📌 به یاد پدرش... ▫️ گویی حسن مجتبی هم در کربلا حضور داشت.‌ وقتی همه عبدالله را دیدند که برای یاری امام زمانش به میدان رفت، یاد پدرش در جنگ جمل افتادند... 🏴 پنجم
🖼 ؛ 📌 ...الْمَقامَ الْمَحْمُودَ... ▪️ کسی باور نمی‌کرد شیری که در میانهٔ میدان رجز می‌خواند، «حبیب‌بن مظاهر» باشد؛ چنان در کهنسالی شمشیر می‌زد که دشمن را متحیر کرده بود. چند نفر از مدعیان را به خاک و خون کشید و چه زیبا محاسن سیپدش، با خونش خضاب شد. ▫️ جوان بسیجی با شوخی به او گفت: پدر جان! چرا موها و محاسنت رو رنگ سیاه کردی؟ آخه جبهه جای این کاراست؟ خندید و گفت‌: نمی‌خوام فرمانده فکر کنه من پیر شدم و منو نبره عملیات. نمی‌خوام از قافلهٔ شهدا جا بمونم. #⃣ ۵ ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
🖼 ؛ 📌 ...اِنّي اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ... ▫️ حرامی شمشیر را بالا برد؛ عبدالله خردسال، خودش را از دست عمه رهانید و به موقع رسید. عبدالله روی سینه ارباب، پرپر شد. ▪️ شاه پیام داد: بر ضد امام خمینی حرف بزن تا اعدامت نکنم! طیب گفت: سلام من را به خمینی برسانید و بگویید خیلی‌ها شما را دیدند و خریدند، ما ندیده شما را خریدیم... #⃣ ۶ ؛
🖼 ؛ 📌 ...اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ… ▫️ - لشکر هلهله می‌کرد تا صدای علی‌اکبر به گوش لشکریان نرسد. اما شباهتش به پیامبر را چه می‌کردند؟ چشم‌ها ناباورانه می‌دید، اما دل‌هایشان مشغول شمارش سکه‌های یزید بود. ▪️ همیشه کار داشت؛ بعد از نمازها، دعای فرج‌ نخوانده، تندی می‌رفت. جمعه‌ها، خسته از کار هفتگی تا ظهر می‌خوابید؛ نه زبانی، نه مالی، نه قدمی... هیچ‌گاه وقتی برای یاری امامش نداشت. #⃣ ۹ ؛