داداشم‌‌منودیدتوخیابون..بایہ‌‌نگاه‌تندبہم فہموندبروخونـہ‌تابیام... خیلےترسیده‌بودم...الان‌میادحسابےمنو تنبیہ‌میڪنہ.. نزدیڪ‌غروب‌رسید..وضوگرفت‌دورکعت نمازخوندبعدازنمازگفت‌بیااینجا.. خیلے‌ترسیده‌بودم‌گفت‌ابجی‌بشین.. _نشستم بی‌‌مقدمہ‌شروع‌کرد‌یہ‌روضہ‌ازحضرت‌زهرا خوندحسابی‌گریہ‌کردمنم‌گریہ‌ام‌گرفت.. بعد‌گفت‌آبجی‌میدونی‌بی‌بی‌‌چراروشواز مولامیپوشوند..؟ ازشرم‌اینکہ‌علے‌یدفعہ‌دق‌نکنہ.. آخہ‌غیرت‌الله.. میدونی‌بی‌بی‌حتی‌پشت‌درهم‌نزاشت‌چادر ارسرش‌بیفته! میدونی‌چراامام‌حسن‌زودپیر‌شد..! بخاطراینکہ‌توکوچہ‌بودونتونست‌کاری‌برا ناموسش‌کنہ.. آبجی‌حالااگہ‌میخوای‌دق‌مرگ‌نکنی‌تو خیابون‌که‌راه‌میری‌مواظب‌روسری‌وچادرت باش‌یدفعه‌ناخداگاه‌نره‌عقب‌ویہ‌تارموت بیفته‌بیرون.. من‌‌نمیتونم‌فردا؎‌قیامت‌جواب‌حضرت زهرا‌روبدم سروپایین‌انداخت‌وشروع‌کرد‌به‌گریه‌کردن. اومد‌سرم‌روبوسید‌وگفت‌ابجی‌قسمت‌میدم بعد‌ازمن‌مواظب‌چادرت‌باشی ازبرخوردش‌خیلی‌تعجب‌کردم..‌احساس شرم‌میکردم گفتم‌داداش‌ایشاالله‌سایہ‌ات‌همیشہ بالا‌سرمہ..‌پیشونیشوبوسیدم... سہ‌روزبعدخبرآوردن‌داداشت‌توعملیات والفجربہ‌شہادت‌رسیده بعدالباساشو‌کہ‌آوردن‌دیدم‌جای‌تیرمونده روپیشونی‌بندش...! سربنده‌یافاطمہ‌الزهرا💚 #شهدا #غیرت #حجاب https://eitaa.com/enqelabi_taraz_57