🔸قسمت ۳۲
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
انتقام از دشمنان مهتاب
لشکر امام زمان به مدینه، شهر پیامبر نزدیک میشود.
اگر چه تعداد زیادی از سپاه سفیانی، در سرزمین «بَیْدا» هلاک شدند؛ امّا هنوز گروهی از آنان شهر مدینه را در تصرّف دارند.
آنان در شهر مدینه جنایتهای زیادی کرده اند و مسجد و حرم پیامبر را ویران کرده اند.
لشکر امام وارد مدینه میشود و شهر به تصرّف امام در میآید.
امام وارد مسجد و حرم پیامبر میشود و دستور تعمیر آنجا را میدهد.
آری، اینجا، مدینه است، شهر حزن و اندوه!
در مدینه بود که گروهی جمع شدند و درب خانه وحی را آتش زدند، هنوز صدای گریه فاطمه (س) در شهر طنین انداز است، قدم به قدم این شهر، شاهد مظلومیّت فاطمه (س) است.
امام میخواهد تا از دشمنان مادر مظلومش انتقام بگیرد. اگر دیروز
نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده میشوند تا محاکمه شوند و در آتشی بس بزرگ سوزانده شوند.
و اینجاست که دل هر شیعه ای شاد و مسرور میشود.
آری، امروز دشمنانِ فاطمه (س) در آتش میسوزند و به سزایِ عمل ننگین خود میرسند و همه دوستان خدا شاد میشوند.
امام بعد از اینکه برنامههای خود را در شهر مدینه انجام داد به سوی شهر کوفه حرکت میکند؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که پایتخت حکومت مهدوی، کوفه باشد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۳۳
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
پیش به سوی کوفه
آیا تاکنون نام «سیّدحَسَنی» را شنیده ای؟
او از فرزندان امام حسن (ع) است که در «خراسان» قیام میکند و مردم را به یاری امام زمان دعوت میکند.
سیّدحسنی شنیده است که کوفه در تصرّف سُفیانی است برای همین با لشکر خود به سمت کوفه حرکت کرده تا سفیانی را شکست دهد و کوفه را آزاد کند.
او پرچمهایی به رنگ سیاه برای لشکر خود انتخاب میکند و با دوازده هزار نفر به سمت کوفه به پیش میتازد.
وقتی این خبر به سفیانی میرسد از کوفه بیرون میرود و این شهر به تصرّف سیّدحسنی در میآید.
فرار سفیانی از کوفه، یک تاکتیک نظامی است؛ زیرا هدف اصلی او جنگ با امام زمان است، برای همین او میخواهد قوای خود را برای آن جنگ اصلی نگاه دارد.
هنوز به کوفه نرسیده ایم که خبر فتح کوفه به دست سیّدحسنی به ما میرسد.
حالا دیگر لشکر حق به راحتی میتواند وارد این شهر شود.
خیلی دلم میخواهد مسجد کوفه را ببینم.
لحظه شماری میکنم تا هر چه زودتر وارد کوفه شویم؛ امّا لشکر متوقّف میشود.
به راستی چه خبر است؟
امام دستور داده اند که لشکر، همین جا بیرون کوفه متوقف شود.
آن طرف را نگاه کن!
سیّدحسنی با یاران خود به سمت ما میآیند. او خدمت امام میرسد و عرض سلام و ادب میکند.
او به مولای خود، اعتقاد محکمی دارد؛ امّا برای اینکه یقین یاران او زیادتر شود، خطاب به امام میگوید: «اگر شما مهدی آل محمّد هستید، نشانههای امامت را به ما نشان بدهید».
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۳۴
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
شاید بگویی نشانههای امامت دیگر چیست؟
منظور سیّدحسنی، عصای موسی (ع) و انگشتر و عمامه پیامبر اسلام است.
امام زمان تمام آنچه را سیّدحسنی تقاضا کرده است به او نشان میدهد.
سیّدحسنی فریاد میزند: اللّه أکبر، اللّه أکبر.
همه نگاه میکنند، او پیشانی امام را میبوسد.
و بعد چنین میگوید: «ای فرزند رسول خدا! من میخواهم با شما بیعت کنم».
سیّدحسنی با امام بیعت کرده و پیمان یاری میبندد. وقتی یاران او این
صحنه را میبینند، آنها نیز با امام بیعت میکنند.
