4_5776112245771601503.mp3
4.35M
🌹خوشم که زیرِ سایتم حسین
🌹تو خوبیو هوامو داری
🌹مریض عشقتم فقط خودت
🌹طبیبمی، دوامو داری
🌹به زندگیم صفا بده
🌹تو قلبمو جلا بده
🌹مُحَرّمِت داره میاد
🌹به من یه کربلا بده
🔸 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🔸 #غریب_کربلا_حسین
🎤 #حمید_علیمی
@ya_aba_saleh_al_mahdi
🔹بی حسین بن علی
🔹احساس #پیری می کنم
🔹نه که پیری بلکه
🔹احساس #حقیری می کنم
🔹گفت سائل از چه رو
🔹محکم به سینه می زنی؟
🔹گفتم از آینه ی دل
🔹 #گردگیری می کنم
❤️ #عشق_فقط_حسین
❤️ #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
❤️ #روزتون_حسینی
@ya_aba_saleh_al_mahdi
4_5918230196745404790.mp3
6.5M
🏴از امشب تا
🏴شام #عاشورا
🏴 #کربلا غوغاست
🏴واویلا #محرم شد
🏴ناله ی #زهرا همین دم شد
🏴ای وای #حسین
♦️ #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🎤 #حاج_محمود_کریمی
🎵 #مداحی #محرمی
@ya_aba_saleh_al_mahdi
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_شهادت
حاج مهدی رسولی در یکی از روضه های خود از زبان مادر شهید حججی می گوید:" عکس سر بریدنش رو دیدم دلم آتیش نگرفت، صبر کردم، روز اول عکس اسارتش رو دیدم دلم نلرزید، صبر کردم؛ اما یه صحنه دیدم آتیشم زد، اون جایی که دیدم سوار ماشینش کردند، دیدم لب های پسرم خشکه ...😭😭
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
مینشاند بر لب عشاق تو لبخندها
«بأبی أنت و أمی» گفتن فرزندها
یا حسینِ بچهها در روضههای خانگی
آب کردهِ در دل مادر پدرها قندها
از پدرها به پسرها میرسد میراث عشق
شورها، شمشیرها، تکبیرها، سربندها
ای خوشا آن مادرانی کز محبت کردهاند
یک به یک نذر حسین فاطمه، دلبندها
تا که سرو خویش را از زیر قرآن رد کنند
سوخته دل هایشان در آتش اسفندها
☑️ شاعر: دکتر محمد مهدی سیار، محرم ۱۴۰۰
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
#شهید_مهدی_نعمایی
🏴 لا یوم کیومک یا اباعبدالله
کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانهاش میلرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینهام.
آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را میبخشی؟ این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟»
برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمیشد. از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.» گفت «من هم نمیبوسم.» گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.»
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟»
گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد میکرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) قدم برمیداشت.»
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر میدید طاقت میآورد؟
#یا_حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاء الله زیارت اربعین و پیادهرویش روزی همه بشه
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