🌹حاج قاسم میگفت:
حتیاگہیـهدرصداحتمـالبِـدیڪہ
یـهنفر یهروزیبرگـردهوتوبہکنـه...
حـقنداریراجبشقضاوتڪنۍ!🙃
قضاوتفقطڪارخداست!
-فلذاحواسمـونباشه🚶♂
#حاج_قاسم
#hero
【 @emamzaman_12 】
••✨
هزارقصھنوشتیم
برصحیفہیدل،اما
هنوزعشقِتوعنوانِ
سرمقالہیماست . . . 🌿
#حاج_قاسم♥️
#hero
【 @emamzaman_12 】
ــ حاج قاسم از نظر بھرهۍِ هوشـۍ
یک ذکاوت خدادادی داشت. از نظرِ
فکر همیشھ بنبست شکن بود. فکر
و هوشـۍ سرشار و اثرگذار داشت🌱
• جنابِ علوۍ؛ وزیر اطلاعاتـِ سابق
#حاج_قاسم
#قهرمان
#hero
【 @emamzaman_12 】
Haj Meysam MotieeShab3Fatemieh1-1398[11].mp3
زمان:
حجم:
3.94M
🥀🍂
فاتح قلبها ! خداحافظ...
با وفا؛باصفا،خداحافظ..
#قهرمان من؛خداحافظ🕊✋
#حاج_قاسم
#hero
【 @emamzaman_12 】
ڪاش
باࢪان مےگرفت
وقتےڪھ تنت آتش گرفت!💔
همین الان ماشین حاجیمون راه افتاد😔
دودقیقه تا وصال یار🕊
شمام دلاتون آشوبه؟؟
سردارمون داره آسمونی میشه😭
گوارای وجودت سردارم♥️
توبه آرزوت رسیدی🕊
#حاج_قاسم
#hero
【 @emamzaman_12 】
شهادت؛گوارایِ وجودت #سردار_دلها♥️🕊
#من_قاسم_سلیمانی_ام✌
دشمن گمان نکند که با گرفتن سردار ، مارا ضعیف تر کرده بلکه ازین پس ما قوی تر از قبلیم ،
سردار ما زنده تر از قبل است و
مردم ما بیدار تر از قبل ...
اگر قطره اشکی آرام آرام دور از چشم های نامحرم برگونه هامان میلغزد معجزه عشق سوزانیست که بر دلهامان درس معنویت و بندگی میدهد ...
دلتنگی هامان مارا میسوزاند اما میسازد ؛
و اشک چشممان همچو نفت بر شعله های آتش بغضمان بر دشمن میافزاید
اما ... اما ...
همین اشک ، چشمِ مارا باز تر میکند ... بصیرت مارا بیشتر میکند . . .
بریزید خون هارا ، زندگی ما دوام پیدا میکند ...
بکشید مارا ؛ ملت ما بیدار تر میشود ...
خدارا شاهد میگیریم که هماهنگونه که بغض سردار گلویمان را گرفته کابوس شبهایتان میشویم و طعم مرگ زیر دندانتان
بخاطر دوباره یتیم شدن بچه های شهدایمان
بخاطر رنگ بغض در صدای رهبرمان
اینجا ایران است و ما همه سلیمانی هستیم
دشمن بداند اگر آن شب یک قاسم سلیمانی را شهید کرده ؛
از خون همان سردار هزاران قاسم برخاسته اند
امروز دشمن با هزاران قاسم باید بجنگند ...
ما اهل تسلیم نیستیم ...
ما قاسم سلیمانی هستیم ✌️🏻
#hero
#حاج_قاسم🥀
#قهرمان_من
【 @emamzaman_12 】
3.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قلمت بشکنه تاریخ اگر ننویسی
اگر از سردار بی دست و سر ننویسی✋💔
حاجیمون پر کشید🕊
شهادتت مبارک #حاج_قاسم
#hero
【 @emamzaman_12 】
✨﷽✨
🔰روایتی از آخرین روز زندگی #حاج_قاسم
♦️پنجشنبه(۹۸/۱۰/۱۲) - دمشق ساعت ۷ صبح
✍️با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم،هوا ابری است و نسیم سردی میوزد.
ساعت ۷:۴۵ صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضرند.
ساعت ۸ صبح
همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود.
با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند ، دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند...
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید؛
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.
گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه
.
آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
ساعت ۱۱:۴۰ ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
ساعت ۳ عصر
حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه...
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خودرویی بیرون منتظر حاجی بود
حاجقاسم عازم بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند...
ساعت حدود ۹ شب
حاجی از بیروت به دمشق برگشته
شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند.
سکوت شد...
یکی گفت؛
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاجقاسم با لبخند گفت؛
میترسید شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
_ شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!
_ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم
حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت:میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ اینم رسیدهست، اینم رسیدهست...
ساعت ۱۲ شب
هواپیما پرواز کرد
ساعت ۲ صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.
«در آن نوشته بود مرا پاکیزه بپذیر»
در شجاعت نام تو ضربالمثل
نوش جانت شهد احلی من عسل♥️🕊
#hero
#قهرمان_من
【 @emamzaman_12 】