دیگر وقت آن رسیده است که امام وارد شهر کوفه شود.
یاران امام در مسجد کوفه مستقر شده و در جای جای این مسجد خیمه به پا میکنند.
امشب اوّلین شبی است که لشکریان امام به مسجد کوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نیاز با خدای مهربان میشوند.
آیا میدانی خواندن نماز مستحبی در این مسجد به اندازه ثواب یک عُمره (سفر زیارتی خانه خدا) است.
چند روز میگذرد...
خبردار میشویم که امام همراه با گروهی از یاران خود به سمت بیابانهای اطراف کوفه میروند. پس ما نیز همراه آنان میرویم تا ببینیم چه خبر است.
بعد از مدّتی راه پیمایی، امام در وسط بیابان میایستد و به یاران خود دستور میدهد تا در زمین گودالی بکَنند.
بعد از مدتّی، همه متوجّه چیز عجیبی میشوند. نگاه کن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاک!
آری، اینها اسلحههایی است که خدا برای امام و یاران او آماده کرده است.
امام به یاران خود دستور میدهد تا این اسلحهها را به شهر کوفه ببرند و در میان لشکریان تقسیم کنند.
یاران همه اسلحهها را برداشته و به سوی کوفه باز میگردند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۳۵
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
سفیانی توبه میکند
در این مدتی که امام در کوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشکر او پیوسته اند.
هدف اصلی امام برقراری عدالت و امنیت است و برای همین امام تصمیم میگیرد تا به جنگ سفیانی برود. این خبر به سفیانی میرسد.
سفیانی به فکر فرو میرود. او به یاد سیصد هزار نفری میافتد که در سرزمین «بَیْدا» به دل زمین فرو رفتند. او میترسد که خودش هم به چنین سرنوشتی دچار شود.
اکنون، سفیانی تصمیم میگیرد توبه کند و جان خویش را نجات دهد.
به راستی آیا امام توبه او را میپذیرد؟
نگاه کن! این سفیانی است که از لشکر خود جدا شده و تنهایِ تنها به سوی امام میآید. چون او تنها آمده و سلاحی همراه خود ندارد، یاران به او اجازه میدهند تا نزدیک شود.
سفیانی نزد امام میرود و با او گفتگو میکند.
من بی صبرانه منتظر میمانم ببینم نتیجه چه میشود، آیا امام او را میپذیرد.
هیچ کس فراموش نمی کند که سفیانی جنایتهای زیادی کرده است و هزاران نفر از شیعیان را به شهادت رسانده است.
آیا درست میبینم؟ این سفیانی است که با امام بیعت میکند! امام توبه سفیانی را پذیرفته است.
جان به فدای تو ای امامِ مهربانی ها!
تو آن قدر مهربانی که سفیانی را که قاتلِ هزاران نفر است را نیز میبخشی!
پس چرا عدّه ای به دروغ مرا از شمشیر تو ترسانده اند؟ برای چه من این سخنان دروغ را باور کرده ام؟ چرا؟
اکنون سفیانی که با امام بیعت کرده است به سوی لشکر خود باز میگردد.
وقتی سفیانی به لشکر خود میرسد، سربازانش به او میگویند:
جناب فرمانده! سرانجام کار شما چه شد؟
من تسلیم شدم و با امام بیعت کردم.
چه کار اشتباهی کردید و ذلّت را برای خود خریدید.
منظور شما چیست؟
شما فرمانده لشکری بزرگ بودید و ما همه گوش به فرمان تو بودیم؛ امّا اکنون سربازی بیش نیستی که باید از فرمانده خود اطاعت کنی!
آری سربازان سفیانی از نقطه ضعف او باخبرند و میدانند که او تشنه قدرت است. آنها این گونه با احساسات او بازی میکنند.
سفیانی ساعتی به فکر فرو میرود و متأسفانه، سخنان آنان کار خودش را میکند و سرانجام سفیانی را از تصمیم خود پشیمان میکند.
او اکنون بیعت خود را با امام میشکند و تصمیم میگیرد تا به شهر کوفه یورش ببرد و با امام بجنگد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۳۶
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
جنگ سختی در پیش است
سفیانی بسیار مغرور شده است؛ زیرا تعداد سپاه او دو برابر لشکر امام است.
