🕊#خاطرات_شهید_علی_قوچانی
🇮🇷در ایام نوروز که لباس برایش می خریدند نمی پوشید،می گفت: «شاید بچه های فقیر و یتیم ببینند و آه بکشند»، لباس های نو را می گذاشت چند ماه بعد می پوشید.
☀️دوران نوجوانی او مقارن بود با ایام انقلاب، کم سن و سال بود اما بسیار پر تحرک ، چالاک ونترس،مثل بقیه مردم در تظاهرات شرکت کرده و اعلامیه های حضرت امام راپخش می کرد.
چشیدن طعم محرومیت ها باعث شد که پس از انقلاب برای کمک به نقاط محروم سمیرم وبوئین و میاندشت عازم آن منطقه شود.
🌺درگیری های غرب کشور بالا گرفته بود،علی که حالاجوانی 17-16 ساله بود برای گذراندن دوره آموزش نظامی ثبت نام کرد،و بلا فاصله پس ازآموزش با گردان حضرت مسلم عازم دهگلان کردستان شد.
هنوز غائله کردستان ادامه داشت که دشمن بعثی مرزهای کشور را آماج گلوله های خود قرار داد. ضرورت جنگ باعث شدبچه های گردان مسلم که همه اصفهانی بودند عازم دار خوئین وخط شیر شوند.
🍁علی سخن گوی گردان مسلم شده بود و سوالات و کنجکاوی های خود و دیگران رابه فرماندهان خط دارخوئین منتقل میکرد،همانجا بود که حسین خرازی جوانی را یافته بود که علاوه بر گذراندن دوره آموزش نظامی عمومی و تکاوری از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود، جوانی رشید با قامتی بلند و پر جذبه.
🌼در عملیات فرماندهی کل قوا شایستگی های خودش را نشان داد و پس از آن با قبول مسئولیت از فرماندهی گروهان گرفته تا فرماندهی تیپ در تمام عملیات های لشکر امام حسین(ع) نقش بسزایی ایفا کرد.
منافقین او را شناسایی کرده بودند چند بار به جان اوسوء قصد شد،یکبار برادرش را که شباهت زیادی به او داشت مورد سوء قصد قرار دادند و یک بار هم یکی از دوستان علی را که موتور او را قرض گرفته بود تا جایی برود اشتباهی ترور کردند.
هر وقت مرخصی می آمد پیگیر کارهای جنگ و شناسایی منافقین و عوامل ضد انقلاب بود که در داخل شهرها فعالیت می کردند.
با اینکه جنگ بود ولی از وضعیت شهر غافل نبود، می گفت:وقتی به مرخصی می آییم نباید در خانه بنشینیم. بچه های رزمنده را جمع کرده و گروه های امر به معروف و نهی از منکر راه انداخته بود.
مرخصی که می آمد تمام کارهایش را با دو چرخه انجام می داد، می گفت:«وقتی آقای خرازی به عنوان فرمانده لشکر از ماشین بیت المال استفاده نمی کند چطور انتظار دارید من این کاررا بکنم.»
☘سعی می کرد ایام مرخصی را روزه بگیرد، می گفت: شاید دیگر وقتی برای گرفتن روزه های قضا نداشته باشیم.
از سرکشی به خانواده شهدا غافل نمی شد.
توی منطقه تکیه گاه خوبی برای رزمنده ها بود،شجاعت و جذبه حاج علی دلگرمی خاصی به بچه ها می داد.
با اینکه خیلی جدی و با جذبه بود ولی با این وجود ارتباط خوبی با همه داشت. درد دل بچه ها را خوب گوش می کرد، حتی اگر مطلبی می گفتند که به او مربوط نمی شد تا آخر می شنید و طرف مقابل را راهنمایی می کرد.
همیشه تجربیات خود را جمع آوری می کرد و می نوشت و آن ها را به دیگران منتقل می کرد ، حاج علی معتقد بود این تجربیاتی که ما کسب کردیم از خودمان نیست و ثمره خون شهداست که باید به نسل های آینده منتقل شود.
🎋بچه های رزمنده کمتر خوابیدن حاج علی را دیده بودند،همیشه در تلاش و تکاپو بود و خودش را به کاری مشغول می کرد، بعضی شب ها وقتی همه می خوابیدند بلند می شد وزباله ها را جمع می کرد و به محل جمع آوری زباله ها می برد.
با اینکه فرمانده بود ولی از کارهای پیش پا افتاده هم کوتاهی نمی کرد. سوله ای را که برای استقرار نیروها در سنندج تحویل گرفته به تنهایی جارو زد و آماده کرد تا نیروهای گردان که از مرخصی آمدند راحت باشند.آنقدر گرد و غبار روی صورتش نشسته بود که به سختی می شد او را شناخت.
🌻به بیت المال خیلی اهمیت می داد،از طرف سپاه یک سفر به مشهد مقدس رفت ولی وقتی برگشت نصف هزینه ها را محاسبه کرد و پرداخت.
در محور سنندج - کامیاران مورد کمین کومله قرار گرفت با این که از ناحیه کتف و هر دو پا مجروح شده بودسعی کرد ماشین را از تیررس عوامل ضد انقلاب دور کند. می گفت:با این که خودرو آسیب دیده ولی با این حال متعلق به بیت المال است و باید آن را حفظ کرد.
🪴بچه های لشکر حاج علی قوچانی را بارها با تن مجروح و عصا به دست در عملیات ها دیده بودند، به او گفتند:« ظاهراً زخمی شد شدن ودرد کشیدن برایتان مهم نیست؟» می گفت :« چرا ولی صبر و تحمل مشکلات در راه خدا در نزد وی محفوظ است و نیازی به آشکار کردن آن نیست.»
به قول خودش نمک تمام عملیات ها راچشیده بود،بیش از ده بار در عملیات های مختلف مجروح شد ولی مجروحیت ها باعث سستی او نشد.
🌴به مادرش گفت:« چرا امروز برای سرکشی مجروحین به بیمارستان نرفتی؟»، مادر گفت:«تو خودت مجروح هستی و نیاز به مراقبت داری»، گفت:« من تنها هستم ولی مجروحین در بیمارستان زیادند».خیلی سفارش به مراقبت و سرکشی از مجروحین را داشت.
🌹🌹
@KhademoShohadd
@emtedade
🌺امتداد (توسل به شهدا)🌺