eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
دعـای ماه مبـارک رمض‍ـانــ🌙 بِـسْمِ اللهِ الـرَّحْمٰـنِ الـرَّحیم🍃 اَللّهُـمَّ اجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُـتَوَکِّلینَ عَلَیْکَ وَ اجْعَلْنی فیهِ مِـنَ الْفـائِزین لَدَیْکَ وَ اجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُقَـرَّبینَ اِلَیْـکَ بِـإِحْسـانِکَ یا غٰـایَةَ الطّـالِبینَ ترجمـه💚 پروردگارا ! در این روز مرا از توکل کنندگان به خودت قرار ده و مرا از رستگاران درگاهت قرار ده و از نـزدیکان خود گردان با لطف تو ای هدف جویندگانـ🌸 آمین ( کپی با ذکر صلواتی بر مولا صاحب الزمان (عج) آزاد است.🌷 ) ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🌤 @emamzaman
📝 (س) ❤️ 🍃نام: خدیجه 🎉زادروز:برخی سال تولد او را پانزده سال قبل از عام الفیل گفته‌اند (اما خیلی منابع خیلی معتبر نوشته اند سن ایشان خیلی کمتر بوده و زمان ازدواج با پیامبر فقط ۲۵ سال داشته اند و قبل از پیامبر (ص) ازدواجی نداشته اند.) 🎈زادگاه : مکه، شبه جزیره عربستان ◾️در گذشت : دهم رمضان سال دهم بعثت(عام الحزن) در ۶۵ سالگی،مکه 🕌آرامگاه: قبرستان معلاة در دامنه (جنت المعلی) 🌺محل زندگی: مکه و مدینه 🌏ملیت: عربستانی ✨تبار: عرب 🌹القاب: خدیجه، 🌸دوره: صدر اسلام 💡دین: اسلام 💞همسر: حضرت محمد(ص) 💚فرزندان: پیامبر (ص)از خدیجه (س)دو پسر به نام‌های قاسم و عبدالله و چهار دختر به نام‌های زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه (س) داشت. بنابراین همه فرزندان پیامبر اسلام(ص) به جز ابراهیم، از خدیجه(س) بودند. 💫پدر: خویلد بن اسد 🎀مادر : فاطمه بنت زائده بن الاصم 🌱خویشاوندان: هاله بنت خویلد(خواهر)؛ورقة بن نوفل (پسر عمو) منابع📚 📘ابن اثیر جزری، عزالدین أبوالحسن علی بن محمد، أسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق. و..... ▪️وفات ام المومنین حضرت خدیجه س تسلیت باد @EmamZaman
🌷 امام على عليه السلام : در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان پاك مى گردد. 📗کافی ج۴ ص۸۸ 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
4_5785228305267426465.mp3
3M
💫 فضیلت و پاداش روزه‌ی روز دهم ماه مبارک رمضان در بیان پیامبر اسلام(ص) 🎙 استاد بسیطی 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
‼️ ♨️ دوستان لطفاً با دقت مطالعه کنید 🔸وقتی عقل و عشق یک چیز می گویند باید به جایی برسیم که دل ما همان را بخواهد که عقل ما می گوید چگونه ⁉️ 🔹لازمه رسیدن به این جایگاه آن است که هم عقل رشد یافته باشد و هم دل . 🔸دل خالی از هوا با عقلی که کاملا محاسبه گر و جامع نگر است یم چیز می گویند و به یک نتیجه می رسند 🔹راه رسیدن به این مقام عبادت خالصانه و ولایت عاشقانه است 🔺که تمام شهدای ما از جمله شهید ابراهیم هادی که الگوی ما در جامعه شناخته شده اند وقتی به زندگینامه این عزیزان رجوع میکنیم به عنوان یک انسان متعادل و پرهیزکار که به وظایف خودش در این دنیا درست عمل کرده پی میبریم که به اون مقام تعادل و متعادل بودن در امورش توانست دست پیدا کند و عاقبت بخیر دنیا و آخرتش گشت. @EmamZaman
🌙 خطبه رسول اکرم(ص) در فضیلت و اهمیت ماه مبارک رمضان بخش چهارم اي مردم! هر كه اخلاق خود را در اين ماه نيكو كند، از صراط، آسان بگذرد، آن روز كه قدم‌ها، برآن بلغزد؛ هر كه دراين ماه كارهاي غلامان و مستخدمان خود را سبك گرداند، خدا در قيامت حساب او را آسان كند؛ هر كه در اين ماه از آزار رساندن به مردم خودداري كند، حق تعالي، روز قيامت، خشم خود را از او باز دارد؛ هر كه در اين ماه يتيم بي‌پدري را گرامي دارد، خدا او را در قيامت عزيز گرداند؛ هر كه در اين ماه صله رحم كند و با خويشان بپيوندد، خدا او را در قيامت به رحمت خود واصل گرداند و هر كه در اين ماه رابطه‌اش را با خويشان قطع كند، خداوند در قيامت رحمت خود را از او دريغ نمايد؛ هر كه در اين ماه نماز مستحبي بپا دارد، خداوند او را از آتش جهنم برهاند و كسي كه نماز واجبي به‌جا آورد، خداوند ثواب هفتاد نماز واجب در ماه‌های ديگر را به او عطا كند؛ هر كه در اين ماه بسيار بر من صلوات فرستد، خداوند كفه سبك اعمال او را سنگين گرداند؛ كسي كه در اين ماه يك آيه از قرآن تلاوت كند، ثواب كسي را دارد كه در ماه‌های ديگر قرآن را ختم كرده باشد. 📗 بخشی از خطبه پیامبر(ص) در آستانه ماه رمضان - عیون اخبارالرضا ج۱ ص۲۹۵/کیهان 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