او خبر دارد که آمار یاران امام به این شرح است:
ده هزار سربازی که از مکّه با امام به کوفه آمده اند.
دوازده هزار سربازی که با سیّدحسنی از خراسان، آمده اند.
هفتاد هزار سربازی که در کوفه به امام ملحق شده اند.
در سپاه سفیانی، صد و هفتاد هزار سرباز وجود دارد و او با امید پیروزی قطعی به سمت کوفه حرکت میکند.
او نمی داند که هزاران فرشته، در رکاب مولایمان میباشند و او را یاری میکنند.
اکنون به امام خبر میرسد که سپاه سفیانی به قصد جنگ به سوی کوفه به میآید.
لشکر امام از شهر کوفه خارج شده و موضع میگیرد.
اکنون هر دو لشکر روبروی هم قرار گرفته اند.
امام زمان به سپاه سفیانی نزدیک میشود و با آنان سخن میگوید و آنها را نصیحت میکند.
یاران سفیانی به امام میگویند: «از همان راهی که آمده ای باز گرد».
امام به سخن گفتن با آنها ادامه میدهد و به آنان میگوید: «آیا میدانید که من فرزند پیامبر هستم».
نمی دانم چه میشود که سفیانی فعلاً از جنگ منصرف میشود، شاید میترسد که اگر امروز جنگ را آغاز کند، سربازانش دیگر آن شجاعت لازم را برای حمله نداشته باشند؛ زیرا آنان سخنان امام را شنیده اند و احتمال دارد قلب آنها به امام علاقه پیدا کرده باشد.
سفیانی میخواهد برای مدّتی جنگ را عقب بیاندازد تا اثر سخنان امام از بین برود. او دستور عقب نشینی میدهد.
سپاه سفیانی از میدان جنگ عقب نشینی میکند و اوضاع آرام میشود.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۳۷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
خورشید روز جمعه طلوع میکند. به امام خبر میرسد که سفیانی یکی از یاران امام را به شهادت رسانده است.
گویا سفیانی تصمیم دارد به کوفه حمله کند.
امام آماده دفاع میشود و میان دو لشکر، جنگ سختی در میگیرد.
سفیانی آغازگر جنگ میشود و گروهی از یاران امام به شهادت میرسند.
خوشا به حال آنها که به آرزویشان رسیدند!
اکنون دیگر وعده خدا فرا میرسد. سفیانی در وسط میدان ایستاده است و از زیادی سربازانش خیلی خوشحال است.
ناگهان او میبیند که سربازان یکی بعد از دیگری برروی زمین میافتند!
سفیانی نمی داند که فرشتگان زیادی به یاری امام آمده اند. سفیانی هرگز پیش بینی نمی کرد که سپاهیان او این گونه تار و مار شوند.
سفیانی که اوضاع را چنین میبیند میفهمد که دیگر مقاومت هیچ فایده ای ندارد، او با تنی چند از یاران خود فرار میکند.
آیا تاکنون اسم «صیاح» را شنیده ای؟
او یکی از فرماندهان لشکر امام است. او با گروهی از سربازان خود به دنبال سفیانی میروند و سرانجام او را اسیر میکنند.
هوا تاریک شده است و امام نماز عشا میخواند. اکنون سفیانی را به نزد امام میآورند.
سفیانی رو به امام میکند و میگوید: به من مهلت دیگری بده!
امام نگاهی به یاران خود میکند و میفرماید: نظر شما در مورد او چیست؟ من عهد کردهام که هر کاری انجام دهم با نظر و رضایت شما باشد.
یاران امام با هم مشورت میکنند و سرانجام تصمیم میگیرند که سفیانی مجازات شود؛ زیرا او بسیاری از شیعیان را مظلومانه به قتل رسانده و یکبار هم پیمان شکنی کرده است.
این گونه است که سفیانی به سزای کارهای خود میرسد و دنیا برای همیشه از ظلم و ستم او آسوده میشود.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۳۸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
حرکت به سوی فلسطین
بعد از کشته شدن سفیانی و نابود شدن لشکر او، امام تصمیم میگیرد تا لشکریانی را به سرتاسر جهان بفرستد.
فرماندهی هر لشکر به یکی از سیصد و سیزده نفر واگذار و دستورات لازم به آنان داده میشود.
امام از آنان میخواهد که هر جا مسأله تازه ای برای آنها پیش آمد که راه حلّ آن را نمی دانستند به کف دست خود نگاه کنند؛ زیرا این گونه میتوانند جواب سوال خود را بیابند.
اکنون موقع خداحافظی است!
این سیصد و سیزده یار باوفا میخواهند از امام جدا شوند.
اینجاست که امام تک تک آنها را به نزد خود فرا میخواند و دست خود را به سینه آنها میکشد.
آیا میدانی علّت این کار امام چیست؟
این سیصد وسیزده نفر نمایندگان امام زمان در سرتاسر جهان هستند و آنها باید نماینده همه خوبیها باشند.
امام با کشیدن دست به سینه آنان، آمادگی آنها را برای این مأموریّت مهم زیادتر میکند.
همه یاران همراه با گروهی از نیروهای خود به سوی کشورهای مختلف حرکت میکنند تا هر چه زودتر حکومت جهانی مهدوی تشکیل شود.
یاران امام قدرت عجیبی دارند و حتّی میتوانند از روی آب عبور کنند، برای همین برای پیمودن دریاها، نیازی به کشتی ندارند.
امام کسی را به فلسطین نمی فرستد. تو تعجّب میکنی و علت را میپرسی.
نگاه کن! امام خودش میخواهد به فلسطین برود، زیرا آنجا حوادث مهمّی روی خواهد داد و باید امام آنجا باشد.
بنابراین امام زمان با گروهی از یاران خود به سوی قُدس حرکت میکند. مدّتی میگذرد...
امام به قُدس میرسد و چند روز در آن شهر اقامت میکند تا روز جمعه فرا برسد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۳۹
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
و تو نمی دانی که آن روز جمعه چقدر سرنوشت ساز است! در آن روز، عدّه زیادی از مسیحیان در این شهر جمع خواهند شد. قرار است اتّفاق مهمّی روی بدهد.
روز جمعه فرا میرسد. چه اجتماع باشکوهی!! همه منتظر هستند.
آنجا را نگاه کن! بالای سرت را میگویم، آسمان را ببین!
آیا آن ابر سفید را میبینی؟ آن جوان کیست که بر فراز آن ابر قرار گرفته
است؟
آیا آن دو فرشته را میبینی که در کنار او ایستاده اند؟
آن ابر به سوی زمین میآید. در بیت المقدس غوغایی برپا شده است! شوری در میان مسیحیان برپا میشود.
شاید آن جوان، عیسی (ع) باشد!
آری، درست حدس زدم، او عیسی (ع) است.
آن ابر سفید، کنار قُدس قرار میگیرد و عیسی (ع) از آن پیاده میشود.
مسیحیان که از شادی در پوست خود نمی گنجند به طرف او میروند و میگویند که ما همه یاران و انصار تو هستیم.
شما فکر میکنید که عیسی (ع) چه جوابی به آنها میدهد؟
عیسی (ع) میفرماید: «شما یاران من نیستید».
همه مسیحیان تعجّب میکنند. عیسی (ع)، بدون توجّه به آنان، حرکت میکند.
او به کجا میرود؟ آن طرف را نگاه کن!
امام زمان در محراب «مسجد الأقصی» ایستاده و همه یارانش پشت سر او به صف نشسته اند و منتظرند تا وقت نماز شود.
عیسی (ع) به سوی محراب میرود. او به امام نزدیک میشود و به امام سلام میکند و با او دست میدهد.
امام زمان به او رو کرده و میفرماید: «ای عیسی! جلو بایست و امامِ جماعت ما باش».
عیسی (ع) میگوید: «من به زمین آمدهام تا وزیر تو باشم، نیامدهام تا فرمانده
باشم، من نماز خود را پشت سر شما میخوانم».
نماز بر پا میشود، همه مسیحیان با تعجّب نگاه میکنند. عیسی (ع) در صف نماز مسلمانان حاضر شده و با آنها نماز میخواند.
اینجاست که بسیاری از آنها مسلمان شده و به جمع یاران امام زمان میپیوندند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۴۰
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
همسفرم! امام برنامه دیگری هم در اینجا دارد و آن ماجرای «صندوق مقدّس» است.
