#ماه_رجب
❓چرا اول رجب را، شب "نور باران" می گفتند...
💠 مرحوم نراقی در خزائن آورده است که: ثقه اى نقل كرد از شيخ محمد، كليد دار روضه مقدسه كاظمين (عليهما السّلام) و شيخ مذكور خود مرد متدّينى بود، و من خود او را ملاقات كرده بودم كه شيخ مذكور گفت:
🔸در هنگامى كه حسن پاشا - بعد از زمان سلطنت نادرشاه افشار در ايران - او پاشاى #عراق عرب بود در بغداد متمكن بود. روزى در ايام ماه جمادى الثانيه در وقتى كه جمعى از امراء و افنديان و اعيان آل عثمان در مجمع او حاضر بودند، پرسيد سبب چيست كه اول ماه رجب را #شب_نور_باران گويند؟!
- يكى از ايشان [چنین] مذکور ساخت كه در [این] شب، بر قبور ائمه دين، نور فرو مى ريزد.
🔹پاشا گفت: در اين مملكت محل قبور ائمه بسيار است و البته مجاورين اين قبور ائمه مشاهده خواهند نمود! پس كليددار ابوحنيفه كه امام أعظم ايشان است و كليد دار شيخ عبدالقادر را طلبيده مطلب را از ايشان استفسار نمود و ايشان گفتند:
- ما چنين چيزى مشاهده نكرده ايم.
🔸حسن پاشا گفت: كه موسى بن جعفر و حضرت جواد (عليهما السّلام) نيز از اكابر دينند، بلكه جماعت روافض آنها را واجب الاطاعة مى دانند. سزاوار آن است كه از كليددار روضه ايشان نيز بپرسيم.
- و همان ساعت ملازمى كه به عرف اهل بغداد "چوخادار" گويند به طلب كليددار كاظمين (عليهما السّلام) آمد، شيخ محمد گويد که:
🔹كليددار آن وقت، پدر من بود و من تقریباً در سن بيست سالگی بودم و با پدر در كاظمين بوديم كه ناگاه "چوخادار" به احضار پدرم آمد و او نمى دانست كه با او چه کاری داشت، روانه بغداد شد و من نيز به اتفاق او رفتم.
🔸من بر در خانه پاشا ماندم و پدرم را به حضور بردند، بعد از حضور پاشا از پدرم سؤال كرد كه: گويند شب اول رجب را "شب نور باران" گويند به جهت نزول نور از آسمان بر قبور ائمه دين، آيا تو هيچ آن را در قبر كاظمين مشاهده كرده اى؟!
🔹پدر خالى از ذهن و بى تأمل گفت: بلى چنين است و من مكرر ديده ام. پاشاى مذكور گفت: اين امر غريبى است و اول رجب نزديک است، مهيا باش كه من در شب اول رجب در روضه مقدسه كاظمين به سر خواهم برد.
👈🏻 پدرم از استماع اين سخن به فكر افتاد كه اين چه جرأتى بود كه من كردم و چه سخن بود از من سر زد! و با خود گفت كه يحتمل مراد #نور_ظاهرى قابل مشاهده نباشد و من نور محسوسى نديده ام و متحير و غمناک بيرون آمد.
- من چون او را ديدم، آثار تغير و ملال در بشره او يافتم و سبب استفسار كردم، گفت:
🔸اى فرزند من خود را به كشتن دادم و با حال تباه روانه كاظمين (عليهما السّلام) شديم و در بقيه آن ماه پدرم به وصيت و وداع مشغول بود و امور خود را انجام مى داد و خورد و خواب او تمام شد.
- و روز و شب به گريه و زارى مشغول بود و شبها در روضه مقدسه تضرع مى كرد و به ارواح مقدسه ايشان توسل مى جست و خدمتكارى خود را شفيع مى كرد تا روز آخر ماه جمادى الثانية.
🔹چون روز به حوالى غروب رسيد كوكبه پاشا ظاهر شد و خود او نيز وارد شد و پدرم را طلبيد و گفت: بعد از غروب، روضه را خلوت نمايد و زوار را بيرون كند، پدرم حسب الأمر چنان كرد.
- هنگام نماز شام، پاشا به روضه داخل شد، امر كرد كه شمعهاى روضه كه روشن بود خاموش كردند و روضه مقدسه تاريک ماند.
🔸خود چنان كه طريقه سنيان است فاتحه خواند و رفت به عقب سر ضريح مقدس و مشغول نماز و ادعيه شد و پدرم در سمت پيش روى ضريح مقدس را گرفته بود و محاسن خود را بر زمين مى ماليد و روى خود را در آنجا مى سائيد و تضرع و زارى مى كرد.
- مانند ابر بهار، اشک از ديده او جارى بود و من نيز از عجز و زارى پدرم به گريه افتاده بودم و بر اين حال، تقربياً دو ساعت گذشت و نزديک بود كه پدرم قالب تهى كند كه...
🌕 ناگاه سقف محاذى بالاى ضريح مقدس شق شد و ملاحظه شد كه گويا به يک بار صد هزار خورشيد و ماه و شمع و مشعل بر ضريح مقدس و روضه مقدسه ريخت كه مجموع روضه هزار مرتبه از روز روشنتر و نورانىتر شد!
- و صداى حسن پاشا بلند شد كه به آواز بلند مكرر مى گفت: "صلى الله على النبى محمد و آله"
🔹پس پاشا برخاست و ضريح مقدس را بوسيد و پدر مرا طلبيد و محاسن او را گرفت و به خود كشيد و ميان دو چشم پدر مرا بوسيد و گفت:
👈🏻 بزرگ مخدومى دارى، خادم چنين مولائى بايد بود، و انعام بسيار بر پدرم و ساير خدام روضه متبركه كرده و در همان شب به بغداد مراجعت نمود.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما