هشتادیای انقلابی⭐️
❤️قسمت سی: نامه اش از انگلیس رسید. "خبر بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد. #همسر عزیزم شرمنده که در ا
❤️قسمت سیویک:
روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم.
با همسفرهایمان یک اتاق را گرفتیم و بینش یک پرده زدیم.
فردایش توی یک ساختمان دو اتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.
همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.
ایوب آمد.
نزدیک من و گفت: "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم."
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟
ایوب محمد حسین را بهانه کرد و پیش خودمان ماند.
😉
چند روز قبل از عمل دست ایوب حساب کتاب میکردم، با پولی که داشتیم ایوب زیاد نمیتوانست بستری بماند.
ناگهان در زدند.
ایوب پشت در بود.
با سر و صورت کبود و خونی. 😰
جیغ کشیدم "چی شده ایوب؟"
آوردمش داخل خانه
"هیچی،کتک خوردم...."
هول کردم
"از کی؟ کجا؟"
_ توی راه منافق ها جمع شده بودند، پلاکارد گرفته بودند دستشان که ما را توی ایران شکنجه می کنند. من هم رفتم جلو و گفتم دروغ می گویید که ریختند سرم
آستینش را بالا زدم
+ فقط همین؟
پلک هایش را از درد به هم فشار می داد.
_ خب قیافه ام هم تابلو است که #بسیجی ام و خندید.
دستش کبود شده بود.
گفتم:
+ باز جای شکرش باقی است قبل از عمل اینطور شدی
ایوب بالاخره بستری شد و عمل شد.
خدا رو شکر عمل موفقیت آمیز بود.
چند روز بعد با ایوب رفتیم شهر را بگردیم. میخواست همه جای لندن را نشانم بدهد
دوربین عکاسیش را برداشت📷
من هم محمد حسین را گذاشتم داخل کالسکه و چادرم را سرم کردم و رفتیم. توی راه بستنی خریدیم. تنها خوراکی بود که می شد با خیال راحت خورد و نگران #حلال و حرام بودنش نبود.
منافق ها توی خیابان بودند.
چند قدمی مسیرمان با مسیر راهپیمایی آنها یکی می شد.
رویم را کیپ گرفتم و کالسکه را دنبال ایوب هل دادم، ما را که دیدند بلندتر شعار دادند.
شیطنت ایوب گل کرد دوربین را بالا گرفت که مثلا عکس بگیرد، چند نفر آمدند که دوربینش را بگیرند. ایوب واقعا هیچ عکسی نیانداخته بود. 😯
وقتی برگشتیم ایران، ایوب رفت دنبال درمان فکش تا بعد برود #جبهه.
دوباره عملش کردند.
از اتاق عمل که آمد صورتش باد کرده بود. دور سر و صورتش را باند پیچی کرده بودند.
گفتم محمد حسین خیلی بهانه ات را می گرفت.
_ حالا کجاست
+ فکر کنم تا الان پدر نگهبان را در آورده باشد.
رفتم محمد حسین را بگیرم صدای گریه اش از طبقه پایین می آمد.
تا رسیدم گفت: خانم بیا بچه ات را بگیر
نشست و جای کفش محمد حسین را از روی شلوارش پاک کرد.
+ زحمت کشیدید آقا
اشک هایش را پاک کردم.
+ بابا ایوب خیلی سلام رساند، بالا مریض های دیگر هم بودند که خوابیده بودند. اگر می آمدی آنها را بیدار می کردی.
صدای ایوب از پشت سرم آمد
_ سلام بابا
☺️
@noore_quran
#شهید_ایوب_بلندی
بیمارم بعد از اینکه شونصد تا سوال پرسید، گفت: ببخشید این همه سوال پرسیدم میخواستم پول ویزیتی که دادم رو #حلال کنم. 😐😐
》علی بسکابادی《
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
بخاطر زیاد شدن توریست های #مسلمان و حساسیت آنها بر #حلال و #حرام متاع، چه خوردنی و چه نوشیدنی، کشور ژاپن بر روی روکش اجناس و کالاهای خوردنی مثل شیرینی کلمه حلال رو مینویسه
👤حمید
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
⭕️ نماز خانه در رستوران
وارد یک رستوران فستفود در کلیفرنیا شدم که این نوشته رو دیدم: "میخواید #نماز بخونید؟ بهمون بگید #موسیقی رو خاموش کنیم. ما رو در دعاهاتون فراموش نکنید. با عشق، تیم رستوران". صاحب رستوران یک آمریکایی بود که بسیار احترام به مشتریها میگذاشت و غذای #حلال در آن سرو میکرد.
📍رستوران Lados، در شهر SunnyVale، ایالت کلیفرنیا
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
🦋آیت الله حائریشیرازی:
🌹امکان ندارد یکی از راههای #حلال را بسته باشیم و راههای حرام باز نشود. در مسئله #ازدواج نیز چنین است. تمام راه های حلال باید با کمال اطمینان تا آخر باز باشد. برداشت ما از اسلام این است که باید دریچۀ حلال را «تا آخر» باز کنیم، نه «نیمه باز»! یعنی هرچه حلال است، آزاد بگذاریم و الّا، آن نیازها از دریچۀ حرام سرریز میشود و کاری هم از دستمان بر نخواهد آمد!
#ازدواج_در_وقت_نیاز
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
دیشب رفتم یه آبمیوه فروشی که مشتریشم، دیدم قیمت هر لیوان آب هویج رو نسبت به قبل عید، ۵ تومن کم کرده. پرسیدم مگه قیمت کاهشی هم داریم؟ گفت اینور سال هویج ارزونتر شده، من آب هویج رو کمتر میدم. دقت رو نون #حلال داشتن اینجوریه...
✍ Vesal
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