آیا میدانی «صندوق مقدّس» چیست؟
حتماً شنیده ای که چون موسی (ع) به دنیا آمد، مادرش، او را در میان صندوقی نهاد و آن را به دریا انداخت.
اکنون آن صندوق نزد امام است و او این صندوق را همراه خود به اینجا آورده است، شاید که این صندوق وسیله هدایت یهودیان بشود!
آیا میدانی که این صندوق، نزد یهودیان، بسیار مقدّس است؟
آیا خبر داری که این صندوق، بزرگ ترین نماد مذهبی یهودیان میباشد.
موسی (ع)، قبل از مرگ خود، تورات اصلی را (که بر لوحهای گِل نوشته شده بود) در میان همین صندوق قرار داد و به جانشین خود «یوشع» سپرد.
تا زمانی که این صندوق میان یهودیان بود، آنان عزیز بودند؛ امّا از آن زمانی که آن صندوق از میان آنها رفت عزّت آنها هم رفت.
آری، آنان حرمت آن صندوق را نگاه نداشتند و خداوند آن صندوق را از آنها گرفت.
خوب است سوال دیگری را مطرح کنم: آیا میدانی وقتی یکی از پیامبران
بنی اسرائیل از دنیا میرفت چه کسی جانشین او میشد؟
هر کس که این صندوق نزد او یافت میشد، پیامبر بعدی بود و یهودیان در مقابل او تسلیم میشدند.
اکنون برنامه امام این است که آن صندوق را به یهودیان نشان بدهد.
وقتی یهودیان صندوق گمشده خود را نزد امام میبینند خیلی تعجّب میکنند. عدّه زیادی از آنها به امام ایمان میآورند؛ زیرا آنان بر این اعتقاد هستند که صندوق مقدّس را نزد هر کس یافتند باید تسلیم او شوند.
عدّه کمی از آنان با اینکه حق را میبینند از قبول آن خودداری میکنند و امام با آنها وارد جنگ میشود و آنها را شکست میدهد.
اکنون دیگر برنامه امام، در بیت المقدس تمام شده است و امام به سوی کوفه باز میگردد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۴۱
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بازگشت به کوفه
خبر میرسد که کشورها یکی پس از دیگری توسط یاران امام زمان فتح شده اند.
و جالب آنکه بسیاری از کشورها بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم شده اند و از جان و دل حکومت عدل مهدوی را پذیرفته اند و یاران امام فقط با سیزده شهر و گروه جنگ کرده اند.
آری در سرتاسر جهان، حکومت واحدی تشکیل شده است.
و در جای جای دنیا صدای توحید و یکتاپرستی طنین انداز است و همه شهرهای دنیا پر از انسانهایی است که محبّت اهل بیت (ع) را در سینه دارند.
تنها دین جهان، دین اسلام است و این همان وعده ای بود که خدا به پیامبرش داده بود.
از روزی که امام زمان در مکّه ظهور کرد تا امروز که حکومت واحد جهانی
تشکیل شده است، فقط هشت ماه گذشته است.
اکنون دیگر امام، اسلحه خود را بر زمین میگذارد؛ زیرا در سرتاسر زمین امنیّت برقرار شده است.
امام کوفه را به عنوان محل سکونت و زندگی خود انتخاب میکند و این شهر پایتخت حکومت جهانی میشود.
مسجد کوفه دیگر گنجایش مردم را ندارد به همین دلیل، امام اقدام به ساختن چند مسجد جدید در شهر کوفه میکند.
امام، مسجد سهله را به عنوان منزل خود اختیار میکند. این مسجد خانه ادریس (ع) و خانه ابراهیم (ع) بوده است.
درست است که همه دنیا در اختیار امام زمان است و همه ثروتهای جهان در دست اوست؛ امّا روش زندگی او بسیار ساده و بی آلایش است.
آری، امام به روش جدّ خود حضرت علی (ع) عمل میکند که در زمان حکومت، غذای او همواره نان جو بود.
امام هر کجا که میرود ابری بالای سر او سایه انداخته است، این یک ابر سخنگو است و با صدایی زیبا ندا میدهد: «این مهدی است».
