eitaa logo
مسجد امام‌ حسین‌
88 دنبال‌کننده
631 عکس
456 ویدیو
10 فایل
💜ماح |مسجد امام حسین💜 👌استوری، اطلاعیه ، رمان ،حدیث، پاسخ به شبهات، و سوالات شرعی و.....💯💥 🔹️ارتباط با حجت الاسلام مقیمی(امام جماعت مسجد) @HRMoqimi❤ 🔸️ارتباط با مسؤل فرهنگی @Mohmmadmahdipiri 🧡 مکان🌍بلوار خاتمی خیابان امام جعفر صادق کوی ۱۶🌍
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
💬 💬 🔴 حتما تا آخر بخونید چند وقت پیش رفتیم جایی یکی از پیرزن های مجلس شروع کرد فحش دادن به نظام ✊ و ✋ دعا برای روح شاهنشاه ..🤚 اون موقع چیزی نگفتم . . اما بعد اینکه شام صرف شد نشستم کنارش گفتم حاج خانوم شنیدم ماشالله همه بچه‌ها و نوه هاتون تحصیلکرده هستن..!!! لبخندی زد و با افتخار گفت بله : اون پسرم لیسانس هست، اون نوه‌ام دکتری هست، اون یکی پزشکی میخونه و... خداروشکر نان حلال و زحمتکشی دادیم بهشون گفتم : آفرین به شما، خودتون تا کلاس چندم خوندین؟! گفت: من تا کلاس پنجم درس خوندم گفتم : کدوم مدرسه؟ گفت : تا کلاس سوم مدرسه روستامون، کلاس چهار و پنجم رو هم نهضت سواد آموزی خوندم گفتم : پس هوش بچه‌ها و نوه‌هاتون به شما نرفته احتمالا به خاله‌ای و عمه‌ای کسی رفتن درس خون شدن . گفت : نه خواهر برادرام هم بیشتر از دبستان سواد ندارن..!! اتفاقا هوشی من داشتم هیچکس نداشت گفتم : پس چرا درس نخوندین؟ حتما تنبل بودین.!!! گفت: نخیر !! خیلی هم زرنگ بودم منتها بد شانسی ما اون موقع امکانات نبود ، مدرسه تو روستاها اکثرا نبود یا تا دبستان بود !! اگه امکاناتی که بچه های الان دارن من داشتم الان مدرک پروفسوری داشتم . قدیم اصلا برای سواد ارزش قائل نبودن، از بچگی دست چپ و راستم شناختم بردنم پشت دار قالی، تو قالیباف خونه بزرگ شدم، صبح تا شب باید برای ارباب قالی می‌بافتیم؛ بعدشم بدو بدو میرفتیم از سرچشمه آب بیاریم، گاو و گوسفند علف بدیم و مثل الان لوله کشی و لباسشویی و این حرفا نبود ... دیگه وقتی برای درس خوندن نداشتیم همون سه کلاس رو هم شبانه خوندم !! گفتم : خب نمیرفتین قالیباف خونه، گفت: خب اگه نمیرفتیم چیزی نداشتیم بخوریم، باید قالی میبافتیم که اخر برج پدرمون پولی از ارباب بگیره قند و چایی و کبریت وبقیه مایحتاجمون رو بخره گفتم: شاه میدونست شما اینجور زندگی دارید؟! آخه زندگی سردار سلیمانی خوندم مثل شما بود ، پدر خودمم مثل شما بوده و تو سختی زندگی میکردن، چرا شاهنشاه براتون کاری نمیکرد؟! چرا ۸۰ درصد مردم ایران تو زمان شاه بیسواد بودن؟! تازه این انقلاب اومده یک نهضت راه انداخته که بتونه بیسوادی رو ریشه کن کنه؟! حاج خانوم یک نگاهی کرد ... . گفتم : چرا دارید حقایق رو وارونه جلوه میدین؟ گفت: چی بگم از بس گرونیه گفتم : مدل ماشین بابات زمان شاه چی بود؟! حتما تو اون ارزانی‌ها بهترین ماشین خریدین؟ گفت : ما اصلا ماشین نداشتیم فقط ارباب داشت ! گفتم : زمان شاه مستطیع شدین رفتین حج حاج خانوم شدین؟! گفت : نه چند سال پیش رفتم مکه سوریه و کربلا هم رفتم گفتم: چرا زمان شاه که همه‌چیز ارزون‌بود نرفتین گفتم : شاهنشاه استان بحرین رو چند فروخت؟! گفت : مگه شاه فروخت ؟! گفتم : وقتی استان فروخته نفهمیدین چطوری از بقیه اختلاس هاشون باخبر میشدین؟! . خلاصه گفتم تاریخ رو تحریف نکنید لطفا از شاه اسطوره تو ذهن بچه هایی که حاضر نیستن لحظه ای تو شرایط و امکاناتِ زمان شاه زندگی کنند نسازید !!! سرش انداخت پایین و چیزی نگفت اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
در نیشابور برای خودم مغازه ای دست و پا کرده ام. خدا را شکر، مشتری های زیادی سراغم می آیند.😇 در دکانم زیور آلات می فروشم. مخصوصا انگشتر های فیروزه که دست ساز خودم هستند. شیعه مذهب هستم و طرفدار پروپاقرص اهل بیت😍 از گوشه و کنار خبر هایی به دستم می‌ رسید. از پچ پچ هایشان در بازار معلوم بود که اتفاق بزرگی قرار است بیفتد‌‌. از فضولی در دکان را تخته کردم و  به سمت ابو مخلص دوست همیشگیم‌‌ روانه شدم. تا بویی ببرم از ماجرا. هر چه بود مربوط به شیعیان می‌شد . و همین دلم را می‌لرزاند.😟 که نکند خلیفه دوباره هوس کرده باشد شیعه کشی راه بیندازد. ابو مخلص در عطاریش مشغول مگس پراندن بود. دکان تاریک و سردی داشت. بوی دارچین و هل فضای دکان را پر کرده بود. رفتم داخل از دیدنم خوشحال شد.ایستاد و با لبخندی شیرین جواب سلامم را داد. ☺️ _ چه خبر انگشتر فروش نیشابوری؟ _ رفیق قدیمی میدانی که برای خرید ادویه و اینها نیامده ام. آمده ام تا جویای خبری شوم.🧐 _ میدانم دنبال چه آمده ای😎 حتما به گوشد خورده است که مولایمان قرارست از نیشابور عبور کنند. چشم هایم از خوشحالی باد کرد. فریادی زدم که هم چراغی های ابو مخلص و عابران به من خیره شدند. خدایا شکرت !🤗🗣 _ بچه شده ایی یا دیوانه! اگر بدانی که مأمون چه نقشه برای ثامن الحجج دارد بجای این بچه بازی ها زار می‌زدی.😡 _ نچ نچ کنان گفتم الهی این خلیفه بی ... ابو مخلص دهنم را گرفت. واقعا دیوانه شده ای. نفوذی در بازار زیاد است می‌خواهی سرت را نگین انگشترانت کنند. گل گاو زبان برایم آورد دمنوش آرام کننده ای بود‌. حالم که جا آمد. ابومخلص گفت تا هفته دیگر ثامن الحجج وارد نیشابور می شوند. برو به مغازه ات تا سر ما را به باد نداده ای🤨 ...لحظه شماری میکردم تا ثامن الحجج را ببینم.🤩 ادامه دارد...
مسجد امام‌ حسین‌
#سلسله‌طلایی #داستان در نیشابور برای خودم مغازه ای دست و پا کرده ام. خدا را شکر، مشتری های زیادی سر
نیشابور رنگ و بوی دیگری به خود گرفته بود. شیعیان مشتاق دیدار امام خود بودند. 😊 کاروان ثامن الحجج از در وازه های شهر نیشابور عبور کردند.😍 مردم فوج فوج به سوی حضرت می آمدند و خیر مقدم می‌گفتند. سربازان خلیفه از ترس به خود می لرزیدند. من و ابو مخلص گوشه ای ایستاده بودیم و چهره خود را پوشانده بودیم. تا از شناسایی شدن خود جلوگیری کنیم. اکثر شیعیان بخاطر ترس از حکومت ظالم عباسی این کار را کرده بودند.😞 اولین باری بود که امام خودم را می دیدم.چه شکوه و جلالی داشت.😇 ابو مخلص آهسته گفت: خدا می داند مأمون بی پدر با این ادعایش چه خواب هایی برای ثامن الحجج دیده است. من هم آهی کشیدم و گفتم بعید نیست که مأمون می خواهد با حکم ولی عهدی ثامن الحجج را محدود کند. امام بعد از  توقف در نیشابور عزم حرکت کرده بود به سفری اجباری.😔 ادیبان نیشابور را دیدم که دور امام جمع شده اند. ابو مخلص هم در میانشان بود‌. ابو مخلص با صدای بلند گفت: ای پسر رسول خدا آیا ترک می‌کنی ما را و حدیثی برایمان نمی گویی تا از آن استفاده کنیم. 🙂 ثامن الحجج که در کجاوه بود. سر مبارکش را بیرون آورد. چهره نورانی اش را دوباره دیدم. توی دلم به ابومخلص آفرین گفتم. ثامن الحجج فرمودند: شنیدم از پدرم موسی ابن جعفر که ایشان عرض کردند که شنیدم از پدرم جعفر ابن محمد که می گفتند: شنیدم از پدرم محمد ابن علی که گفته بودند: شنیدم از پدرم علی ابن الحسین و ایشان گفتند که شنیدم از پدرم حسین ابن علی که گفته بودند که شنیدم از پدرم امیر المومنین علی ابن ابی طالب ایشان می گفتند که شنیدم از رسول خدا که ایشان هم می گفتند شنیدم از خدای عزیز و جلیل که می فرمودند: لا اله الا الله دژ و قلعه ی من است و هرکس داخل دژ و قلعه من بشود. از عذاب من در امان است. چون که شتر حضرت حرکت کرد ثامن الحجج به سخنش ادامه داد : به شروطی البته و من از شروط آن هستم. به به عجب حدیثی از ثامن الحجج شنیدم 🤩😍😎 حدیثی که راویان آن امامان و پیامبر بودند‌. ابو مخلص به من گفت این حدیث سلسه راویان آن طلایی هست‌.✅ پایان_ محمد مهدی پیری منبع حدیث سلسه الذهب عیون اخبار الرضا ج۲ ص ۱۳۵