eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات #قسمت_پانزدهم_داستان_دنبال
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : *ایمان* علی سکوت عمیقی کرد... _هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم . باید با هم در موردش صحبت کنیم ، اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم . دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد. _اون وقت تو می خوای اون دنیا جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ تا اون لحظه، صورت علی آروم بود، حالت صورتش بدجور جدی شد. _ایمان از سر فکر و انتخابه ، مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام ،چادر سرش کرده ، ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ، آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ،ایمانش رو مثل ذغال گداخته کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ،ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ، این رو گفت و از جاش بلند شد و گفت: شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ، قدم تون روی چشم ماست ،عین پدر خودم براتون احترام قائلم ، اما با کمال احترام ، من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه . پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در... _می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ، تو آخوند درباری . در رو محکم بهم کوبید و رفت . " راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ، خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ، یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند . و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ، بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ." علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید... ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️