💠 امام زمان (عج)💠
🌼🌸🌼🌼🌼 🌸🌼 🌼 #درمان_هایی_برای_عصبانیت 💐گفتن ذکر شریف « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم » شکی نیست که آت
🌸🌼🌸🌸🌸
🌼🌸
🌸
#درمان_هایی_برای_عصبانیت
#قسمت_دوم
💐سجده کردن برای درمان عصبانیت
سجده کردن
یکی دیگر از درمان های مۆثر در جهت کنترل عصبانیت آن است که به هنگام عصبانیّت، صورت را بر زمین گذاشته و به درگاه خداوند بی همتا سجده نماید و از آن قدرت بی مثال برای فروکش کردن این آتش شیطانی یاری بجوید.
ابو سعید خدری از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که حضرت فرمود:غضب جرقه ای است که در قلب انسان قرار می گیرد، آیا نمی بینید که چشمان او سرخ و رگ های او متورّم می شود. کسی که چنین حالتی در خود مشاهده کرد، صورتش را بر زمین گذارد (و برای خدا سجده نماید) به یقین هرکس چنین کند و به درگاه خدا پناه برد و از او رفع شیطان و خشم را بخواهد، آرامش می یابد.
🌸تغییر حالت دادن
در روایات دلنشین معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) وارد شده که اگر شخص عصبانی نشسته، بایستد و اگر ایستاده بنشیند و صورت از آن صحنه برگرداند یا دراز بکشد و یا از محل دور شود و خود را به کار دیگری مشغول سازد. این تغییر حالت در فرونشاندن آتش خشم بسیار مۆثر و مفید است.
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸🌸🌸
💠 امام زمان (عج)💠
🌸🌼🌸🌸🌸🌸 🌼🌸 🌸 #رمان_ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ_ﺯﯾﺒﺎﯼ_ﻣﻦ #ﻗﺴﻤﺖ_ﭼﻬﻞ_و_ﻧﻪ : * ﻧﻔﻮﺫﯼ * ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻪ ﺩﻋﻮﺍﯼ
#رمان_ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ_ﺯﯾﺒﺎﯼ_ﻣﻦ
#ﻗﺴﻤﺖ_ﭘﻨﺠﺎﻩ :
* ﺟﺎﺳﻮﺱ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎ *
ﺣﺎﻟﺖ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻫﺎﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
_ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﻏﯿﺒﺘﻪ … ﮐﻤﺘﺮ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ.
_ﻏﯿﺒﺖ ﭼﯿﻪ؟ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﻮﺫﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﭼﯽ؟ ﮐﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﺳﻢ ﻫﺎ ﻭ ﻋﻨﺎﻭﯾﻦ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﺑﺸﻦ؟ ﮐﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺣﻮﺯﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﮐﺸﯿﺪﻥ؟
ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩ .
_ﺍﮔﺮ ﻧﻔﻮﺫﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺳﻮﺯﻧﯽ ﺑﻬﺶ ﺷﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺟﺎﯼ ﺷﮑﺮ ﺩﺍﺭﻩ . ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎ، ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻤﻪ . ﻣﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺭﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﮐﻮﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ … .
ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺭﻥ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺩﯼ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺫﻫﻦ ﺷﻮﻥ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ . ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﺎﺳﻮﺱ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻪ . ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺍﻣﺖ ﻭﺍﺣﺪ ﺑﻮﺩﻧﺸﻮﻥ ﺑﺮﺍﻡ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ .
_ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺷﺨﺺ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ. ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺍﻥ، ﺗﺎﺯﻩ ﯾﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ . ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺫﻫﻨﯿﺶ، ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ کنید. ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﺧﻼﻕ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﻨﯿﺪ . ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﻇﻔﯿﻢ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭﻭ ﻋﻤﻞ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻣﻮﻥ ﺑﻪ ﺷﯿﻮﻩ ﺻﺤﯿﺢ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﮐﻨﯿﻢ ؛ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﺵ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ …
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﺩﯼ ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ.ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺣﺲ ﻭ ﺯﺟﺮ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻪ؟ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺷﻌﺎﺭ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺳﻔﯿﺪ ﻭ ﺑﻮﺭ ﺑﻮﺩ . ﺍﺯ ﺗﮏ ﺗﮏ ﻭﺳﺎﯾﻠﺶ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﻮﺩ، ﻫﺮﮔﺰ ﻃﻌﻢ ﻓﻘﺮ ﺭﻭ ﻧﭽﺸﯿﺪﻩ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﮐﺎﺭ ﺗﻮﯼ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ، ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺧﺮﺝ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﺪﻡ …
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ، ﺍﻭﻥ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭﮎ ﺯﺟﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺵ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻪ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﺸﻢ . ﺍﻭﻥ ﺳﻌﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻭ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ .
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ … ﻣﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﻧﺪﻡ … ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻧﻈﺮ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻫﺎﺩﯼ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ . ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ، ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺷﯿﻮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺑﺮﺍﻡ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﻡ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺍﺯﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ .
ﺩﺍﺷﺖ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺻﻮﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﻧﺪ.ﻣﻨﻢ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺎﻻ...
#ادامه_دارد...
نویسنده :
#سید_محمد_طاها_ایمانی
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🆔 @emamzaman
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸🌸🌸🌸
💠 امام زمان (عج)💠
#رمان_ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ_ﺯﯾﺒﺎﯼ_ﻣﻦ #ﻗﺴﻤﺖ_ﭘﻨﺠﺎﻩ : * ﺟﺎﺳﻮﺱ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎ * ﺣﺎﻟﺖ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻫﺎﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﮔﺬﺍﺷﺖ
🌸🌼🌸🌸🌸🌸
🌼🌸
🌸
#رمان_ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ_ﺯﯾﺒﺎﯼ_ﻣﻦ
#ﻗﺴﻤﺖ_ﭘﻨﺠﺎﻩ_و_ﯾﮏ :
* ﻏﺮﻭﺭ *
ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺭﺍﻩ ﺣﻠﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ . ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺎﻻ . ﻣﮑﺚ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ .ﻣﺸﮑﻠﯽ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ؟
ﺑﺪﺟﻮﺭ ﻫﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ . ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺭﺩ ﺳﻮﺍﻟﺶ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ . ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮐﻮﯾﻦ . ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩ . ﭼﺮﺍ ﻣﺜﻞ ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﻔﺘﯽ؟ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺤﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ ﺍﻓﮑﺎﺭﻡ .
_ﻣﻨﻢ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﺧﻨﺪﯾﺪ 😄ﻓﺎﺭﺳﯽ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ …
_ﻧﺨﻨﺪ.ﺳﻔﯿﺪﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﻬﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻦ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ. ﻫﯿﭻ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﻃﻤﻊ، ﺧﻮﺵ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ .
ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ . ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ . ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻄﻠﻖ ﮔﺬﺷﺖ .
_ﺍﮔﺮ ﺗﻮﯼ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺯﻡ ﺑﭙﺮﺳﯽ .
_ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ؟ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﯽ؟
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻧﺸﺪﻡ … ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ :
_ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﯽ؟ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺗﻮﯼ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﺍﺑﺮﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺷﻮﻥ ﻣﯿﺮﯼ . ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺿﻌﻔﺶ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻣﯿﺸﻪ، ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ . ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ .
_ﻣﺎﯾﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﻩ ﻣﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﻢ …
ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺷﺪ … ﻭﻟﯽ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺳﺖ . ﺑﻪ ﭼﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ؛ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ . ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺍﺯﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ. ﺍﻣﺎ …
ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ، ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻮﺭﺩﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ . ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻓﺤﺶ ﺁﺧﺮ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ … ﺑﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺁﻭﺭﺩﻡ …
_ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﺣﻤﻖ …
ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻬﻢ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ . ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ … ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ … ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺯﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ
#ادامه_دارد...
