eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.8هزار دنبال‌کننده
869 عکس
211 ویدیو
11 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است » • گروه #شعر و هنر چامه : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed تبادل نداریم🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ انسان تائب بعد از توبه نیز مثل قبل نمیشود 📝 • خیلی فرق است میانه دوستی که یک عمر با صفا و خلوص با انسان رفتار کند با دوستی که خیانت کند پس از آن عذر تقصیر طلب نماید. . . . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
❖ مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
افرادی که شخصیت انقلابی دارند لزوما تفکر آنان هم سو با مبانی معرفتی انقلاب نیست! 📝 ما گاه میبینیم که افرادی که آشنایی به مبانی معرفتی انقلاب ندارند،تفکیک شخصیت انقلابی فرد با تفاوت فکری او با اندیشمندان اصلی این انقلاب برای آنان مقدور نیست. تعابیر بسیار زیادی از مقام معظم رهبری و امام خمینی نسبت مبانی معرفتی انقلاب داریم که از جمله گفته اند: انقلاب ما حاصل مبانی معرفتی فلسفه صدرا است، شخصیت امام خمینی حاصل مکتب عرفانی صدرالمتالهین است، مبانی فکری انقلاب تماما برگرفته از مبانی فکری شهید مطهری است، حرکت انقلاب بر اساس تفکرات علامه طباطبایی شکل گرفته است و.... این ها برخی از تعابیری است که پیش تر نیز سعی بر بازتاب آنان در کانال داشته ام. نباید فکر کرد امتداد این انقلاب بدون تمسک به این اندیشه ها مقدور است چرا که اساسا نمیشود نظام اجتماعی برای نظام اسلامی بدون این مدل اجتهادی ایجاد کرد. و رسیدن به مرتبه تمدن نوین اسلامی بدون تشکیل نظام اجتماعی برای مدیریت جامعه امری غیر ممکن است. برخی از اندیشمندان و دغدغه مندان انقلاب به دلیل عدم شناخت صحیح این منابع معرفتی اشخاصی را به عنوان شاخص فکری انقلاب معرفی میکنند که گرچه برداشت دینی آنان در نوبه خود محترم است اما مدل معرفتی و اجتهادی این بزرگوران سنخیتی با مبانی و روش اندیشمندان اصلی انقلاب ندارد. این بی گانگی تفکر ربطی به تقوای عملی یا شخصیت انقلاب این متفکرین نداشته اما در حوزه بسط مبانی معرفتی انقلاب و تداوم حرکت فکری این جریان نمیتوان این اندیشه را جایگزین مبانی فلسفی و معرفتی امام خمینی که منجر به انقلاب شد دانست. البته ناگفته نماند گاهی نیز دیده میشود اثرات اجتماعی این جریان های فکری در لایه های پایین تر منجر به تربیت افرادی میشود که درک درستی از حرکت انقلاب ندارند و برخلاف مقاومت ظاهری در نهایت موضع گیری های غیر هم سو با انقلاب میگیرند. یعنی خروجی تربیبی تفکری خارج از حوزه معرفتی انقلاب لزوما در حوزه تربیتی مثبت عمل نمیکند. یا حتی چنانچه نسبت به انحرافات فکری آقای شاهد بودیم خود شخص نیز بعد از ایامی از همراهی با انقلاب بر خلاف همراهی ظاهری اولیه اش عاجز میشود چرا که اساس فکری او همراه و همگام با تفکر خمینی نیست. این خطری است که ما را به خاطر عدم تسلط به مبانی انقلاب گرفتار کرده است. نمیشود خمینی را دوست داشت اما فکر و حرف خمینی را نفهمید و نخواند... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور دور است که یادی کند از عاشق مهجور می‌گفت: در این شهر، که دلباخته‌ام نیست؟! آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟! من شاعر دوران کهن بودم و آن مست آمد به مزار من و برخاستم از گور بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم: نزدیک رقیبانی و می‌بوسمت از‌ دور بر عاشق دل‌نازک خود رحم نکردی آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
❖ ملاصدرا فلسفه را از استاد نیاموخته است. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
❖ "سلاما علی الذین أذأ ما رأوك منطفئا لم يرحلوا عنك الأ بعد أن يعيدوا لك نورك" سلام بر آن‌ها، که وقتی تو را خاموش "از نور زندگی" یافتند، رهایت نکردند مگر بعد از آن‌که نور و روشنایی زندگی را به تو بازگرداندند... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
امکانات و لوازمات بازی برد-برد! 📝 دکتر محمدحسن علایی (جامعه‌شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق) در ابتدا لازم است خطاب به منتقدان دوآتشه عرض کنم قرار نیست فجایع و سیاهی ها را به اصطلاح ایشان سفید شویی کنیم اما اگر مجال بدهید به عرض شما می رسانم که چرا بازی برد برد به نفع همه ی ماست. چرا که رستگاری کشور و مردم بسیار بالاتر از هر خصومت و عقوبتی هست. 🔸اگر اکثریت مردم خواستار بیشترین تغییرات باشند ولی نه در قالب انقلاب خشونت آمیز؛ به صرف آنکه حاکمیت به آن تن نمی دهد نمی توان آنها را در ذیل جنبش انقلابی قرار داد؛ تا زمانی که همه ی تلاش ها از جمله تلاش من و شما برای تحمیل تغییرات با شکست مواجه نشده است باید از دوگانه سازی حاکمیت/جنبش اجتناب کرد. عمده مشکل تحلیل های رادیکال مفروض گرفتن وجه ی انقلابی برای این جنبش هست تا وجه ی تحول خواهی! اما می توانیم و باید برای نیل به یک بازی برد-برد برای گذر از این شرایط بحرانی خطیر در تحلیل های خویش موارد زیر را در نظر بگیریم: ♦️بدنه ی جامعه از تحمیل هزینه های سنگین فروریزی ساختارها و تن دادن به پیامدهای محاسبه ناشدنی آن در صورت وجود آلترناتیو کم هزینه استقبال می کنند. ♦️با وجود سوابق آشکار آتش افروزی های آمریکا؛ و قدرت های منطقه نمی توان سوریه‌ای شدن و لیبیایی شدن را به صرف تئوری پردازی ها و بحران سازی های کذایی در راستای حفظ قدرت مستقر فروکاست. ♦️طرفین تقابل باید برای رنگین کمان ایرانی با وجود انواع تنوعات قومی و ... بتوانند از یک نظریه ی تضمین بقای ایران حمایت همه جانبه به عمل بیاورند. ♦️نیروهای اجتماعی حکمرانی برآمده از انقلاب ۵۷ با همه ی تحولات و تطوراتش در این چهار دهه و با وجود انواع افتراق ها و اشتراک ها و رویش ها و ریزش هایش می توانند در صورت تشخیص منافع حاصل از بازی برد-برد تن به پذیرش تحولات و تغییرات در سطح کلان دهند. ♦️سایر نیروهای به حاشیه رانده شده و پیاده شده از قطار انقلاب می توانند در برقراری دیالوگ بین قدرت سیاسی و معترضین اعم از زنان و جوانان وارد عمل شوند و مطالبه گری ایشان را نمایندگی کنند. ♦️دانشگاهیان، نخبگان فکری و کنشگران رسانه ای می توانند به جای تعمیق شکاف مردم و حاکمیت عهده دار نقش و رسالت تاریخی شوند و در ترمیم و ارتقای سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد اجتماعی موثر واقع شوند. ♦️زمان برای ایران به سرعت در حال سپری شدن است لحظه سرنوشت ساز پذیرش تغییرات عمده به ابتکار عمل عاملان تغییر و پیش و بیش از آن به عقلانیت و زمان شناسی قدرت سياسي منوط می باشد بنابراین برای ناکام گذاشتن بدخواهان حتی یک لحظه فوت وقت به صلاح و فلاح کشور نمی باشد. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ لاله دیدم روی زیبای توأم آمد به یاد شعله دیدم سرکشی‌های توام آمد به یاد سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند روی و موی مجلس‌آرای توأم آمد به یاد بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم لرزش زلف سَمن‌سای توأم آمد به یاد در چمن پروانه‌ای آمد ولی ننشسته رفت با حریفان قهر بی‌جای توأم آمد به یاد از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید اجتناب رغبت‌افزای توأم آمد به یاد پای سروی جویباری زاری از حد برده بود های‌های گریه در پای توأم آمد به یاد شهر پرهنگامه از دیوانه‌ای دیدم رهی از تو و دیوانگی‌های توأم آمد به یاد ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
سلام • خدمت مخاطبان فرهیخته کانال زندگی برای علوم انسانی به خاطر افزایش مشغله شخصیم حجم محتوای کانال ممکنه کاهش پیدا کنه اما روند کانال گرچه به صورت کند تر باز طبق هدف گذاری قبلی حرکت خواهد کرد. ممنون از همراهی شما عزیزان 🌹
پلاستیسیته در زمانۀ امید   📝 بیم در ذات امید جای دارد به واسطۀ عدم قطعیتِ امید. امید به پیروزی بدونِ ترس و تردید دیگر نه امید بلکه اطمینان است، همانگونه که پذیرش شکست بدون تردید، یاس و ناامیدی نام دارد. اطمینان و یاس هر دو به یک میزان، علیه «امید» عمل می‌کنند. امیدی که اجازه دهد ترس از تغییر بر آن «غلبه» کند، دیگر نه امید، بلکه عین یاس و ناامیدی است؛ همانگونه که «بدون» این ترس و تردید نیز امیدی درکار نیست و اطمینان غلبه می‌یابد. پس هر دوی تسلیمِ منفعلانه (اطمینان به شکست محتوم) و منجی‌گراییِ منفعلانه (اطمینان به پیروزی محتوم) ضد امیدند: امید نه تردید را انکار و سرکوب می‌کند، و نه مرعوبِ آن می‌شود. پس این عینِ ناامیدی است که فرد یا جامعه‌ای به دلیل ترس از نتایج حاصل از تغییرِ وضعیت، به وضعیتی که نامطلوب می‌پندارد رضا دهد و چند صباحی دیگر خود را بدان دلخوش کند. حتی عمل از سر استیصال نیز نوعی امید را در خود می‌پروراند. حتی اگر بسیاری از آلترناتیوهای یک وضعیت از خود آن ترسناکتر باشند، بازهم این خواستِ تغییر است که شرط تحقق آزادی است. و می‌دانیم که حامیان وضع موجود همواره از همین بزرگنماییِ ترس‌های حاصل از آلترناتیوهای ناامیدکننده تغذیه می‌کنند. البته که نباید منفعلانه به هر تغییری تن داد، البته که باید در برابر غلبۀ ارتجاع و وعده‌های فریبنده هشیار و نقاد بود، اما حفظ موضع انتقادی اگر به تن دادنِ منفعلانه منجر شود، ژستی دروغین است. دیگر برای کنترل‌گریِ قیم‌مآبانۀ روشنفکران و محافظه‌کاریِ موعظه‌گران بسیار دیر شده است. موضع انتقادی تنها زمانی حقیقی و صادقانه است که با قسمی خواست و عملِ رادیکال همراه شود.   در این معنا امید نوعی قمار است. اما نه قماری سبکسرانه که قدرتش را از ماهیت احتمالی یا مبهمش اخذ کند. مبارزه خود غایت است و پیروزی نه در نتیجۀ قمار، بلکه در موجه بودن و معنا داشتنِ خودِ قمار کردن است. پس امید نه صرفاً معطوف به آینده، بلکه بیش از آن، معطوف به اکنون است. در این معنا، امید نیرویش را نه از خیالپردازی‌های موهوم دربارۀ بهشت برین یا آرمانشهرِ فُرودین، بلکه از خودِ زیستنِ معنادار و موجه اخذ می‌کند و عمل بر خود غایت منطبق می‌شود. درک و زیستنِ چنین امیدی البته نیازمندِ درک و زیستنِ برداشتی نوآورانه از «آینده» است که نه در پیشِ رو بلکه در پشت سر قرار دارد (پلاستیسیتۀ زمان). گذشته نه در مقام آنچه «شده است»، بلکه در مقام آنچه «می‌آید»، بارها و بارها؛ و آینده، نه در مقام «آنچه صرفاً می‌آید»، بلکه به منزلۀ آنچه «آمده است»، چراکه به تعبیر مالابو، «اکنون برای آینده بسیار دیر است».   کتاب آیندۀ هگل: پلاستیسیته، زمانمندی و دیالکتیک، اثر کاترین مالابو به‌تازگی به همت نشر نی منتشر شده است. این کتاب که انجام ترجمۀ مشترکش به سال‌ها قبل بازمی‌گردد، تنها بازماندۀ دوران کاریِ سابق من و آخرین ترجمه‌ای است که از من منتشر شده و خواهد شد. من در کتاب اخیرم، اصول مبارزه در زمانۀ نیهیلیسم، از برداشت بدیعِ مالابو، به ویژه از دو مفهومِ «پلاستیسیته» و «ترصد»، بهرۀ فراوان بردم، هرچند نقادانه و به شیوۀ خودم. پیشبینی من در آن زمان این بود که ترجمۀ فارسی کتاب مالابو پیش از کتاب اصول مبارزه در دسترس خواهد بود و به همین دلیل، مخاطب را برای فهم برخی مباحث کتابم (به ویژه خاستگاه فلسفی و عصب‌شناختیِ مفهوم «پلاستیسیته»)، به این کتاب ارجاع دادم. اما عملاً انتشار کتاب مالابو با تاخیری نامتعارف مواجه شد.   اما جالب اینجاست که این اثر مالابو اکنون، در پاییز سال نخست، یعنی زمانی به فارسی منتشر شد که جامعه‌ای که در آن تنفس و مبارزه می‌کنم، بسیار پویاتر، خلاق‌تر و جسورتر (و البته خطرناک‌تر، پیشبینی‌ناپذیرتر و خشمگین‌تر) از قبل، در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز و در آستانۀ ورود به مرحله‌ای تازه قرار گرفته است: البته نگرانی همواره وجود دارد، اما مگر نه اینکه بیم در ذات امید جای دارد؟ فارغ از اینکه پشتِ این در چه کسی پنهان شده (دجال یا مسیح)، فارغ از هر آلترناتیوی که پیشِ رویمان قرار دارد، فارغ از این حقیقت که بسیاری از آلترناتیوهای وضع موجود از خود آن ترسناک‌ترند، مهم این است که باید از این در «عبور» کرد و تحقق خواست را، ولو شکست این تحقق را، به نحوی انضمامی «تجربه» کرد.   ×ادامه در بخش دوم× ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
پلاستیسیته در زمانۀ امید   📝 #محمد_مهدی_اردبیلی بیم در ذات امید جای دارد به واسطۀ عدم قطعیتِ امید.
پلاستیسیته در زمانه‌ امید  بخش دوم: کنش رادیکال حتی اگر شکست هم بخورد (که احتمالاً می‌خورد)، حتی اگر به نتایج مدنظرش منجر نشود (که احتمالاً نمی‌شود)، بازهم گامی است به جلو، چراکه رقم‌زنندۀ قسمی «تجربۀ انضمامی» است که همزمان انسداد وضعیت را متزلزل می‌کند و گذشته را رستگار و آینده را معنادار می‌سازد. این رویکرد مبتنی بر برداشتی تازه از تاریخ است که آن را تحت عنوان «زمانِ تَوَرّخی» در کتابم مفهوم‌پردازی کرده‌ام. با این اوصاف، هرچند می‌دانم شاید اکنون کمتر کسی دل و دماغ مطالعۀ یک کتاب فلسفی آن هم با چنین عمق و پیچیدگی‌ای را داشته باشد، اما مصادف شدنِ نخستین بارقه‌های طرح ایدۀ یک جامعۀ پلاستیک در این زبان را با تغییرات رادیکال جامعه‌ام (همزمان با بروز نظری و عملیِ بحران‌ها بر سر آلترناتیو ایجابیِ مطلوب) به فال نیک می‌گیرم. البته که مبارزه هیچ‌گاه پایان نخواهد یافت و چه بسا حتی بعد از نخستین توهم پیروزی (فردای آزادیِ خیالی)‌، مبارزه‌ای دشوارتر و همه‌جانبه‌تر در برابر خود آلترناتیوها (از اصلاحات درونی گرفته تا مداخلات بیرونی) آغاز خواهد شد، چرا که به تعبیر خود مالابو، «مسئله نه بر سر چگونگی فرار از فروبستگی، بلکه بر سر چگونگی فرار [و به زعم من، مبارزه] در بطن خودِ فروبستگی است». در چنین فضایی است که همزمان با شانه خالی نکردن از تعهدات عینی و عملی، اتفاقاً باید خواند و حتی بیشتر خواند.   همان‌قدر که «خواندن بدون عمل» به انفعالی می‌انجامد که امروزه در بخش اعظمِ به‌اصطلاح نخبگان و اساتید فلسفۀ آکادمیک ما به رقت‌انگیزترین شکل ممکن تبلور یافته است، «عمل بدون خواندن» هم به نوعی عمل‌زدگی عجولانه می‌انجامد که نتیجه‌اش را در برون‌ریزیِ بی‌واسطۀ عواطف توده‌ای در شعارهای کف خیابان شاهدیم. اگر خواندن بدون عمل نوعی ریاکاری است، عمل بدون خواندن نیز هر لحظه در معرض مصادره شدن از سوی نیروهایی قرار دارد که می‌کوشند تا از غلبۀ ناآگاهانۀ عواطف توده‌ای در راستای اغراض و منافع خود بهره ببرند و شکل شیک‌تری از استبداد را مسلط سازند. مالابو در بخشی از مقدمۀ خواندنی‌اش بر ترجمۀ فارسی کتاب می‌نویسد:   «چگونه می‌توان مطلقاً تازه‌وارد بود، آنگاه که هیچ بیرونی، هیچ «جای دیگر»ی وجود ندارد؟ مسئله نه بر سر چگونگی فرار از فروبستگی، بلکه بر سر چگونگی فرار در بطن خودِ فروبستگی است. کاربرد پلاستیسیته نزد من، یعنی مواجه کردنِ نظام فلسفی و مغز، درواقع، پرسشی را برمی‌انگیزد که نهایتاً اخلاقی و سیاسی است... . زمان، که بدین‌گونه ترسیم شده است، همان صورتِ قسمی غیریت بدون تعالی خواهد بود، یعنی نتیجه‌ی حرکتِ درونیِ امر واقع، و به همان میزان که امری مخفی در طبیعت است، دیالوگی تاریخی میان روح و خودش نیز هست، و به این معنا، زمان در میان طبیعت و آزادی ایستاده است. در عالمِ جهانی‌شده‌ی ما، این امر هیچ راه برون‌رفتی، هیچ شکلی از خارجیت، را به دست نمی‌دهد. ما نیازمند آموختن این هستیم که چگونه به نحوی پلاستیک با یکدیگر زندگی کنیم و اجتماعات رهایی‌بخش را شکل دهیم؛ اجتماعاتی که درنهایت مبتنی بر اندیشه‌اند». ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef