پیامبر در شب اول ماه ربیعالاول، به علی گفت: "سران قریش میخواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در جای من میخوابی تا من به غار ثور بروم؟" علی گفت: "در این صورت شما سالم میمانید؟" محمد فرمود: "آری." علی تبسمیکرد و سجدهٔ شکر بهجای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: "آنچه را که مأمور شدهای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد! به هر چه میخواهی فرمانم بده که همانند دستیار شما هستم، همانگونه که مقصود شماست در آن وارد میشوم و موفقیتم تنها از ناحیه خداست."[۱۰] سپس محمد، علی را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.[۱۱]
مشرکان از ابتدای شب، خانه محمد را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما ابولهب گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب دربارهٔ ما میگویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند.[۷]
علی درهای خانه را بست و پردهها را کشید، آنان با سنگ بر علی که در بستر خوابیده بود، میزدند تا مطمئن شوند کسی در بستر خوابیده است البته شک نداشتند که وی رسول خداست[۱۲] و صبح که با شمشیرهای برهنه به خانه هجوم بردند، وقتی علی را در بستر محمد مشاهده کردند، گفتند: محمد کجاست؟ علی فرمود: «مگر او را به من سپرده بودید که از من میخواهید؟ کاری کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند.»
در این هنگام به سوی علی یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون کشیدند و کتک زدند و ساعتی هم در مسجدالحرام زندانی کرده و تا سر حد مرگ زدند و آزادش کردند.[۱۳] سپس در جهت مدینه به تعقیب محمد پرداختند.[۱۴]#ربیع_الاول
#ماه_ربیع_الاول
#لیله_المبیت
🆔 @emlaee