هشتادیای انقلابی😎
❤️قسمت سیوچهار: دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش
❤️قسمت سیوپنج:
توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند،
انگار خودشان شوهر کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند و مراعات حالش را می کردند.
اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و #اتاق_ریکاوری نداشت، ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان می دادند.
تاکسی آقاجون می شد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض می کردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه.
گاهی نیمه هشیار دستگیره ماشین را می کشید وسط خیابان پیاده می شد.
آقاجون می دوید دنبالش، بغلش می کرد و بر می گرداند توی ماشین.
😔
مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب فشار نمی آورد.
یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال قرص هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان.
ظرف های چینی را شکسته بود.
دستش بریده بود و کمد خونی شده بود.
مامان بی سر و صدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد.
حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را جبران کند.
تا می فهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از راه دور هم آن را تهیه می کرد.
بیست سال از عمر یخچال مامان می گذشت و زهوارش در رفته بود.
بدون آنکه به مامان بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه
ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه می گردد کفشی که به پایش بخورد پیدا نمی کند،
تمام #تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید. ☺️
ایوب به همه محبت می کرد.
ولی گاهی فکر می کردم بین محبتی که به هدی می کند، با پسرها فرق دارد.
بس که قربان صدقه ی هدی می رفت.👩
هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میبوسیدش که کلافه می شد، بعدخودش را لوس می کرد و می پرسید:
-بابا ایوب، چند تا بچه داری؟
جوابش را خودش می دانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود:
_من یک بچه دارم و دو تا پسر.
هدی از مدرسه آمده بود.
سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین
ایوب دست هایش را از هم باز کرد:
"سلام #دختر بانمکم، بدو بیا یه بوس بده"
هدی سرش را انداخت بالا
"نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد"
_نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا و هدی را گرفت توی بغلش
مقنعه را از سرش برداشت.
چند تار مو افتاد روی صورت هدی
ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد.
هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب "خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم."
موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود.
ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند.
با اخم گفت:
"من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمی دهم کوتاه کند.
فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه
گفت: معلمش از دستخط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد
رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود.
ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر هم بود خیلی سختگیری می کرد.
چند بار خواست به بچه ها #دیکته بگوید همین که اولین غلط املایشان را دید، کتاب را بست و رفت.
مدرسه ی بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از ایوب دعوت می کرد تا برایشان سخنرانی کند.
#روز_جانباز را قبول نمی کرد، می گفت:
"من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز #حضرت_عباس است که جانش را داد"
از طرف بنیاد، جانبازها را #حج می برند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد همراهشان ببرند.
ایوب فوری اسم آقاجون را داد.
وقتی برگشت گفت: "باید بفرستمت بروی ببینی"
گفتم: "حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی،
بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجاااا تا کجااا" 😊
برایم پارچه آورده بود و لوازم آرایش.
هدی بیشتر از من از آن استفاده می کرد، با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ می کرد و می آمد مثل عروسک ها کنار ایوب می نشست.
ایوب از خنده ریسه می رفت و صدایم می کرد: "شهلا بیا این پدرسوخته را نگاه کن"
هدی را فرستاده بودم جشن تولد خانه عمه اش.
از وقتی برگشته بود یک جا بند نبود.
می رفت و می آمد، من را نگاه می کرد.
می خواست حرفی بزند، ولی منصرف می شد و دوباره توی خانه راه می رفت.
+ چی شده هدی جان؟ چی میخواهی بگویی؟
ایستاد و اخم کرد😠
_ من نوار میخواهم، دلم می خواهد برقصم. میخواهم مثل دوست هایم لاک بزنم.
جلوی خنده ام را گرفتم:
+ خب باید در این باره با بابا ایوب حرف بزنم، ببینم چه می گوید.
ایوب فقط گفت:
"چشمم روشن" 😶
@noore_quran
#شهید_ایوب_بلندی
#مامان بعد عملِ پروتز زانو استراحت مطلقه، رفتم ببینمشون بابایِ هشتادو دوساله ام عین گل ازش #مراقبت میکنه، گفتم: بابا منو ببخش خیلی گرفتار زندگی خودمم نمیتونم کمکت کنم، گفت من ۶۰ ساله با این زن زندگی میکنم وقتی اومد خونهی من یه #دختر جوونِ نازک نارنجی بود الان وظیفمه، عاشقِ این مردم
》Laleh《
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
تا حالا به #دختر ها دقت کردید!؟
ناخن مصنوعی، مو مصنوعی، مژه مصنوعی، دماغ عملی، لبا #پروتز بعد دنبال یه #مرد_واقعی هم هستن🤯🤯
👤هنگ کرده
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
💠جناب مؤمنی یكی از شاگردان جناب شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من دستم زخم شده بود، خدمت جناب شیخ رفته بودم
شیخ گفت: مؤمنی دستت چه شده؟
گفتم: با آهن بریده
گفت: میدانی چرا اینطور شده؟
برای اینكه #دختر كوچولویت را #دعوا كردی و توی اتاق انداختی و به مادرش گفتی: تا من نگفتم بیرون نیاید؟
آقای مؤمنی میگفت: من با تعجب به جناب شیخ گفتم، من او را نزدم!
جناب شیخ گفت: اگر زده بودی كه بدتر میشد!
بعد اضافه كرد: حالا میروی یك چادر كوچولو با اسباب بازی برایش میخری تا او دستهای كوچكش را بالا كند و بگوید:
ای خدا! من از سر تقصیرات پدرم گذشتم!
من هر وقت به یاد این موضوع میافتم و یا آن را برای كسی تعریف میكنم،
بعض گلویم را میگیرد و خطاب به پدرم میگویم بابا كجا بودی كه طفل سه ساله #امام_حسین (ع) را در كربلا سیلی زدند؟
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
قدیمی ها میگفتند:
°
🔹لباس #مرد ، "تمیز بودن زن" را نشان میدهد.
🔹لباس #زن ، "غیرت مرد" را نشان می دهد.
🔹لباس #دختر ، "اخلاق مادر" را نشان میدهد .
🔹لباس #پسر ، "تربیت مادر" را نشان میدهد.
°
•| #لباس "شخصیت انسان" را نشان میدهد. |•
"افسر اطلاعاتی"
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
🛑جاهلیت مدرن
حاج آقا قرائتی: قبل از ظهور اسلام (جاهلیت) #دختران را بعد از تولد زنده به گور می کردند و به قتل می رساندند، ولی الآن (جاهلیت مدرن) مادران قبل از تولد به اسم #سقط_جنین دختر یا پسر خودشون رو به قتل می رسانند.
📌تو بیمارستان بستری بودم، یه خانومه تخت کناری من بود و بچهش سقط شد، مادرش اومد جسد بچه رو برد که دامادش ببینه #دختر بوده، ناراحت نشه🤧
👤خوار ناتنی
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
#دختر دوستم هی میومد میگفت #خاله به مامانم بگو برام #خواهر بیاره. حالا چند روزه خواهرش به دنیا اومده با گریه میگه من منظورم این نبود یکی همسن خودم میخواستم!
👤فاطمه رایگانی
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
به آقای #بهجت گفتن چه کنیم بخت #دختر برای #ازدواج باز شه؟ فرمودند: آیهی "رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا" (سوره فرقان آیه ۷۴) رو فراوان بخونید!
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
ارزش #دختر رافقط
خُـدامیدانـدکهحتیاجازه
دیدنیکتارمـویش
راهمبهنامحـرمنمیدهد🤍🍁
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