نویسنده :
#سید_محمد_طاها_ایمانی
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🆔 @emamzaman
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸🌸🌸🌸
#خدای_مهربانم 🙏
🍃من در مسیر "به سوی تو آمدن"
تنهاتر از آنم که گفتنی باشد❗️
دست مرا 👋
که مشتری گاهگاه بازار مهر توام بگیر...👋
مرا به حال خود رها مکن❗️
من، سخت به دستگیریات نیازمندم...🙏
✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨
🆔 @emamzaman
بزﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮﯼ
ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻔﺮ ﻭ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼﺍﺳﺖ
💐#حدیث💐
☀️امام رضاعلیه السلام☀️
آن مرد پرسید آن چه چیز بود که بر او دروغ بسته شد در حالی که نه از جن بود و نه انس؟ حضرت فرمودند آن گرگی بود که #برادران_یوسف بر او دروغ بستند
علل الشرایع۲/۵۹۵
جامع احادیث ج۱حدیث۱۰۰۰📚
✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨
🆔 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مسائل_خانواده
#حق_مادر_بر_فرزند
❤️برخورد پیامبر اسلام با پسری که #مادرش را به دوش میکشید...❤️
🎤حاج آقا حسینی
🆔 @EmamZaman
💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐💐
💐💐
💐
#داستان_آموزنده
به امام جواد(ع) گفتم:"بعضی ها می گویند مامون به پدرت لقب رضا داد، وقتی به ولایت عهدی راضی شد."
گفت :"دروغ می گویند . پدرم را خداوند رضا نامید چون ، خداوند او را پسندید و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمین از او خوشنود بودند."
گفتم :" مگر بقیه پدرانتان پسندیده ی خدا و ائمه نبودند؟"
گفت :"چرا؟"
گفتم :"پس چه طور فقط او رضا شد؟"
گفت:" چون دشمنانش هم او را پسندیدند و فقط پدرم بود که جمع دوست و دشمن از او راضی بودند."
✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨
🆔 @emamzaman
💐
💐💐
💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐💐💐💐
💐🍃💐
🍃💐
💐
#تشرفات_به_محضر_امام_زمان_(عج)
حاج غلام عباس حیدری دستجردی از علاقمندان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه جریان تشرفش را اینگونه نقل می کند:
« تابستان یکی از سالهای 47 یا 48 شمسی بود؛ به دهی که زادگاهم می باشد (دستجرد) رفته بودم و پیوسته می خواستم که جمال امام زمان علیه السلام را زیارت کنم و برای زیارت آقا، برنامه ای شامل دعا و نماز، اجرا نموده و در آن حال در عشقش گریه می کردم.
شبی از شبها که کسالتی هم عارضم شده بود و بنا بود ساعت 12 شب طبق دستور پزشک دارو بخورم، ساعت9/5 خوابیدم و نیّت کردم که ساعت 12 بیدار شوم و بیدار هم شدم. چراغ فانوسی که فتیله اش را پایین کشیده بودم تا در موقع حاجت از آن استفاده شود، خاموش بود.
به محض اینکه رفتم تا آن را روشن کرده و دوا را بخورم، دیدم سید جلیل القدر و با وقاری که وجودش خانه را روشن کرد، وارد اطاق شدند.
به مجرد دیدن آن جمال دل آرا، مشغول فرستادن صلوات شدم، سید آمدند تا نزدیک من و من بلندتر صلوات می فرستادم. قیافه آقا بنحوی نورانی بود که من طاقت مشاهده و ایستادن روی پاهای خود را نداشتم. زبانم یارای تکلم نداشت؛ در این حال آقا رو به من کرد و فرمود:
« هنوز اسیر نفست می باشی؟ »
من مانند کسی که برق او را گرفته باشد، مثل یخ افسرده شده، خجالت کشیدم. آقا رفت و من مشغول گریه شدم. »
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
💐
🍃💐
💐🍃💐