eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @Majnonehosain 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکی گناه میکنه میگه: جوونی کردم‌...😒 ولی مگه علی اکبرِ حسین(ع) جوون نبود؟؟!!🙃 🌱جوونا؛روزتون مبارک... 👀چشمتون به دورازگناه... ✨جوونیتون"علی اکبر" وار... 🍯مرامتون،احلی من العسل☺️ 💐 🌼 @emamzaman_12
1_1337594850.mp3
1.63M
📌ما چه کاری می‌تونیم برای امام زمان انجام بدیم؟! 🍃امروز بزرگ‌ترین کمک به امام زمان چه کاری است⁉️ @emamzaman_12
⭕️ پس از ظهور از نگاه زرتشت 🔹خشکسالی، فقر و بدبختی از میان خواهد رفت. رودخانه ها پر آب، زمین حاصلخیز، درختان پربار، گیاهان سبز و شاداب خواهند شد و گرسنه ای وجود نخواهد داشت... 🔹نجات بشر و مبارزه با دروغ و بدی، آینده ای بدون شرک و بِدعَت، زندگی به دور از نژاد پرستی یا قومیت پرستی که فقط بر اساس انسانیت... 📚 منجی در ادیان، زواردهی، ص۲۰۳-۲۰۵ 📚 گزیده ذات اسپرم، فصل۳۵، بند۲ ۲۱ ♥ 【 @emamzaman_12
⭕️ چشم بصیرت 🔹مردی از اهالی عراق، مالی را برای امام ‌زمان (علیه السلام) فرستاد، حضرت مال را برگرداند. 🔹حضرت پیغام داد: که حق پسر عموهایت را که چهارصد درهم است، از آن خارج کن. مزرعه‌ای در دست او بود که پسرعموهایش در آن مزرعه شریک بودند، ولی حق آن‌ها را نمی‌پرداخت. چون حساب کرد، دید که طلب آن‌ها همان چهارصد درم می‌شود. 🔹پس از پرداختن آن، باقی‌مانده را نزد حضرت فرستاد و قبول شد. 📚 اصول کافی، مرحوم کلینی، ج۱ ص۵۱۷ ٣۶ ♥ 【 @emamzaman_12
634.6K
عهدنجات‌یافتگان..!!🕊 کسی‌که‌منتظرمصلحِ،خودش‌باید صالح‌باشه.دعاهای‌امام‌زمان،دعاهاییِ که‌ازخواب‌بایدبزنی...☘👌 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_دوازدهم🌿 از آن جایی که عاشق را نمی‌توان به رعایت جوانب احتیاط مجاب کرد و رفتارش
🌿 ویلیام باحالت دلسوزانه‌ای و لبریز از محبت خالصانه یک پدر نسبت به فرزندش دستش را روی صورت پسرش گذاشت و به او نگاه کرد، ادموند هم دستش را روی دست مهربان پدر گذاشت و گفت: پدر عزیزم، من می‌دونم که شما و مادر بخصوص با وجود اون بیماری مزمن خیلی رنج کشیدید تا من بزرگ شدم و به سرانجام رسیدم و می‌دونم که الآن هم خیلی نگران آینده من هستید اما به من اعتماد کنید. خواهش می‌کنم، من حتی اگر قراره زندگی کوتاهی داشته باشم ترجیح میدم در پی حق و حقیقت باشم تا اینکه سال‌ها زندگی کنم اما مانند یک مجسمه بی‌خاصیت عمرم رو در راه لذت‌های مادی به پایان برسونم و بعد از مردنم هیچ اسمی ازم باقی نمونه، مگر به‌واسطه نام نیک پدربزرگ و اجدادم! پس خودم چی؟! - ادموند خواهش می‌کنم بیشتر از این با این حرفهات قلبم رو آزرده نکن. - چشم پدر جان ولی خواهش می‌کنم شما هم به انتخاب من احترام بذارید و اعتماد کنید. صحبت‌های پدر و پسرش تا نیمه‌های شب طول کشید و بعد از آن هر دو به رختخواب رفتند، بخصوص ادموند که فردا باید سر وقت در محل کارش حاضر می‌شد. ویلیام و ماری به لندن آمدند تا آزمایش‌های دوره‌ای و معاینات پزشکی منظم ماری را انجام دهند و همچنین اوضاع ‌و احوال ادموند را بعدازآن اتفاقات پیش‌آمده پیگیری کنند؛ اما اکنون دل‌شوره‌های پدر بیشتر شده و می‌دانست که ادموند به‌زودی دست به کار خطرناکی خواهد کشید بعد از اینکه ملیکا دور شد و ادموند با نگاهش او را بدرقه کرد، دوباره روی سکو نشست. حوصله رفتن به خانه را نداشت. انگار انتظار طولانی قلبش را به درد آورده و محبتش را سرد کرده بود. پدر و مادرش روز جمعه به وینچ فیلد برگشته و پدر باز هم از سر نگرانی به ادموند توصیه کرده بود که مراقب رفتارش باشد و به عواقب کارهایش بیشتر فکر کند. پدر فیلیپ به ادموند نزدیک شد و چند لحظه کنارش ایستاد اما او متوجه حضورش نشد؛ بنابراین پدر دستش را روی سر ادموند گذاشت و با مهربانی موهای او را نوازش کرد تا شاید عصبانیت و غمی که در دل داشت با این محبت کوچک کمی برطرف شود. پدر فیلیپ ادموند را مانند پسر خودش دوست داشت چون او در کل انسانی بود که کسی نمی‌توانست نسبت به او بی‌توجه باشد اما از آنجایی‌ که همیشه مهربان و صبور در مقابل دیگران حاضر می‌شد، دیدن خشم و عصبانیت او کاملاً غیرمنتظره به نظر می‌رسید. پدر کنارش نشست و به او گفت: پسرم، حالت بهتره؟ تونستی به خودت مسلط بشی؟ اون دختر بیچاره مقصر نبود! شاید این رفتار نشأت گرفته از اتفاقات و حوادثی باشه که تو این مدت برات افتاده! - نه پدر این‌طور نیست! من دقیقاً از دست خود ملیکا عصبانی هستم. این درست نیست که نسبت به احساسات دیگران این‌طور بی‌توجه باشی و با اونا مثل زیردستت برخورد کنی. حقش بود حداقل یه ایمیل می‌زد و منو از حال خودش باخبر می‌کرد یعنی این واقعاً انتظار زیادیه که من ازش داشتم؟! 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. @emamzaman_12
اۍکھ ِخورشیدِجمالتـ‌پرتوافشانۍکند عالمۍراجِلوه‌ات‌زیبـٰاونورانۍکند ،💫🌸 تـوهماٰن‌خورشیدتقوائۍکھ ِعرش‌وفرش‌را ازفروغ‌وجِلوھ‌تـ💛ـوحق‌چراغـٰانـۍکند.. ✨..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ سلام بر تو ای فرزند امیرالمؤمنین...✋ 📆 ۳روز مانده تا میلاد امام زمان 🎊 【 @emamzaman_12
آن روز که؛ حکم می دهی مردم را من را به لقاء خویش شادم گردان🤲❣ @emamzaman_12
°•السلام علیڪ یا صاحب الزمان°•♥️ 🌸خوشبحال ڪسۍ ڪه امام زمان برایـش دعوت نامـہ بفرستد.😍 ✋با عرض سلام و وقت بخیر وتبریڪ سالروز ولادت منجۍ عالم بشریت حضرت بقیة‌الله‌اروحنا فداء💐 👈با دوستان وخانواده هاۍ خود همدل ویڪ صدا میشویم براۍ پایان دادن به روزگار تاریڪ غیبت وفرج آن عزیز سفر کرده... ومتوسل میشویم به ڪشتۍ نجات اباعبدالله الحسین علیه السلام.♥️ از شماهم دعوت میڪنیم به 🌸چـــــــــله عظیـــــــــم قـــــــــرن🌸 🔗چهل روز زیارت ‌عاشورا و روزانه 40مرتبه‌ذڪر«اللهم‌عجــل‌لولیڪ‌الفرج» 📌شروع چله:شب نیمہ شعبان المعظم خاتمہ : شب 24رمضان المبارڪ🌙✨ 🌹ارسال این دعوت نامہ براۍ دیگران به منزله یارۍ عجل‌الله مۍباشد.😊🌷 @emamzaman
⭕️ منجی در هندو 🔹در آیین هندو، موعودِ نجات بخشی به نام «کلکی kalki» در پایان تاریخ، ظهور خواهد کرد. 🔹کلکی یا کلکین (Kalkin - Kalki) سوار بر اسبی سفید و با شمشیر آخته و شهاب گون ظهور می کند تا شرارت و ظلم را از ریشه بر کند و عدالت و فضیلت را برقرار سازد. [اسب سفید، نماد قدرت و فراگیری ست] او بر همهٔ قوای مخالف پیروز می گردد و زمین را از شرّ شاهــان درّنده خو نجات خواهد داد. 📚 منابع: ☄️هفت آسمان، موحدیان، ش۱۲-۱۳ ☄️مقالات و بررسی، مقدم، دفتر۷۱، ص۲۹۳ ☄️منجی در ادیان، روح الله شاکری، ص۲۱۵ ۲۲ ♥ 【 @emamzaman_12
⭕️ مرد صابونی 🔹 در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سِدر و کافور به دکان من وارد شدند. متوجه شدم اهل بصره و مردم عادی نیستند. با پرسش و اصرار متوجه شدم از ملازمان حضرت حجت هستند. با تضرع و زاری از آنها خواستم مرا به ملاقات حضرت ببرند. در نهایت پذیرفتند و به راه افتادیم. 🔹در راه باران گرفت. اتفاقا من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم به یاد صابون ها افتادم و خاطرم پریشان شد. مقداری که رفتیم در دامنه ی بیابان به چادری رسیدیم. یکی از ملازمان گفت حضرت در آن چادر است و برای گرفتن اذن دخول برای من، به داخل رفت. 🔹گفت و گوی آنها را شنیدم که حضرت فرمودند: او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید، تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید، زیرا او مردی است صابونی. 📚 کتاب میر مهر، ص ٣٠٨ آل عمران، آیه ٩٢: "لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتَّی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ" ٣٧ ♥ 【 @emamzaman_12
648K
🕊نشانه‌داران..!! تودل‌این‌همه‌سروصداها،فقط‌دنبال صدای‌امام‌زمانشه...👌 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_سیزدهم🌿 ویلیام باحالت دلسوزانه‌ای و لبریز از محبت خالصانه یک پدر نسبت به فرزندش
🦋 ادموند دیگر حرفی نزد و ساکت ماند. شاید حق با پدر فیلیپ بود و او برخورد مناسبی با ملیکا نداشت. باید کمی با خودش تنها می‌ماند تا می‌توانست ذهن خسته‌اش را دوباره بازسازی کند. از طرفی ملیکا با ذهنی به‌هم‌ریخته از برخورد غیرمنتظره ادموند و تا حدودی دلخور از رفتار او، پیش پدرش برگشت. وقتی سوار ماشین شد سلام کرد و ساکت ماند. مصطفی پرسید: چه خبر ملیکا جان؟! اتفاقی افتاده؟ آقای پارکر رو ندیدی؟ - چرا بابا جون، دیدمش ولی... - ولی چی دخترم؟ این چه قیافه گرفته ایه عزیزم؟ - خب راستش آقای پارکر، خیلی عصبانی بود اون قدر عصبانی که اصلاً به من اجازه نداد در مورد غیبتم حرفی بزنم. فقط با ناراحتی و دلخوری از من گله کرد و بعدم دیگه هیچ صحبتی نکرد و حتی به حرفام گوش نداد. - یعنی این‌قدر عصبانی بود؟ - بله خیلی. ظاهراً انتظار بی دلیل براش خیلی کشنده بوده که تا این حد به‌هم ‌ریخته! - خب دخترم. غربی‌ها با انتظار کشیدن بیگانه‌اند. معنی و مفهوم انتظار براشون تعریف‌نشده، فکر می کنند هر چیزی رو در لحظه باید داشته باشند، محرم و نامحرم معنی نداره. باید تا حدی بهش حق بدی و از دستش ناراحت نباشی. قرار نبود بین دیدار و تبادل اطلاعاتتون این ‌همه فاصله بندازی، وقتی چیزی بی‌دلیل طولانی بشه معلومه که اون فردی که منتظره از کوره در میره و نسبت به‌طرف مقابل خشمگین میشه. اما اگر همون آدم بدونه انتظار چی رو میکشه، این انتظار براش قشنگ هم میشه. آرتور با عصبانیت از پشت میز بلند شد و به‌طرف ادموند آمد، بازویش را محکم گرفت و او را از روی صندلی بلند کرد، ادموند هم به‌ناچار دنبال دوستش رفت. در مسیر رستوران آرتور با زیرکی خاصی و از آنجایی‌که ادموند هم دوست داشت با یک نفر درد دل کند، او را وادار کرد همه‌چیز را برایش تعریف کند. - اِد! پسر، تو واقعاً این کار رو کردی یا داری شوخی می‌کنی؟ من هیچ‌وقت ندیدم که رفتارت از ادب و منطق خارج شده باشه حتی درباره الیزا! - نه شوخی نمی‌کنم آرتور. متأسفانه این عمل احمقانه از من سر زد! آرتور نگاهی به او انداخت و صندلی‌اش را باعجله به او نزدیک کرد و گفت: اِد، اول به من بگو تو اون کله ‌پوکت چی می‌گذشت که پیشنهاد کار با یه دختر مسلمون رو قبول کردی و حالا هم این‌جوری ترمز بریده اون قدر بهش علاقه‌مند شدی؟!گرچه خودم یه حدسهایی زده بودم ولی فکر نمی کردم که تا این حد جلو بری! - موضوع خیلی پیچیده است، خواهش می‌کنم سرزنشم نکن، من واقعاً این چند روز ظرفیتم تکمیل‌شده. الآن وقتش نیست که من همه ماجراهای قبل از آشنایی با ملیکا رو برات تعریف کنم،تازه اگه تعریف هم کنم تو آدمی نیستی که باور کنی تا همین‌جا هم که می‌دونی پس بهتره یا ساکت بشی یا اینکه یه راه درست جلوی پام بذاری. - من چه راهی جلوی پات بذارم آخه؟! اگه بگم ارتباطت رو با این دختر قطع کن، وگرنه کل زندگی‌ات به خطر میفته، قبول می‌کنی؟ - نه! من نمی‌تونم ارتباطم رو قطع کنم چون مطمئنم خواست خداست که ملیکا تو زندگی من وارد بشه. 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. @emamzaman_12
بهـارعشق‌شڪوفانمےشود‌بےتـو بیـا‌ڪہ‌غنچه‌ےدل‌وانمےشود‌بےتـو..🌱 برآی‌ازافق‌اےآفتاب‌صبح‌امیـد ڪہ‌شبـ‌رسیده‌وفردانمےشود‌بےتـو..🌾🥀 ✨...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ سلام بر تو ای سرورم ای صاحب الزمان...✋ 📆 ۲ روز مانده تا میلاد امام زمان 🎊 【 @emamzaman_12
♥️مـژدھ‌ۍآمـدنت‌قیمــت‌جـاݩ‌مـۍارزد تـارۍ‌ازمـوۍتـوآقـابـہ‌جھـان‌مـۍارزد♥️ 💛¦⇠ 🌼¦⇠@emamzaman_12
⭕️ سرانجامِ جهان ... 🔹طبق آموزه های هِندو، حرکت جهان در زمان، به «شکل دَوَرانی» ست؛ یعنی آغاز جهان کنونی که ما در آن زندگی می کنیم، نقطه پایان مرحله دیگری از هستی می باشد [بصورت حرکت دایره وار] در پایان هر دور، جهان به پایان می رسد و پیش از آن برای ورود به دورِ جدید آماده می شود. 🔹برخی ادیان قائل به «حرکت خطی» جهان هستند؛ یعنی عالم در نقطه ای آغاز شده و در نقطه ای هم به پایان می رسد؛ مثل انسانی که یکبار زائیده می شود و یکبار می میرد، جهان نیز فقط «یکبار» به پایان می رسد. 🔹بودا و هندو قائل به حرکت دَورانی (یا همان دایره وار) هستند / زرتشت، یهود، مسیحیت و اسلام قائل به حرکت خطی اند. 📚 منجی در ادیان، شاکری، ص۲۱۶ ۲۳ ♥ 【 @emamzaman_12