#شهادت_می_دهم ...
🔴 شهادت میدهم
همیشه کسر خواب داشتی، از بس غرق کار و خدمت بودی، بخاطر همین، گاهی در ماشین و هلیکوپتر چرت میزدی، اما زود بیدار میشدی و بعد، یا ذکر میگفتی یا ازحال مردم می پرسیدی.
🔴 شهادت میدهم
سرباز واقعی ولایت بودی، منتظر امر و نهی اش نبودی و کاری که احساس میکرد اقاراضی نیست، انجام نمیدادی و اصرار ما برای پاسخ دادن به امثال مهر علیزاده و ... را نادیده میگرفتی و میگفتی: « رضایت آقا در این نیست، مردم از این دعواها خوششان نمی آید»
🔴 شهادت میدهم
مظهر آرامش بودی و جز برای عقب ماندن کار مردم، از چیزی عصبانی نمی شدی
🔴 شهادت میدهم
ساده زیست بودی و به بیت المال حساس بودی. یادم نمی رود شبی را که بعد از یک روز پرکار سفر استانی به سمنان و شاهرود، نان و پنیر و خرما بعنوان شام خوردی و بر خلاف اصرار سید مهدی عزیزم، با ماشین عازم مشهد شدی، چون معتقد بودی« امروز دوبار سوار هواپیما شدم، من کار خاصی نمیکنم که مدام سوار هواپیما بشوم!!»
🔴 شهادت میدهم
حتی یک شب از شبهایی که همراهت بودم، بدون تهجد و نماز شب نبود، در ماشین، در هواپیما در محل استراحت، هرجا که بود و در نهایت خستگی، اشک میریختی و تضرع میکردی.
🔴 شهادت میدهم
شهر به شهر و استان به استان دنبال حل مشکل مردم دویدی و خسته نشدی، حتی روستاهای کم جمعیت را هم بی ارزش ندانستی و برایش برنامه ریختی.
🔴 شهادت میدهم
در پایان یک سفر استانی خسته کننده، وقتی خبر دار شدی زندانی هایی هستند که امکان آزادی آنها وجود دارد، ساعت یک شب به زندان رفتی و بعد از دو ساعت بازدید، تغییرات اساسی در آن مجموعه دادی
🔴 شهادت میدهم
روزی که در سفر استانی متوجه دست تکان دادن چند راننده وانت باربر شدی ، اسکورت و تیم همراه را نگه داشتی،
پیاده شدی و پای درد دلشان نشستی و گره از کارشان باز کردی