یادمه اینترن بودیم داخل بیمارستان بهشتی اصفهان کشیک #نوزادان بودم من معمولا عادت نداشتم به نوزادا دست بزنم نگران انتقال بیماری و اینا بودم
یکدفعه رفتم به یکیشون سر بزنم خیلی گیگیلی بود چشمای درشت مشکی و پوست گندمی، دستشو اورد بالا یهوویی دلم خواست بغلش کنم، همینطور که بغلش کردم و چسبوندمش به خودم، سرشو گذاشت رو دستم و چشماشو بست ومنی که قلبم رو هزارتامیزد..
یواش جداش کردم چشماشو باز کرد انگاری خندید و یه نگاه عمیق نمیدونم چیشد گریه ام افتاد گذاشتمش رو تختش
پرستارش گفت مامانش موقع #زایمان فوت شده و پدرش نمیخوادش:((((
》faryad《
به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