هدایت شده از مدرسه انقلاب ۱
🔹 ترسیم بحرین به عنوان یکی از استان های ایران در صفحه رئیس جمهور👌
بحرین واس ماست ✅
🆔 @darseenghelab
با سلام
به اطلاع اعضای محترم کانال می رساند بنا به دلایل متعددی از جمله توان دسترسی و فعالیت بهینه تر، فعالیت اصلی کانال به تلگرام انتقال پیدا کرد. بنا داریم با رویکردی جدید و توانی مضاعف در خدمت شما باشیم.
لینک تلگرام:
https://t.me/enegasht_ir
انگاشت | مارکت علوم انسانی (نسل زد)
با سلام به اطلاع اعضای محترم کانال می رساند بنا به دلایل متعددی از جمله توان دسترسی و فعالیت بهینه
قابل توجه باشد عزیزانی که علاقه مند هستند می توانند همچنان در ایتا همراه ما باشند!
مقاله📃
چند سال اخیر مخصوصا پس از تغییر عنوان شرکت فیسبوک، بحث متاورس در ابعاد تکنولوژیک و نگرش های humanities داغ شد. اکنون سال ۲۰۲۱_۲۲ را می توان سال آغاز متاوس نامید. حال فارغ از مباحث فنی، واقعیت افزوده آرمانشهر جدیدی را برای ما گشوده. همین امر پرسش های بنیادینی در متافیزیک، الهیات و شاخه ها مطرح ساخته. پرسش نخستین در باب واقعیت افزوده شرط امکان یا همان متافیزیک (وجود شناسی) آن است
#شرط_امکان_متاورس (۱)
@enegasht_ir
به سلطان جهان شاه عرب گفتند و حرفی نیست
به هر تقدیر دست لفظ از توصیف کوتاه است
💠عید غدیر بر همه شما عزیزان مبارک💠
👤 سردبیر
@enegasht_ir
مقاله📃
ادامه.....
پیشینه متاورس
بر خلاف تصور عموم واژه متاورس قدمتی پیش از شروع هزاره سوم دارد. نخستین بار استیفن سون در رمان تصادف در برف از واژه متاورس استفاده کرد. او متاورس را آنتی اوتوپیا انسان عصر مدرن ترسیم کرد. انسان مدرن دچار نهیلیسم، برای فرار از واقعیت به فضایی ویرچوآل پناه می برد تا مخدر نا فرجامی های زندگی اش باشد. این شروع در سال های بعد باعث نگاهی منتقدانه در ابعاد فلسفی_نظری به این مسیر تکنولوژی شد.
در شروع هزاره سوم پروفسور درایفوس، فیلسوف حوزه سایبر و مدرس دانشگاه برکلی آمریکا بحثی را در خصوص اینترنت عرضه کرد. وی در کتاب of the Internet، از بعد فلسفی تمدنی به نقد اینترنت و متاورس پرداخت. متاورس مبتنی بر اندیشه پیشرفت و آتلانتیس نو در رنسانس بنا شد. در قرن ۱۹ و ۲۰، مخصوصا بعد جنگ های جهانی عملا وقوع این آرمان شهر-بهشت زمینی- محال دانسته شد. از این رو متاورس ایده جایگزین آرمانشهر در فضای سایبر است. متاورس در شیوع غیر محسوس خود یک وضعیت stable برای انسان نیست. کاربر در توهم (دانش_ ارتباط_ نیاز وجودی به فضای سایبر)، به تفرد و بریدگی از زمین کشیده می شود. او در تمام حوزه های زندگی در نیاز های خود از واقعیت پایدار جداشده و وابسته به واقعیت وایچرال است. این وابستگی به فضای کد او را تحت حاکمیت مولدان و پشتیبانان متاورس قرار می دهد. در نظر او به طور کلی مسیر بریده سازی تکنولوژی از واقعیت محسوس، انسان نه به فرا بلکه به فرو انسان تقلیل می دهد. چنین انسانی در نوع جدیدی از نهیلیسم و بقای روزمره با مخدر های دیجیتال اسیر می گردد.
در غرب در طول بیش از دو دهه اخیر، نگاه های منتقدانه و موافق زیادی به متاورس پرداختند. طرح بحث ها در حوزه های فلسفی_ الهیاتی، نظری (علوم انسانی و نگاه های تمدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و غیره آن) و بعد فنی سایبرنتیک و پدیده متاورس بود. از جمله دیگر پردازش های نظری آینده پژوهانه به آثار کلاس شوآپ می توان اشاره کرد. او در دو کتاب کنترل انسان و باز تنظیم بزرگ به ابعادی از حاکمیت آینده در پهنه فضای سایبر در حوزه اقتصاد، تنظیم گری، بهداشت و درمان و غیره می پردازد.
