eitaa logo
🇮🇷 امام‌ زمان (عج) 🇵🇸
11.7هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مڪالمہ خداوند متعال با حضرٺ موسی.. سلام من رو بہ بنده هام برسون و بھشون بگو...😔 حتماً ببینید @emamzaman
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. از فراز هفت آسمان گفت : نترسید من همراه شما هستم، می شنوم، و می بینم... ✨❤️الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️✨ 🆔 @emamzaman
27.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ با دیدن این کلیپ ، حال و هوای دلتونو عوض کنید😍😍😍 @EmamZaman
❤️ توکل به غیر خدا برادران يوسف وقتی می خواستن یوسف رو توی چاه بندازن، يوسف لـبـخـنـدی زد! يهودا پرسيد: چرا می خندی؟ اينجا که جای خنده نيست! يوسف گفت: روزی در اين فکر بودم که چطور کسی ميتونه به من اظهار دشمنی بکنه با وجود اين که برادران نيرومندی چون شما دارم...! اما حالا می بینم که خدا همين برادران رو بر من مسلط کرد تا بدونم غير از خــــدا تکيه گاهی نيست! و اين چاه نشينی ِ امروز من تاوان ِ تکيه کردن به غیر خداست... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @emamzaman
❤️ 🔰 🕯آيت الله بهاء الدينى میفرمودند : 🕯شش ساعت از شب گذشته بود، چراغها خاموش و اهل خانه همه خوابيده بودند،  🕯ناگهان صداى كوبيدن در مرا از خواب بيدار كرد، در را گشودم ، ديدم زنى ايستاده است ، 🕯 چون مرا ديد، گفت : حاج آقا چراغ بقالى روشن است ، در را بستم و به اتاق رفتم ،  🕯در ذهن خود مى گذراندم كه اين چه خبرى بود، آن هم در اين وقت شب ،  🕯چرا بعضى مزاحمت ایجاد مى كنند!! 🕯چشمها را روى هم گذاشتم كه بخوابم ، صداى خفيفى شنيدم ، 🕯دقت كردم ، حدس زدم حركت سوسك باشد چراغ را روشن كردم ، 🕯ديدم دو عقرب بزرگ و سياه نزديك بچه كوچكمان در حال راه رفتن هستند 🕯فورا آنها را از بين بردم ، چراغ را خاموش كردم ، ناگهان متوجه شدم .....!!!! 🕯آن زن ماءمور بيدار كردن ما و سبب نجات اين طفل معصوم بوده است   💎اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى تا نخواهد خداى 🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️ 🆔 @emamzaman
🌿💕🌿💕 ❤️❤️❤️ روزی "مهندس ساختمانی،" از طبقه ششم می‌خواهد که با یکی از "کارگرانش" حرف بزند. . "خیلی او را صدا می زند..." اما به خاطر "شلوغی و سر و صدا،" کارگر متوجه نمی شود.! به ناچار مهندس، یک "اسکناس" ۱۰ دلاری به پایین می اندازد، تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند.! کارگر ۱۰ دلار را برمیدارد و "توی جیبش" می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند، مشغول کارش می شود. "بار دوم" مهندس ۵۰ دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد. بار سوم مهندس "سنگ کوچکی" را می‌اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند، در این لحظه کارگر "سرش را بلند میکند" و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید... "این داستان همان داستان زندگی انسان است." "خدای مهربان" همیشه "نعمتها" را برای ما می‌فرستد اما ما "سپاسگزار" نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید، اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان "مشکلات کوچک" زندگی اند، به خداوند "روی می آوریم!" * بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد.! * @emamzaman
❤️ ❤️ 🔰 👌 ↙️ اين داستان واقعا زیباست💚👇 هنگامی که و ده ساله بودند روزی مجنون در مکتب خانه پشت سر لیلی نشسته بود . استاد سوالی را از لیلی پرسید ، لیلی جوابی نداد ، مجنون از پشت سر آهسته جواب را در گوش لیلی گفت اما لیلی هیچ نگفت . استاد دوباره سوال خود را پرسید و باز مجنون در گوش لیلی و باز لیلی هیچ نگفت و بعد از بار سوم استاد لیلی را خواند و چوب را بر پای لیلی بست و او را فلک کرد . لیلی گریه نکرد و هیچ نگفت. بعد از کلاس ، لیلی با پای کبود لنگ لنگ قدم بر می داشت که مجنون عصبانی دستش را بر بازوی لیلی زد و گفت: دیوانه ، مگر کر بودی که آنچه را به تو گفتم نشنیدی و یا لال که به استاد نگفتی . لیلی اشکش در آمد و دوید و رفت . استاد که شاهد این منظره بود پیش رفت و گوش مجنون را کشید و گفت : لیلی نه کر بود و نه لال ، از عشق شنیدن دوباره صدای تو ، فلک را تحمل کرد و دم بر نیاورد ، اما از ضربه آهسته دست تو اشکش در آمد ، من اگر او را به فلک بستم استادش بودم و حق تنبیه او را داشتم اما تو عشق او بودی و هیچ حقی برای سرزنش کردنش نداشتی . مجنون کاش می فهمیدی که لیلی کر شد تا تو باز گویی. ❤️🌟❤️🌟❤️🌟❤️🌟 ❤️و عشق خداوند به بندگانش نیز اینگونه هست... 🌟گاهی خدا آنقدر صدایت را دوست دارد 🌟که سکوت می کند 🌟تا بارها او را بخوانی 🌟تا بارها بگویی: ❣"خدای من"❣ 💚⭐️💚⭐️💚⭐️💚 🆔 @emamzaman
❤️ ❤️ 🔰 📌 از یک قاضی مصری 💢 یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند: 🌸🍃 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم. 🌸🍃 وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم همبستر شده و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم. 🌸🍃 تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم. آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم. 🌸🍃او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم. 🌸🍃خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم. 🌸🍃من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم. 🌸🍃خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم. 🌸🍃وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی. 🌸🍃خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید. ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ 🌸🍃بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم. 🌸🍃یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند. به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت. 🌸🍃بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی. گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم همبستر شده و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش. گفتم: شاهد داری؟ گفت: نه گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟ گفت: زنم زود از خانه فرار کرد. گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند. 🌸🍃گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟ گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته. 🌸🍃آن موقع بود که یادش افتاد من همان وکیل 15 سال پیش هستم گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم. و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم. 🆔 @emamzaman
❤️ 💫صبح ها که به مسجد ميرفتم مردي جلوتر از من در مسجد حضور داشت روز بعد زودتر رفتم باز هم مرد حضور داشت💫 🍂روز بعد زودتر و باز هم...⌚ روز بعد 15 دقيقه قبل از اذان رفتم ديدم باز هم آن شخص در مسجد حضور دارد🍂 کنجکاو شدم.❗❗ ⚡بعد از نماز رفتم پيشش و ازش پرسيدم✨ 🎈آقا❓ 👈شما خواب و خوراک و کار و زندگي نداري همش در مسجدي❗ 👌وقتي خودش را معرفي کرد فهميدم بزرگترين تاجر موفق شهر بود..🔹 🍂گفت✨ من فقط 15⏰ دقيقه قبل از اذان ميایم مسجد. پرسيدم✨چرا 🔹گفت✨ بسیار ميترسم نماز اول وقتم ترک بشود. 💕پرسيدم✨حالا چرا اينقدر اصرار داريد❓ 🔅 جواب داد ✨من قول دادم همه نماز هایم را اول وقت بخوانم.❗❗ پرسیدم: 🔸به چه کسی ❓ 🔹کجا❓ 🔸چرا❓❗ ⚡آن شخص داستان رو تعريف کرد. 🎈ميگفت نه شغلي داشتم و نه درآمدي. دوست داشتم هم حج برم و هم ازدواج کنم . 🎐اما نميشد ... نزد یک شیخ رفتم و ازشون درخواست نصيحتي کردم فرمودند 1⃣⚡اگر ميخواهي شغل خوب و با برکتي داشته باشي، برو نمازت رو اول وقت بخون. 2⃣⚡اگر ميخواي ازدواج موفقي کني و همسر خوبي داشته باشي، برو نمازت رو اول وقت بخون. 3⃣⚡و اگر طالب حج هستي بازهم، برو نمازت رو اول وقت بخون. پرسيدم هر کدام از اين قفل هاي زندگيم با يک کليد🔑باز ميشه ؟ 💥پاسخ دادند✨ نماز اول وقت شاه کليد است (فقط حدالامکان به جماعت و در مسجد بخوان) 👈از آن پس .... به عهدم وفا کردم... الله هم به عهدش وفا کرد. 1⃣⚡هم شغل با برکت 2⃣⚡هم همسري مهربان 3⃣⚡و هم حج رفته ام. 🌼مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ☘کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد🍃 🆔 @emamzaman