eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11.2هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.3هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 💙 💙 💙 ✨✨✨✨✨ 🔹از آن حضرت بازنقل شده است که: 🔹۷۰ نفر از صالحان (عالمان دینی) که سر دسته شان مرد با منزلتی است کشته خواهند شد که او را سفیانی می‌کشد و خاکسترش را در میان جلولاء و خانقین بر باد می سپرد و این پس از آن است که در کوفه ۴۰۰۰ نفر را کشته است.(۱) 🔹از امام صادق (علیه السلام) هم چنین نقل شده است: 🔹گویا همراه و ناظر سفیانی هستم که بارش را در میدان های شما افکنده و جارچی او ندا در می دهد که هرکه سر شیعه را از شیعیان علی (علیه السلام)بیاورد، ۵ هزار درهم جایزه می‌گیرد. پس همسایه به همسایه اش حمله می کند و می گوید این از آنهاست،گردنش را می‌زند و هزار درهم جایزه را می گیرد. فرمانروای شما هم در آن زمان، از حرامزادگان است. گوییا آن مرد آبله رو را میبینم. پرسیدند او کیست؟ فرمودند: مردی که به عنوان یکی از شما و هم عقیده با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه می شود. او شما را خوب می شناسد ولی شما او را نمی شناسید. پس شما را محاصره کرده و یک یک دستگیر میکند و نابود می سازد و از زنازاده ای بیش نیست.(۲) 🔹حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: 🔹وقتی سپاه سفیانی به سوی کوفه حرکت کند به طلب اهل خراسان گسیل میشوند که اهل خراسان هم به جست‌وجوی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کردنده اند.پس سفیانی و هاشمی (سید خراسانی) که پرچم های سیاه را حمل می‌کنند با هم رودررو می‌شوند. پیشاپیش آنها شعیب بن صالح در حرکت است که در دروازه اسطخر به سفیانی برمیخورد در میان آنها جنگ شدیدی در می گیرد و صاحبان پرچم سیاه پیروز می‌شوند و صرفا سفیانی متواری می‌شود. پس از آن است که مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می شوند و به جستجویش می‌پردازند.(۳) ✨✨✨✨✨✨ 📘(۱)بحارالانوار، جلد ۵۲، صفحه ۲۲۰، یوم الخلاص، صفحه ۶۳۵ 📘(۲)الغیبة شیخ طوسی ،صفحه ۲۷۳، بشاره الاسلام، صفحه ۱۲۴ یوم الخلاص ، صفحه ۷۰۳، بیان الائمه (علیه السلام)، جلد ۲ صفحه ۶۱۲ 📘(۳)بشارة السلام، صفحه ۱۸۴، یوم الخلاص، صفحه ۶۵۱ 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_نود_و_دوم در اتاق زده شد. احم
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 با صدای مادرش، چادرش را درست کرد، و سینی چایی را بلند کرد. مطمئن بود، با این استرسی که داشت، چایی را حتما روی شهاب می ریخت. بسم الله گفت، و وارد پذیرایی شد. ـــ سلام! سرش را پایین انداخت. از همه پذیرایی کرد. به شهاب که رسید، دسش شروع به لرزش کرد. شهاب استکان چایی را برداشت و تشکری کرد. سینی را کنار گل میز، گذاشت و کنار مادرش نشست. بحث در مورد اقتصاد و گرانی بود. شهین خانوم لبخندی زد.☺️ ـــ حاج آقا! فکر کنم یادتون رفت، برای چی مزاحم احمد آقا و مهال جان شدیم!! محمد آقا خنده ای کرد. 😄 ـــ چشم خانوم! حاجی، شما که در جریان هستید؛ ما اومدیم خواستگاری دخترتون برای پسرم شهاب! خدا شاهده وقتی حاج خانوم گفتند؛ که مهیا خانوم، بله رو گفتند، نمیدونید چقدر خوشحال شدم. بهتر از مهیا خانم مطمئنم پیدا نمی کنیم. مهیا، با خجالت سرش را پایین انداخت. ـــ این پسرمم که خودت از بچگی، میشناسیش. راستش قابل تحمل نیست؛ اما میشه باهاش زندگی کرد. همه خندیدند😄. شهاب سرش را پایین انداخت. ـــ وقتی مادرش موضوع را با من در میون گذاشت؛ و گفت شهاب دختری رو برای ازدواج انتخاب کرده، اینقدر تعجب کردم... آخه میدونید؛ هر موقع در مورد ازدواج باش صحبت می کردیم، اخم و تخم می کرد. ولی الان... موضوع فرق کرده... شهاب، با خجالت سرش را پایین انداخت. ـــ الان هم اگه اجازه بدید، برند حرف های خودشون رو بزنند. احمد آقا لبخندی زد. 😊 ـــ اختیار دارید. مهیا جان بابا، آقا شهاب رو راهنمایی کن. مهیا، چشمی زیر لب گفت و از جایش بلند شد. شهاب، با اجازه ای گفت و به طرف مهیا رفت. مهیا در اتاقش را باز کرد. ـــ بفرمایید... شهاب، وارد اتاق شد. مهیا بعد از او وارد شد. مهیا، روی تخت نشست. شهاب صندلی میز تحریر مهیا را برداشت و روبه روی تخت گذاشت و روی آن نشست. به اتاق مهیا نگاه می کرد، که نگاهش روی قسمتی از دیوار ثابت ماند. مهیا که سکوت شهاب را دید سرش را بالا آورد که با دیدن نگاه خیره شهاب رد نگاهش را گرفت. لبخندی به عکس شهید همت زد. ☺️ ــــ این چفیه ایه که من بهتون دادم؟! ـــ بله... .... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