در حوزه عمومی پمپاژ رسانه ای متاورس سیاق متکثری دارد. طبق آمار آمریکا و برخی کشور های اروپایی طرح نظر متاورس محدود به برخی نخبگان و معدود علاقه مندان این زمینه بود. وضعیت در اروپا نیز به همین شکل است. در ایران بالعکس فضای جامعه جوان بشدت بالایی با این حوزه در گیر شده. این امر وجه مثبتی در نشان از پیگیری حوزه های علمی در مخاطبان ایرانی دارد. اما روی دیگر چونانکه در موج های قبلی یعنی شبکه های اجتماعی و پیشتر موبایل شاهد بودیم این وضعیت چندان هم مطلوب نیست. در فضای سنگین رسانه ای ممکن است متاورس، از حالت علمی خود خارج شده و تبدیل به تنش اجتماعی شود. سبب این امر عدم فرصت مواجهه صحیح مردم از طریق نخبگان بخاطر فشار های رسانه ای کاذب است. از این رو با مطالعه مستند و رجوع به متخصصین سه شاخه حوزه سایبر، می تواند تا حدی از صدمات این موج در شبکه های اجتماعی بکاهد.
#شرط_امکان_متاورس (۲)
@enegasht_ir
مقاله📃
از جمله پیامد های انقلاب صنعتی تخصص گرایی در فراگیری علوم بود. در این وضعیت علوم طبیعی از فلسفه استقلال یافتند. دانش های محاسباتی در امتداد خود فنون را درشاخه های مهندسی و تکنیکی سامان دادند. ریاضیات و فیزیک از هم جدا شدند. شیمی نیز در قالب مدرن به دانش های مختلفی هیئت یافت. محصول تطور فلسفه نیز اتیان دانش های انسانی humanities از جمله روانشناسی، اقتصاد و غیره شد.
در اواخر دهه هشتاد و شروع دهه نود میلادی اطلاعات جایگزین صنعت در محوریت عصر جدید شد. رشد وب، تلوزیون و فناوری های دیجیتال بار اصلی اين انقلاب را به دوش کشیدند. علوم طبیعی به لزوم فهم مبانی الهیاتی و فلسفی خود برآمدند. دانش های انسانی نیز از ساختار تجویزی به توصیفی عقبگرد کردند. نتیجه آنکه با سقوط دولت رفاه در دکترین ریگان_تاچر از کنترل امواج معضلات اجتماعی_ اقتصادی از دست متولیان علوم انسانی درآمد. راه درمان این امر در توجه به اندیشکده ها صورت گرفت.
از حدود سال ۲۰۱۰ شبکه های اجتماعی در وضعیت نو پدیدی قرار گرفتند. دیگر اطلاعات به صورت خام و با تحلیلی اولیه به کاربران نمی رسید. شبکه ها موجب عرضه داده های مختلفی نه به صورت محدود بلکه با اشتراکی چند ملیتی شدند. فیسبوک، یوتیوب و غیره بر خلاف ایمیل و وبلاگ و غیره خاصیت انتقال بینا انسانی در روابطی نامحدود داشتند. در این زمان اطلاعات به صورت هدفمند و در سطح مختلف بدست کاربران می رسید. در اینجا هر کاربر خود خبرنگار، عکاس، راوی و در نتیجه رسانه بود. اکنون زمانه جریان اطلاعات؛ (شناخت) نام گرفت.
جریان اطلاعات به نحوی هوشمند به کاربر عرضه می شود. هوشندی در اینجا یعنی شبکه خاصیت فرمان پذیری از پشتیبان آن بواسطه کد نویسی های سرور را دارد. همین امر نحوه دریافت اطلاعات را برای هر کاربر منحصر به فرد می سازد.
جریان اطلاعات عصر شناخت انفجاری از موضوعات و سپس دانش های مرتبط بدان هاست. جوامع به داد و ستد فرهنگی، علمی و فکری مشغول اند. حاکمیت ها مورد تمرکز تحلیل و اتصال بسیاری از جریان های اطلاعت به یکدیگر اند. اینگونه رکن فرمان دهی ملت ها در بدست گیری شناخت آن ملت هاست.
شناخت با مقوله نهاد های متولی آن نسبت دارد. نهاد های علم در سطح و شاخه های گوناگون، جریان اطلاعات را در طبقه نخبگانی و از آن به عرف های خاص و عام جامعه متعین می سازند. این امر به نهاد های علم در ساختار های قرن ۱۹ و ۲۰ به تخصص گرایی روی آوردند. محصول این امر تزریق مجزای معارف به جامعه و نحوه اعمال قدرت سیاسی بود. اکنون با در هم تنیدگی جوامع و نیاز های آنان دولت ها نیز روی به پیچیدگی بروکراتیک آوردند. جریان اطلاعات در این عصر میان نهاد علم، قدرت و جامعه نیاز به در هم تنیدگی دارد. چنین صورتی از ترکیب هوشمند شناخت ها برای اداره جامعه، تشکیل روابط و رفع نیاز های آن را شناخت میان رشته ای می گویند. نهاد دانش نیز در باز تعریف خود به آموزش و تولید میان رشته ای می پردازد.
#لزوم_تولید_دانش_میان_رشتهای_در_عصر_جریان_اطلاعات (۱)
نهاد مولد دانش میان رشته ای نیاز به نقشه علمی دارد. در نقشه علمی [جدا از مباحث مطرح در آن] علوم در رکن انسان، مبداء و طبیعت تقسیم می گردند. سپس در بافت تار مانندی حلزونی شکل، موضوعات علوم اصلی و فرعی مشخص می شوند. هر دانش در نقشه علمی با دو مفهوم مرکز و پیرامون سر و کار دارد. دانش مرکز موضوع اصلی در یک علم خاص است. دانش های پیرامون نیز در اصل خروجی هایی از دیگر علوم اند که به موضوع دانش مرکزی ربط پیدا کرده اند. محل ربط هر دانش مرکز با دانش مرکزی دیگر مهد دانشی پیرامونی است. در ادامه خود این دانش های پیرامونی نیز در نسبت با هم خود مرکزی تلقی شده به تحقق دانش های پیرامونی طبقه دوم، سوم و غیره می انجامند.
همان طور که گفتیم اندیشکده ها واسطه نهاد علم و نهاد های اداره جوامع اند. اما تخصص گرایی در بهترین صورت چینش متخصصینی در چند رشته را ایجاد می کند که قادر به خروجی مشترک نیستند. آنچه که در نهاد علم و سپس اندیشکده ها لازم است ربط شناخت های به ظاهر مجزا با هم است. با استمداد از نقشه علمی، دانش های پیرامونی، نقطه ربط دانشمندان و اندیشمندان حوزه های مختلف در خروجی مشترک برای رفع نیاز جامعه و دولت اند.
اکنون سیر بحث به چرایی لزوم تولد دانش های میان رشته ای پرداخت. جریان هوشمند اطلاعات همان تبیین نقطه ثقل عصر جدید و نیاز هایش بود. در مرحله بعد وضع تخصص گرای نهاد های علم و اندیشکده ها و نیاز های در هم تنیده جوامع و نهاد متولی کنترل آنها، ناهمگونی این دو کفه ترازو را نشان داد. راه برون رفت از این وضع نگاه چند بعدی به این شبکه نیاز در مقام موضوع دانش است. این شبکه در نتیجه موضوعیت خود به ظهور دانش های میان رشته ای ختم می شود. ترسیم نقشه علمی و نسبت سازی موضوعات مجزای علوم با هم به بافتار پیچیده ای از دانش های مرکز و پیرامون می رسد. این امر چونان روش تفکری کلید تعین علوم میان رشته ایست.
#لزوم_تولید_دانش_میان_رشتهای_در_عصر_جریان_اطلاعات (۲)
@engasht_ir
هدایت شده از فلسفه ذهن
❇️ تلقّیای در بین برخی اساتید و دانشپژوهان #فلسفه_اسلامی وجود دارد که همین مباحث موجود در اسفار و شواهد صدرالمتألهین یا شفای بوعلی را برای ورود ایجابی به حوزه #فلسفه_ذهن معاصر کافی میدانند.
حال آنکه یافتههای #علوم_شناختی در دهههای اخیر و ادبیات فلسفیای که به تبع آن ایجاد شده، فاصلهای بسیار با استدلالها و نحوه ورود منابع #حکمت_متعالیه و عرفان و فلسفه مشاء دارد. هرچند که میراث تفکر فلسفی مسلمین، ارزشمند و در جای خود قابل اتکا باشد.
❇️ گاه تصور برخی اساتید فلسفه اسلامی - بدلیل عدم آشنایی با سنخ و حجم محتوای تولیدشده در علوم شناختی و فلسفه ذهن معاصر - اینست که مثلاً ۱۰ سال حکمت متعالیه و مقدماتش در فلسفه مشّاء بخوبی تحصیل شود و بعد با ترجمه چند کتاب از فلسفه ذهن، باید وارد پاسخ (سلبی و ایجابی) شد.
در حالیکه اساساً بخش قابل توجهی از براهین کتاب نفس در فلسفه اسلامی، ناظر به نظریات ماتریالیستی چندصد سال قبل مطرح شده که امروزه قائلی ندارد؛ مثل همین ادلّه #تجرد_نفس. و از سوی دیگر دیدگاههای مطرح فیزیکالیستی معاصر چیزی میگویند که بسیاری از این ادلّه، نافی آنها نیستند!
مباحث مبتنی بر مبانی #هایلومورفیسم (ماده و صورت) و ... نیز از آنجا که بنحوی گسترده در مقالات و کتب مطرح فلسفی غرب معاصر مورد رد و مناقشه واقع شدهاند، برای برقراری دیالوگ و پاسخ، چندان قابل اتکا بنظر نمیرسند.
❇️ بگذریم که مرزبندیهای ایدئولوژیک در مواجهه با فلسفه ذهن، چندان واقعبینانه و جامعنگر هم نیست. مباحث قابل توجه و مفیدی در کانتکست #فلسفه_تحلیلی (و ازجمله فلسفه ذهن معاصر) وجود دارد که نسبت به #فیزیکالیسم و #دوئالیسم، خنثی هستند و نیز تئوریهایی نودوئالیستی و فیزیکالیستی مطرح شده که قابل استفاده برای بازسازی نظریات پیشین و پیشبرد تأملات فلسفی درباره ذهن و #آگاهی است.
همین نکته درباره مواجهه با علوم شناختی نیز کاملا صدق میکند.
❇️ از سوی دیگر در همان مواجهات عقیدتی نیز مرز دانش را با نصبسندگی، بیمنطق کردهاند. امروزه اگر استدلال بوعلی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی - که احتمالاً در زمان خود او مطرح بوده و امروزه اصلا ً قائلی ندارد - را صورتبندی کنیم و حاشیه بزنیم، جزو مقالات پژوهشی فلسفه اسلامی ردهبندی میشود و در جغرافیای فلسفه اسلامی دانسته میشود.
اما اگر استدلالی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی معاصر که در کتب و منابع فلسفه اسلامی ما مطرح نبوده است را صورتبندی کنید و نقد و حاشیه بزنید و پیشنهاد بدهید، دیگر در حوزه فلسفه اسلامی طبقهبندی نمیشود. به راستی ملاک و معیار این دستهبندی چیست؟
اگر موضوع یا غایت یا متد برای مرزبندی و دستهبندی علوم، ملاک باشد که نباید چنین اتفاقی بیفتد. مگر آنکه «نص» و «کتب پیشینیان»، ملاک مرزبندی رشته و حوزه فلسفه اسلامی قرار گرفته باشد. این فاجعهای بزرگ برای رشد و نوآوری فلسفی در زمان ماست.
❇️ نهایت آنکه بعید بنظر میرسد که آشنایی کافی با علوم شناختی (لااقل دو رشته #نوروساینس و #هوش_مصنوعی) و نیز تخصص در مباحث فلسفه ذهن تحلیلی، از طریق تحصیل در رشتههایی با پارادایم متفاوت حاصل شود؛ ولو آنکه تحقیق و رساله به این سمت هدایت شود. بلکه هدف مذکور نیازمند تحصیل تخصصی و تماموقت در همین حوزه روزآمد و گسترده است.
@PhilMind
هدایت شده از استاد محمدحسین فرجنژاد
📺 پخش مستند سرو بی قرار
یکشنبه، ساعت 16 و 40 دقیقه
از شبکه یک
#فرج_نژاد
#استاد_صبر
#استاد_بی_ادعا
#محمدحسین_فرجنژاد
🆔 eitaa.com/farajnezhad110
🆔 aparat.com/Faraj_Nejad
🆔 t.me/Faraj_Nejad