eitaa logo
🇮🇷 امام‌ زمان (عج) 🇵🇸
11.7هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
6.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 شبای که میشه دلا میگیره هر کی میاد سر یه ازش میگیره یکی سر قبر یکی کنار یکی کنار و یکی پیش اما یه و آرام میاد کنار یه جعبه برای فاتحه خونی میاره آروم میاد میشینه و سر روی میذاره میگه تو جای گوش بده به حرفای من از بس که اینجا اومدم درد اومده من آخر نگفتی کسی رو داری یا که من بی کس و کاری مگه تو مادر نداری برای تو کنه غروب بیاد به تو تکیه کنه غصه نخور من منم همیشه نمیذارم بشی مدام میام بالا از تو چه یه دارم چند از اون ندارم آخ که برات بگه از یه خاطره موقع جبهه رفتنش ساعتی که میخواست بره از اون خاکی و از اون آخرش هر میرفت جلو نگا میکرد پشت سرش دیگه نیومد رفت شد چشام به درِ سفید شد... دیگه از اون روز تا حالا منتظر درم بس که دلم میزنه نصفه از میپرم کاشکی بود و نگاه میکرد یزید سرش رفت بالا دار سزای دید لکه ننگ روزگار من مطمئنم الآن اگر بود شادی از این خبر بود.. او شبی که میداد صدام بسته بود یادم اومد لحظه ای که دل مارو بود روزایی که میریخت رو داغ پدرا داغ میگذاشت رو سینه الحمدلله دعام اثر کرد سوی عزم کرد ... *** بسه دیگه شدی دوباره خیلی حرف زدم با اینکه داده بودم اما بازم شدم با صد امید و آرزو مادر بلند شد از کنار شاید براش بیاد چند ساله ... همینه ... نداره ... @emamzaman
😃 طلبه های جوان👳 آمده بودند برای 👀 از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: چه رنگیه برادر؟!🤔 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه تشییعش کنند! فوری سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و گرفتیم که تحت ⬇️ هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه‌ها و راه افتادیم🚶. و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! ! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی می‌کشید! 😫 یکی می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه➕ می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند گرفتند و نشستند به 📖خواندن بالای سر ! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب سختی شدیم. ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