خدایا! هر آنچه را که سبب اصلاحم در دنیا و آخرتم میشود، به من عطا فرما! (دعای ۲۵ صحیفه‌سجادیه از امام سجاد علیه اسلام) 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
🌐 آزمون جهانی کرونا ❗️نتایج متفاوت فرهنگ اسلامی ایرانی با تمدن مادی غرب 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
حجت الاسلام محمد مداح: 🔸طلبه‌های زیادی هستند که به صورت گمنام در جاهای مختلف مشغول خدمت به مردم هستند. متاسفانه قشر مظلوم روحانیت توسط ضدانقلاب و بعضی از افراد ناآگاه مورد توهین و تهمت‌های ناروا واقع می‌شوند ولی آنها با خدا معامله کرده‌اند. طلبه‌های جهادی کسانی هستند که تمام زندگی خود را وقف کمک به مردم کرده‌اند و این کار را جزء وظایف دینی و تبلیغی خود می‌دانند. 🔸در این تهاجم فرهنگی شَدید که دشمن با ابزار رسانه مشغول لجن پراکنی علیه حوزه و دین است، باید اطلاعات دقیق و درست به مردم داده شود که این دروغ‌هایی که گفته می‌شود خنثی شود. 🔸یک مسئله‌ای که در مورد زندگی طلبه‌ها وجود دارد و کمتر به آن پرداخته می‌شود مسئله همسران طلاب است. خیلی از همسران طلبه‌ها به معنای واقعی کلمه زحمت می‌کشند و هم پای مرد طلبه خود کمک کار هستند. با اینکه همان طور که گفتم وضعیت زندگی اکثر طلبه‌ها از لحاظ معیشتی بسیار پایین است ولی همسران طلبه‌ها فقر و کمبود‌ها و... را تحمل می‌کنند و در امر تبلیغ و ترویج دین یاور مرد خود هستند و واقعا جهاد می‌کنند. 🔸من با اینکه این داغ سنگین را دیده‌ام اما تا آخرین نفس ایستاده‌ام و هرگز این میدان جهاد را خالی نمی‌کنم چرا که الگوی من حاج قاسم است که همه دیدند چطور برای این مردم خود را به دل خطر می‌زد و جانفشانی کرد. 🔸امیدمان این است با ترک گناه و دقت بر انجام واجبات و گوش دادن به فرمایشات گوهربار رهبر معظم انقلاب و عمل تا حد توان به آنها و آگاه بودن از مسائل روز، این کشور روزبه‌روز به پیشرفت و سعادت دست یابد. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
👤 🔸 این را بدانید که راه رسیدن به اهل‌بیت(ع)، پدر و مادر هستند و تا زمانی که به پدر و مادر احترام نگذارید به اهل‌بیت(ع) نخواهید رسید. زیرا باید معنای «بِأبی أنتَ وَ اُمّی» را بفهمید. وقتی أبی وَ اُمّی را نمی‌‌فهمید‌، چه‌طور می‌خواهید بگویید: «بِأبی أنتَ وَ اُمّی»؟ وقتی شما مقام پدری را نفهمید، « أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» را چگونه می‌خواهید بفهمید؟ 🔸 با یک پدر و مادر غیرمعصوم، برای آن پدر و مادر معصوم مانُور دهید(تمرین کنید و ولایت مداری خود را ابراز کنید). 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
✅ ارزش و ثوابِ "صبر" در برابر مصیبت‌ها روزی جمعی از مردم به خاطر نیامدن باران که قحطی به همراه داشت، تصمیم گرفتند نزد حضرت نوح(ع) بروند و از او بخواهند دعا کند تا بلکه باران ببارد، وقتی به در خانه رسیدند، در را زدند، زن نوح(ع) از خانه بیرون آمد. آنها گفتند: نوح کجاست؟ ما آمده‌ایم از او بخواهیم دعا کند تا باران ببارد. زن گفت: اگردعای نوح مستجاب می‌شد، برای خود ما دعا می‌کرد که وضع زندگیمان خوب شود. او اکنون به بیابان رفته تا هیزم جمع کند و بفروشد و آن چنان مقامی هم ندارد که دعایش مستجاب گردد. آنها به بیابان رفتند، ناگهان دیدند که نوح هیزم به پشت گرفته به آن حضرت گفتند: دعا کن تا باران بیاید، قحطی همه جا را گرفته است. نوح(ع) دعا کرد و باران آمد. آنها به نوح(ع) گفتند: تو که این‌گونه مستجاب‌الدعوه هستی چرا در مورد زن خودت نفرین نمی‌کنی که مثلاً از خانه‌ات بیرون رود و مجازات شود و پشت سرت بدگویی نکند. حضرت نوح(ع) در پاسخ فرمود: ارزش و ثواب تحمل و صبر با چنین زنی، بهتر از آن است که با نفرین، او را به مجازات برسانم. 📗 قصه‌های قرآن، درودگر، ص۱۶ |کیهان 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
❤️ ❤️ او حاضر و ما منتظران پنهانیم هر چند ڪه از غیبٺ خود مےخوانیم با این همه اے روشنے جاویدان تا فجر فرج منتظرٺ مے مانیم 🍃💐همانا برترین کارها، کار برای امام زمان است💐🍃 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#سی_روز_تا_خدا #نه_روز_گذشت ☑️ حق الناس 🔹‌حق الناس فقط زدن جیب مردم نیست!! حق الناس فقط کلاهبردا
در این ضیافت افراد معمولا سوء ظن دارند، حسودند، از خود راضی و خود شیفته اند و به ستوه آمده اند. یکی از انگیزه های همراه شدن با دیگر افراد است. برای گرم شدن شدن مجلس، نقل و نبات آن را غیبت از دیگران قرار می دهند. 📌راه درمان آن توجه به پرده پوشی خداوند از گناهان است. امیرالمومنین می فرمایند:✨ «مغبوض ترین مخلوقات نزد خداوند غیبت کننده است» 📒(غررالحکم، باب غیبت، ص ٢۶٣) 💠 جزء محبوب ترین ها نزد خداوند است نه مغبوض ترین @EmamZaman
هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا (ع) می رویم : 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 🌹 وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ🌹 وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌹 آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🍃💐همانا برترین کارها، کار برای امام زمان است💐🍃 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هشتم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستا
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍نویسنده: @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_نهم 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا ش
✍️ 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد. زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا می‌کرد که شکیبایی‌ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد. 💠 حیدر حال همه را می‌دید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمی‌بینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی می‌کنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه می‌خوای بری، زودتر برو بابا!» انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زن‌عمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را می‌بوسید و با مهربانی دلداری‌اش می‌داد :«مامان غصه نخور! ان‌شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه‌هاش برمی‌گردم!» 💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.» 💠 نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا می‌زدم که تا عروسی‌مان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به می‌رفت. تا می‌توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا کسی گریه‌ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس کردم. 💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه‌های اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمی‌گردم! تا سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!» شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم می‌دیدم جانم می‌رود. 💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه می‌لرزید و می‌خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمی‌کَند، از کنارم بلند شد. همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو می‌گیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس می‌کردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. 💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. 💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. 💠 شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم. 💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن‌عمو و دخترعموها می‌لرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!» کشتن مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم... ✍نویسنده: @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 📖 صفحه 315 شرکت در ختم قرآن برای فرج ✅ @EmamZaman
🌷از امام صادق (ع) روايت شده : هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند، از قائم‏ ما باشد، و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى‏ بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است: 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨ ✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨ ✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨ ✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨ سه مرتبه بر ران راست خود زده و هر بار میگوییم: 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 📿 💚 کانال امام زمان (عج)💚 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🍃 @emamzaman
دعـای ماه مبـارک رمض‍ـانــ بِـسْمِ اللهِ الـرَّحْمٰـنِ الـرَّحیم🍃 اَللّهُمَّ حَبِّبْ اِلَیَّ فیهِ الْاِحْسانَ وَکَرِّهْ اِلَیَّ فیهِ الْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ وَحَرِّمْ عَلَیَّ فیهِ السَّخَطَ وَالنّیرانَ بِـعَوْنِکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ ترجمـه🍃🌸 خدایا نزد من در این ماه احسان و نیکی را دوست گردان و در پیش من،در این روز فسق و نافرمانی و گناه را ناخوش گردان و در این روز بر من خشم کیفربار و آتش (سوزان) را حرام گردان به کمک خودت،ای فریاد رس فریادخواهانـ 🌤 @emamzaman
💌 خدا عاشقی است بی‌نظیر 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
4_5789731904894796989.mp3
2.8M
💫 فضیلت و پاداش روزه‌ی روز یازدهم ماه مبارک رمضان در بیان پیامبر اسلام(ص) 🎙 استاد بسیطی 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
🌼 امام رضا عليه السلام: افطارى دادن تو به برادر روزه‏ دارت، فضيلتش بيشتر از روزه داشتن توست. 📗الکافی ج۴ ص۶۸ 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
🌙 خطبه رسول اکرم(ص) در فضیلت و اهمیت ماه مبارک رمضان بخش پنجم (آخر) اي مردم! درهاي بهشت دراين ماه گشوده است، از پروردگار خود بخواهيد كه آنها را بر روي شما نبندد و درهاي جهنم دراين ماه بسته است، از خدا بخواهيد كه آنها را بر روي شما نگشايد؛ شياطين دراين ماه در غل و زنجيرند، از خدا بخواهيد كه آنها را بر شما مسلط نگرداند. امام علي(ع) مي‌فرمايند: در اين حال از جا برخاسته و عرض كردم، اي پيامبر خدا! برترين اعمال در اين ماه چيست؟ حضرت فرمودند: اي اباالحسن ! برترين اعمال در اين ماه پرهيز از محرمات است. آنگاه‌گریه کرد. عرض کردم: چه چیزی باعث‌گریه شما شد؟ فرمود: علی جان،‌گریه من برای این است که در این ماه در حالی که به نماز ایستاده‌ای فرق سرت به دست شقی‌ترین انسان شکافته می‌شود و محاسن شریف تو خضاب می‌گردد. امیرالمؤمنین عرض کرد:‌‌ای رسول خدا،در آن هنگام آیا دین من سالم است؟ رسول خدا فرمود: آری، در سلامت کامل دینی قرار داری. سپس فرمود: یا علی، قاتل تو، قاتل من است و کسی که بر تو غضب کند بر من غضب کرده است و کسی که به تو دشنام دهد به من دشنام داده است، تو برای من به منزله جان من هستی، روح تو از روح من است و طینت تو از طینت من است، خدای تبارک و تعالی، من و تو را آفرید و انتخاب کرد، مرا برای نبوت و پیامبری و تو را برای امامت امت اسلامی اختیار کرد و هر کسی امامت تو را انکار کند، در حقیقت منکر نبوت من شده است. 📗بحار ج۹۶ ص۱۵۷و۳۵۸ عیون أخبار‌الرضا ج۱ص۲۹۵ وسایل‌الشیعه کتاب روزه/کیهان 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_دهم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آور
✍️ 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... ✍نویسنده: @EmamZaman