هر چه از زمان بگذرد، در جوانی امام، تغییری ایجاد نمی شود و آن حضرت هرگز پیر نمی شود.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۴۲
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بهشت روی زمین
اکنون میخواهم از چگونگی زندگی در روزگار ظهور سخن بگویم، آیا موافق هستید؟
شما عالم زیبای ظهور را این گونه مییابید:
همه خوبیها در این زمان میباشد.
همه اهل آسمانها و تمام مردم زمین در شادی و نشاط هستند؛ زیرا حکومت عدل برقرار شده است.
از ظلم و ستم هیچ خبری نیست.
فقر از میان رفته است به طوری که مردم، فقیری را نمی یابند تا به او صدقه بدهند.
همه مردم به جای عشق به دنیا، عاشق عبادت هستند و کمال خویش را در عبادت و بندگی خدا جستجو میکنند و هرگز گناه نمی کنند.
فرشتگان همواره بر انسانها سلام میکنند؛ با آنها معاشرت دارند و در مجالس آنها شرکت میکنند.
آری قلب مردم آن قدر پاک شده است که میتوانند فرشتگان را ببینند.
خداوند دست رحمت خویش را بر سر مردمان میکشد و عقل همه انسانها کامل میشود.
علم و دانش رشد زیادی پیدا کرده است به طوری که دانش بشر، بیش از ده برابر شده است.
خداوند قوای بینایی و شنوایی مردم را زیاد میکند تا آنجا که مردم بدون هیچ گونه وسیله ای، در هر کجای دنیا که باشند میتوانند امام را ببینند و کلام او را بشنوند.
افرادی که دوست دارند خدمت امام برسند به وسیله فرشتگان به کوفه برده میشوند و سپس به وطن خود بازگردانده میشوند.
مؤمن آنقدر مقام پیدا کرده است که امام، هر مؤمنی را به عنوان نماینده خود در میان صد هزار فرشته قرار میدهد.
در هیچ جای دنیا، شخص بیماری دیده نمی شود و همه در سلامت کامل زندگی میکنند.
هیچ اختلافی در سرتاسر دنیا به چشم نمی خورد و مردم از هر قبیله و قومی که باشند در صلح و صفا با هم زندگی میکنند.
هیچ کس با دیگری دشمنی ندارد و مردم به هم حسادت نمی ورزند و همه با هم صمیمی هستند.
در این زمان، دیگر دوستیها راستین است و برای همین به امر امام دوست از دوست خود ارث میبرد.
تمام جهان از امنیّت کامل برخوردار شده است به طوری که حیوانات وحشی هم، دیگر به انسانها آزار نمی رسانند و حتّی گرگ هم به گوسفند حمله نمی کند.
باران رحمت الهی زیاد میبارد و سرتاسر دنیا، سرسبز و خرّم است.
این همان ظهور زیبایی است که همه انبیاء و اولیای الهی، منتظر آن بودند.
ظهوری که آرزوی دل همه انسانها بوده است...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
🔸قسمت ۴۳
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
سخن آخر
سلام بر تو ای جانِ جهان و ای گنج نهان!
اکنون دانسته ایم ظهورت چه زیباست و آمدنت چه شکوهی دارد؛ بی صبرانه منتظریم تا بیایی و با دست مهربانی ما را نوازش کنی و جانهای تشنه ما را با مهر و عطوفت سیراب نمایی.
ای که شکوه آمدن بهار از توست!
ای که زیبایی گلهای بهاری به خاطر توست!
مولای خوب ما، بیا! بیا، که سخت مشتاق آمدنت شده ایم.
سپاس خدای را که برای شنیدن صدایت بیقرار شده ایم و چشم به راه آمدنت هستیم.
سوگند یاد میکنیم تا جان در تن داریم با صلابتی هر چه بیشتر، سرود مهر تو را سر میدهیم.
تا رمق در بدن داریم، محبّت تو را بر دلهای مردمان، پیوند میزنیم.
تا نفس در سینه داریم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم میزنیم و یاران استوارت را یار راه میشویم و سرود جان بخش برپایی دولتت را فریاد میزنیم.
و با دستانی در هم فشرده و گامهایی همراه شده، در راه تو قدم برمی داریم.
به امید آمدنت ای که فقط تو آقای ما هستی و بس!
پایان
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_ظهور
#مهدی_خدامیان_آرانی
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd