eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @Majnonehosain 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
hadadian-mano-hasrate-haram(128).mp3
7.93M
توکه‌خودت‌خوب‌میدونی به‌یاداربعینتم‌مدام‌آقا...💔 🥀 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡مهدیاران♡
#فرار‌از‌جهنم🔥 #رمان📚 #پارت_نهم زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عا
🔥 📚 روز قدس بود … صبح عین همیشه رفتم سر کار … گوشی روی گوش، مشفول گوش دادن قرآن، داشتم روی ماشین یه نفر کار می کردم … اما تمام مدت تصویر حنیف و حرف های سعید توی سرم بود … . ازش پرسیدم: از کاری که کردی پشیمون نیستی؟ … خیلی محکم گفت: نه، هزار بار هم به اون شب برگردم، بازم از اون زن دفاع می کنم … حتی اگر بدتر از اینم به سرم بیاد… . ولی من پشیمون بودم … خوب یادمه … یه پسر بیست و دو سه ساله، ماشین کارل رو ندید و محکم با موتور خورد بهش… در چپش ضربه دید … کارل عاشق اون ماشین نو بود … . اسلحه اش رو از توی ماشین در آورد … نمی دونم چند تا گلوله توی تنش خالی کرد … فقط یادمه کف خیابون خون راه افتاده بود … همه براش سوت و کف می زدن … من ساکت نگاه می کردم … خیلی ترسیده بودم … فقط ۱۵ سالم بود … . شاید سرگذشت ها یکی نبود … اما اون بچه هایی رو که مسلمان ها شعارش رو می دادن … من با گوشت و پوست و استخوانم وحشت، تنهایی و بی کسی شون رو حس می کردم … ترس، ظلم، جنایت، تنهایی، توی مخروبه زندگی کردن … اینها چیزهایی بود که سعی داشتم فراموش شون کنم … اما با اون حرف ها و تصاویر دوباره تمامش برگشت … . اعصابم خورد شده بود … آچار رو با عصبانیت پرت کردم توی دیوار و داد زدم … لعنت به همه تون … لعنت به تو سعید … . رفتم توی رختکن … رئیس دنبالم اومد … کجا میری استنلی؟ … باید این ماشین رو تا فردا تحویل بدیم. همین جوری هم نیرو کم داریم … همین طور که داشتم لباسم رو عوض می کردم گفتم: نگران نباش رئیس، برگردم تا صبح روش کار می کنم … قبل طلوع تحویلت میدم … . می تونم بهت اعتماد کنم؟ … اعتماد؟ … اولین بار بود که یه نفر روم حساب می کرد و می خواست بهم اعتماد کنه … محکم توی چشم هاش نگاه کردم و گفتم: آره رئیس، مطمئن باش می تونی بهم اعتماد کنی روز عید فطر بود … مرخصی گرفتم … دلم می خواست ببینم چه خبره … . یکی از بچه ها توی آشپزخانه مسجد، داشت قرآن تمرین می کرد … مسابقه حفظ بود … تمام حواسم به کار خودم بود که یکی از آیات رو غلط خوند … ناخودآگاه، تصحیحش کردم و آیه درست رو براش خوندم … با تعجب گفت: استنلی تو قرآن حفظی؟ … منم جا خوردم … هنوز توی حال و هوای خودم بودم و قبلا هرگز هیچ کدوم از اون کلمات عربی رو تکرار نکرده بودم … اون کار، کاملا ناخودآگاه بود … سعید با خنده گفت: اینقدر که این قرآن گوش می کنه عجیب هم نیست … توی راه قرآن گوش می کنه … موقع کار، قرآن گوش می کنه قبلا که موقع خواب هم قرآن، گوش می کرد هر چند الان که دیگه توی مسجد نمی خوابه، دیگه نمی دونم … حس خوبی داشت … برای اولین بار توی کل عمرم یه نفر داشت ازم تعریف می کرد … . روز عید، بعد از اقامه نماز، جشن شروع شد سعید مدام بهم می گفت: تو هم شرکت کن. مطمئن باش اول نشی، دوم یا سوم شدنت حتمیه … اما من اصلا جسارتش رو نداشتم … جلوی اون همه مسلمان… کلماتی که اصلا نمی دونستم چی هستن … من عربی بلد نبودم و زبان من و تلفظ کلماتش فاصله زیادی داشت مجری از پشت میکروفن، اسامی شرکت کننده ها رو می خوند که یهو … سعید از عقب مسجد بلند گفت … یه شرکت کننده دیگه هم هست … و دستش رو گذاشت پشتم و من رو هل داد جلو ،برگشتم با عصبانیت بهش نگاه کردم … دلم می خواست لهش کنم … مجری با خنده گفت … بیا جلو استنلی … چند جزء از قرآن رو حفظی؟ … جزء؟ … جزء دیگه چیه؟ … مات و مبهوت مونده بودم … با چشم های گرد شده و عصبانی به سعید نگاه می کردم … . سرش رو آورد جلو و گفت: یعنی چقدر از قرآن رو حفظی؟… چند بخش رو حفظی؟ چند تا سوره؟ سوره چیه؟ مگه قرآن، بخش بخشه؟ … . سری تکان دادم و به مجری گفتم: نمی دونم صبر کنید … و با عجله رفتم پیش همسر حنیف … اون قرآن ضبط شده، چقدر از قرآن بود؟ … خنده اش گرفت … همه اش رو حفظ کردی؟ آره پس بگو من حافظ ۳۰ جزء از قرآنم … سری تکان دادم … برگشتم نزدیک جایگاه و گفتم: من ۳۰ جزء حفظم … مجری با شنیدن این جمله، با وجد خاصی گفت: ماشاء الله یه حافظ کل توی مسابقه داریم … مسابقه شروع شد … نوبت به من رسید … رفتم روی سن، توی جایگاه نشستم … ضربان قلبم زیاد شده بود … داور مسابقه شروع کرد به پرسیدن 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی ... 【 @emamzaman_12
🌱قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ ظهور ..🤲 🕊 🦋 «اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
دلنوشته مهدوے... حال‌آدم‌خوب‌میشود‌از‌صاحب‌داشتن.. میشود‌وقت‌های‌بی‌ڪسی‌ بہ‌او‌پناه‌برد..وقت‌های‌درد‌بااو‌نجوا‌ڪرد.. امام‌پناه‌بنده‌هاست..هزاری‌هم‌ڪه مثل‌خورشید‌پشت‌ابر‌باشد . . خدارا‌برای‌داشتنش‌شڪر . .(: 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
هدایت شده از 🌸یاس گراف🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی ظهور میڪنی و میرسدبهار،اما به ماه وسال و زمان اعتبارنیست.... 🍃
id_@mola113 (2).mp3
5.33M
تو هوای توام هوای دلم رو داشته باش💔 🕊 【 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
📌آرزوی‌خوبان‌عالم... اول مظلوم عالم، امام علی، شکایت خویش از مردم روزگارش را به نخلستان می‌بُرد و
📌تاانقلاب‌مهدی... بدانیم که ظهور ولی عصر همان طوری که با این انقلاب ما یک قدم نزدیک شد، با همین انقلاب ما باز هم می‌تواند نزدیک تر بشود؛..🌱🌻🌱 «۲۶» @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️توصیه مهم عارف ملکوتی آیت‌الله ناصری به طلاب 🔹 ما سرباز امام زمان هستیم؛ لسانا که می‌گیم؛ البته من که قابل نیستم شما رو عرض می‌کنم! 🔺 خیر دنیا و آخرت را می‌خواهید توسل به امام زمان عجل‌الله فرجه خدا می‌داند آن بزرگوار یک لحظه از ما غافل نیست... ♥ 【 @emamzaman_12
🔸برداشت غربی ها از انقلاب ما 🔰اعتقاد رایج چنین است که انقلاب ایران به خودی خود رویدادی آخرالزمانی بوده است... ۳۴ ♥ 【 @emamzaman_12
🌱خودسازی... ⭕️بخش معرفی اخلاق ناپسند... موضوع پست: ۱: دروغ ب چه معناست؟🤔 ✔️به معنای سخن گفتن خلاف واقعیت است و از گناهان کبیره هست که در قرآن و روایات از آن نهی شده کلید همه بدی ها و مایه نابودی ایمان هست دروغ گفتن حرام است و پیامدهای دنیوی و اخروی دارد ک موجب خار گشتن فرد دروغ گو می شود.[1] 🌱امام حسن عسکری(ع) می فرمایند: پلیدی ها و زشتی ها در خانه ای قرار داده شده و دروغ کلید[ گشاینده دروازه ]آن است. ۱.وسائل الشیعه ،ج ۱۲، ص۲۴۴، [ ۱]حدیث۱۶۲۰۸. [۲] مستدرک الوسائل،ج ۹،ص۸۸،حدیث۱۰۲۹۸. @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌بن‌الحسنـ♥️ اَلااَمیرِ‌سَحَر .. اِی‌مُسافِرِصَحرا اُمیدِ‌وَصلِ‌تورابِیـن‌هَردُعادارَم.! @emamzaman_12